Dictiornary-Farsi | محیط القایی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
induced environment	محیط القایی


Other Matches

rezone	محیط چیزی را اصلاح کردن محیط را تغییر دادن
bioecology	رشتهای از محیط شناسی که روابط گیاهان و حیوانات رابا محیط اطراف خود موردبحث قرار میدهد
to tip something [British E]	ذخیره کردن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
to tip something [British E]	ته نشین شدن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
to tip something [British E]	رسوب کردن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
faradic	القایی
traffic induit	شد امد القایی
sympathetic detonation	انفجار القایی
inductive resistance	مقاومت القایی
coefficient of induction	ضریب القایی
inductive coupling	جفتگری القایی
induced traffic	ترافیک القایی
traffic induit	ترافیک القایی
inductive winding	سیمپیچ القایی
inductive retardation	تاخیر القایی
induction effect	اثر القایی
induction alternator	تناوبگر القایی
inductive effect	اثر القایی
induction furnace	کوره القایی
induced radiation	تشعشع القایی
induction generator	مولد القایی
induce voltage	ولتاژ القایی
induced current	جریان القایی
induction machine	ماشین القایی
induction motor	موتور القایی
inductive reactance	راکتانس القایی
induced magnetism	مغناطیس القایی
induction circuit	مدار القایی
indirect induction heating	گرمایش القایی غیرمستقیم
induced electromotive force	نیروی برقرانی القایی
inductance component of spark	پخش القایی جرقه
inductive load	بار خارجی القایی
specific inductivity capacity	فرفیت القایی ویژه
lenz's law	قانون جریان القایی
coil annealing furnace	کوره التهاب القایی
magnetoelectric	مربوط به الکتریسیته القایی
make induced current	جریان القایی اتصال
magnetic reactance	مقاومت کور القایی
reactance	مقاومت القایی یاخازنی
reactive load	بار خارجی القایی
inductive resistance	مقاومت فاهری القایی
specific inductive capacity	فرفیت القایی ویژه
environmental test	ازمایش محیط زیست ازمایش محیط فیزیکی
high frequency induction furnace	کوره القایی فرکانس بالا
low frequency induction heater	گرمکن القایی فرکانس پایین
high frequency induction hardening	سخت گردانی القایی فرکانس بالا
low frequency induction channel furnace	کوره ناودانی القایی فرکانس پایین
laser [light amplification by stimulated emission of radiation]	لیزر [تقویت نور به روش گسیل القایی تابش] [فیزیک]
lap	محیط
periphery	محیط
lapped	محیط
millieu	محیط
outside	محیط
outsides	محیط
outward things	محیط
circuity	محیط
environment	محیط
spheres	محیط
perimeters	محیط
perimeter	محیط
milieux	محیط
milieus	محیط
milieu	محیط
peripheries	محیط
sphere	محیط
circumferences	محیط
medium	محیط
outline	محیط
mediums	محیط
setting	محیط
outlining	محیط
outlines	محیط
ambiance	محیط
surroundings	محیط
ambience	محیط
outlined	محیط
circumference	محیط
entourage	محیط
environments	محیط
entourages	محیط
girth	محیط
settings	محیط
girths	محیط
mixed environment	محیط درهم
milieu therapy	محیط درمانی
circumambient	محیط دورگردیدن
miseenscene	محیط کلی
atmospheric environement	محیط جوی
bodification	بهسازی محیط
contour	محیط مرئی
bonification	به سازی محیط
therapeutic millieu	محیط درمانی
climate for growth	محیط رشد
environmentalists	محیط نگر
environmentalist	محیط نگر
environment architecture	معماری محیط
ill neighboured	دارای محیط بد
in vitro	در محیط مصنوعی
dispersive medium	محیط پخش
dispersion medium	محیط پاشندگی
in vivo	در محیط طبیعی
living environment	محیط زنده
perimeter [circumference] of a circle	محیط دایره
operational environment	محیط عملیاتی
mediums	محیط کشت
periphery	محیط حدود
windowing environment	محیط پنجرهای
threptic	محیط زاد
workbench	محیط کاری
workbenches	محیط کاری
circle	محیط دایره
circled	محیط دایره
circles	محیط دایره
peripheries	محیط حدود
medium	محیط کشت
circumference	محیط دایره
circumferences	محیط دایره
environments	محیط زیست
circling	محیط دایره
social milieu	محیط اجتماعی
psychological environment	محیط روانی
perimeters	پیرامون محیط
ambient temperature	دمای محیط
acclimatization	سازش با محیط
ambient pressure	فشار محیط
comprehensive	وسیع محیط
polarization of a medium	قطبش محیط
perimeter	پیرامون محیط
silhouettes	محیط مریی
milieu	محیط اجتماعی
milieus	محیط اجتماعی
milieux	محیط اجتماعی
shelf environment	محیط کم عمق
operational environment	محیط فعالیت
environment	محیط زیست
silhouette	محیط مریی
it is meters	محیط ان دومتر است
psychonomics	محیط شناسی روانی
metaerg	صفت محیط زاد
eco-	پیشوند محیط پرگیر
environmental protection	حفاظت محیط زیست
terrestrial environment	وضع محیط زمین
peripheral	دورهای وابسته به محیط
misfits	غیر متجانس با محیط
accommodation	سازش با مقتضیات محیط
accommodations	سازش با مقتضیات محیط
acid catalysis	کاتالیزور در محیط اسیدی
acid cure	پخت در محیط اسیدی
archibenthal enviroment	محیط ژرف اقیانوس
atlantic	دریای محیط غربی
bonification scheme	طرح بهسازی محیط
collapse design	محاسبه در محیط خمیری
misfit	غیر متجانس با محیط
environmentalists	محیط زیست شناس
elements	محیط طبیعی اخشیج
outside	محیط دست بالا
outsides	محیط دست بالا
environmentalist	محیط زیست شناس
environmentalist	محیط زیست گرا
environmentalists	محیط زیست گرا
circumstance	شرایط محیط اهمیت
environment	محیط یا موقعیتهای فیزیکی
environments	محیط یا موقعیتهای فیزیکی
element	محیط طبیعی اخشیج
data base environment	محیط پایگاه داده
derealization	دگرسان بینی محیط
induced environment	محیط القا شده
environmentalism	محیط زیست گرایی
domain knowledge	دانش محیط کاربرد
environmental conservation	حفافت محیط زیست
environmetal protection	حمایت محیط زیستی
environmentalism	محیط زیست شناسی
environmental psychology	روانشناسی محیط نگر
invert	تغییر اعداد در محیط دودویی
element	عامل اصلی محیط طبیعی
inverting	تغییر اعداد در محیط دودویی
acclimatation	توافق بااب و هوای یک محیط
inverts	تغییر اعداد در محیط دودویی
eupelagic environment	محیط زیر لایه زیرین
elements	عامل اصلی محیط طبیعی
contamination	عدم خلوص و یکنواختی محیط
climb the wall <idiom>	از محیط خسته وعصبانی شدن
test	محیط ی برای آزمایش برنامه ها
tested	محیط ی برای آزمایش برنامه ها
tests	محیط ی برای آزمایش برنامه ها
living environment	جانداران محیط زیوندگان- پرمون
acclimatization	توافق بااب و هوای یک محیط
great circle	بزرگترین دایره محیط یک کره
elastic design	طرح و محاسبه در محیط ارتجاعی
the outer world	مردمی که بیرون از محیط شخص هستند
oxydizing agents	مواد اکسید کننده در رنگرزی و یا محیط
contour	محیط مریی دوره میزان منحنی
acid alkylation	الکیل دار کردن در محیط اسیدی
accomodation	تطبیق طرز زندگی با محیط همراهی
environmental services	دوایر خدمات بهسازی محیط زیست
demarcation	نشان دادن اختلاف بین دو محیط
airspeeds	سرعت هواپیما نسبت به هوای محیط خود
airspeed	سرعت هواپیما نسبت به هوای محیط خود
stenotopic	دارای حساسیت اندک نسبت به تغییر محیط
music track	تیتر موسیقی [روی محیط ضبط صوت]