Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 202 (11 milliseconds)
English	Persian
living environment	محیط زنده
Search result with all words
antibiosis	تضاد بین دوموجود زنده کوچک که بیش از یکی از انها در محیط باقی نمیماند
Other Matches
rezone	محیط چیزی را اصلاح کردن محیط را تغییر دادن
bioecology	رشتهای از محیط شناسی که روابط گیاهان و حیوانات رابا محیط اطراف خود موردبحث قرار میدهد
vivisection	زنده شکافی تشریح جانور زنده
vivisectional	زنده شکافی تشریح جانور زنده
to tip something [British E]	رسوب کردن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
to tip something [British E]	ته نشین شدن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
to tip something [British E]	ذخیره کردن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
vivisect	موجود زنده را تشریح کردن تشریح زنده
environmental test	ازمایش محیط زیست ازمایش محیط فیزیکی
live bearing	زنده زا
lighthearted	زنده دل
dapper	زنده دل
animate	زنده
life full	سر زنده
biotic	زنده
dashing	زنده دل
full of life	سر زنده
coiner	زنده
lively	زنده
liveliest	زنده
livelier	زنده
quick	زنده
living	زنده
vivid	زنده
animates	زنده
plaster of Paris	گچ زنده
above ground	زنده
alacritous	زنده
quickest	زنده
quicker	زنده
biogen	زنده زا
viviparous	زنده زا
cheerful <adj.>	زنده دل
lively <adj.>	دل زنده
cheerful <adj.>	دل زنده
freshest	زنده
live	:زنده
alive	زنده
skylarker	زنده دل
lived	زنده
lived	:زنده
vivific	زنده
genial <adj.>	دل زنده
live	زنده
fresh-	زنده
fresh	زنده
entourage	محیط
entourages	محیط
peripheries	محیط
periphery	محیط
girths	محیط
girth	محیط
milieu	محیط
circuity	محیط
millieu	محیط
spheres	محیط
sphere	محیط
perimeters	محیط
perimeter	محیط
milieux	محیط
milieus	محیط
outward things	محیط
ambience	محیط
outline	محیط
circumferences	محیط
outlined	محیط
outlines	محیط
environment	محیط
lapped	محیط
lap	محیط
outlining	محیط
environments	محیط
outside	محیط
medium	محیط
mediums	محیط
setting	محیط
ambiance	محیط
circumference	محیط
outsides	محیط
settings	محیط
surroundings	محیط
biopsy	زنده بینی
he suffered at the stake	او را زنده سوزاندند
wight	موجود زنده
to recover to life	زنده کردن
wakeful	شب زنده دار
calcined lime	اهک زنده
live wires	سیم زنده
to restor to life	زنده کردن
to call back to life	زنده کردن
call back to life	زنده کردن
macroconsumer	زنده خوار
viable	زنده ماندنی
activities	زنده دلی
survivor	شخص زنده
bioderm	لایه زنده
viva	زنده باد
vivas	زنده باد
to bring to life	زنده کردن
live wire	سیم زنده
anabiosis	زنده سازی
biogenic	زنده زایی
biomass	توده زنده
biophage	زنده خوار
verve	زنده دلی
wanener	شب زنده دار
protoplast	واحدجرم زنده
long live	زنده باد
long little	زنده باد
living soil	خاک زنده
living polymer	بسپار زنده
living organisms	موجودات زنده
liveliness	زنده دلی
live steam	بخار زنده
reviviscence	زنده سازی
lucubration	شب زنده داری
resusctate	زنده کردن
quick ening	زنده کننده
quick lime	اهک زنده
playable	توپ زنده
restoration to life	زنده سازی
restore to life	زنده کردن
pernoctation	شب زنده داری
resurge	زنده شدن
resuscitator	زنده کننده
live load	بار زنده
to see the sun	زنده بودن
vive int	زنده باد!
lived	زنده بودن
vivify	زنده کردن
viviparity	زنده زایی
lived	زنده کردن
live	زنده کردن
to restorative to life	زنده کردن
quick clay	بتن زنده
gamesome	زنده روح
irresuscitable	زنده نشدنی
inter vivos	در میان زنده ها
in vivo	بافت زنده
spiritous	فعال زنده
spirituelle	بشاش سر زنده
he suffered at the stake	زنده سوخته شد
live ball	توپ زنده
ground ball	توپ زنده
live	زنده بودن
resurrecting	زنده کردن
quicken	زنده کردن
quicken	زنده شدن
quickened	زنده کردن
quickened	زنده شدن
quickens	زنده کردن
survivors	زنده ماندگان
survived <past-p.>	زنده ماندن
quicklime	اهک زنده
activity	زنده دلی
quickens	زنده شدن
wakefulness	شب زنده داری
vigil	شب زنده داری
resurrected	زنده کردن
revives	زنده شدن
resurrect	زنده کردن
resurrects	زنده کردن
survive	زنده ماندن
survived	زنده ماندن
resuscitating	زنده کردن
resuscitates	زنده کردن
survives	زنده ماندن
resuscitated	زنده کردن
resuscitate	زنده کردن
surviving	زنده ماندن
liven	زنده شدن
vigilance	شب زنده داری
revive	زنده شدن
revived	زنده شدن
vigils	شب زنده داری
night waking	شب زنده داری
wake	شب زنده داری
protoplasm	جرم زنده
waked	شب زنده داری
wakes	شب زنده داری
good	توپ زنده
bonification	به سازی محیط
in vitro	در محیط مصنوعی
windowing environment	محیط پنجرهای
climate for growth	محیط رشد
shelf environment	محیط کم عمق
comprehensive	وسیع محیط
in vivo	در محیط طبیعی
peripheries	محیط حدود
environmentalists	محیط نگر
therapeutic millieu	محیط درمانی
bodification	بهسازی محیط
induced environment	محیط القایی
social milieu	محیط اجتماعی
milieux	محیط اجتماعی
environment architecture	معماری محیط
circumferences	محیط دایره
contour	محیط مرئی
psychological environment	محیط روانی
circling	محیط دایره

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com