Dictiornary-Farsi | محیط فعالیت | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
operational environment	محیط فعالیت


Other Matches

rezone	محیط چیزی را اصلاح کردن محیط را تغییر دادن
bioecology	رشتهای از محیط شناسی که روابط گیاهان و حیوانات رابا محیط اطراف خود موردبحث قرار میدهد
to tip something [British E]	ذخیره کردن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
to tip something [British E]	رسوب کردن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
to tip something [British E]	ته نشین شدن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
environmental test	ازمایش محیط زیست ازمایش محیط فیزیکی
activeness	فعالیت
activity	فعالیت
functions	فعالیت
functioned	فعالیت
acting	فعالیت
stirrings	فعالیت
activities	فعالیت
activation	فعالیت
actuality	فعالیت
function	فعالیت
stirred	فعالیت
exercises	فعالیت
exercised	فعالیت
stir	فعالیت
stirs	فعالیت
exercise	فعالیت
advertising campaign	فعالیت تبلیغاتی
on stream	درحال فعالیت
operant	فعالیت کننده
operating level	سطح فعالیت
activity wheel	گردونه فعالیت
optical activity	فعالیت نوری
event	عمل یا فعالیت
events	عمل یا فعالیت
activity time	زمان هر فعالیت
low activity	فعالیت پایین
inaction	بدون فعالیت
off year	سال کم فعالیت
business activity	فعالیت بازرگانی
auxiliary activity	فعالیت فرعی
cerebration	فعالیت مغزی
venture	فعالیت اقتصادی
ventured	فعالیت اقتصادی
ventures	فعالیت اقتصادی
critical activity	فعالیت بحرانی
activation	به فعالیت دراوردن
hey day	روز پر فعالیت
venturing	فعالیت اقتصادی
publicity drive	فعالیت تبلیغاتی
activity chart	نمودار فعالیت
activity cycle	چرخه فعالیت
activity coefficient	ضریب فعالیت
politicking	فعالیت سیاسی
activity analysis	تحلیل فعالیت
activity light	چراغ فعالیت
inactivity	عدم فعالیت
activity drive	سائق فعالیت
activating	به فعالیت پرداختن
activity ratio	نسبت فعالیت
activity rate	نرخ فعالیت
random activity	فعالیت تصادفی
reactivation	فعالیت مجدد
activity quotient	بهر فعالیت
activity of soil	فعالیت خاک
activate	به فعالیت پرداختن
somatotonia	فعالیت گرایی
somatotonic	فعالیت گرا
turn over	عایدی فعالیت
activated	به فعالیت پرداختن
activates	به فعالیت پرداختن
sphere	مرتبه حدود فعالیت
muzzle	مانع فعالیت شدن
spheres	مرتبه حدود فعالیت
forms	سابقه فعالیت اسب
activity group therapy	درمان با فعالیت گروهی
form	سابقه فعالیت اسب
activity sampling	نمونه گیری از فعالیت
formed	سابقه فعالیت اسب
muzzles	مانع فعالیت شدن
muzzled	مانع فعالیت شدن
muzzling	مانع فعالیت شدن
deactivating group	گروه کم کننده فعالیت
efficiency	فعالیت مفید بازده
orbit	دور حدود فعالیت
orbited	دور حدود فعالیت
orbits	دور حدود فعالیت
trade cycle	دوره فعالیت تجاری
in the swim <idiom>	درکاری فعالیت داشتن
pickup	تجدید فعالیت چیدن
byway	کار یا فعالیت جنبی
keep the ball rolling <idiom>	اجازه فعالیت دادن
byways	کار یا فعالیت جنبی
seismism	فعالیت لزرشی وارتعاشی
self activity	فعالیت خود بخود
gross motor activity	فعالیت حرکت عمده
slumps	کاهش فعالیت رکود
backgrounds	فعالیت ارتباط دادهای
slump	کاهش فعالیت رکود
background	فعالیت ارتباط دادهای
class i activity	فعالیت امادی طبقه 1
class ii activity	فعالیت امادی طبقه 2
slumped	کاهش فعالیت رکود
slumping	کاهش فعالیت رکود
electioneer	فعالیت انتخاباتی کردن
file activity ratio	نسبت فعالیت پرونده
business cycle	دور فعالیت بازرگانی
hyperactive	دارای فعالیت بیش ازاندازه
activity designator	شاخص فعالیت یکان یا قسمت
extra-curricular	فعالیت جنسی خارج از ازدواج
take the bull by the horns <idiom>	چند نوع فعالیت داشتن
abuzz <adj.>	پر از سرو صدا، فعالیت و هیجان
biogenic	محصول فعالیت موجودات زنده
precipitancy	شتابزدگی عمل یا فعالیت رسوبی
work in	با فعالیت و کوشش راه بازکردن
hyperthyroid	ازدیاد فعالیت غذه درقی
activating effect of functional group	گروه زیاد کننده فعالیت
activation	کنش ور سازی ایجاد فعالیت
gastrovascular	دارای فعالیت درمعده ورگها
force activity designator	شماره ترتیب فعالیت یکان
early start	زودترین زمان شروع یک فعالیت
early finish	زودترین زمان ختم یک فعالیت
biological half time	زمان فعالیت یک عامل میکروبی
latest finish time	دیرترین زمان ختم یک فعالیت
precipitance	شتابزدگی عمل یا فعالیت رسوبی
scope for one's energies	میدان برای ابراز فعالیت
to work at a high pressure	با فشار یا فعالیت زیاد کارکردن
hardball	فعالیت سخت و عاری از ملاحظه و مروت
pyroclastic	تشکیل شده در اثر فعالیت اتشفشانی
clip someone's wings <idiom>	محدود کردن فعالیت یاامکانات شخصی
pyrochemical	وابسته به فعالیت شیمیایی درگرمای زیاد
thermodynamics	مبحث فعالیت مکانیکی ورابطه ان باحرارت
home range	جای محدود برای فعالیت حیوانات
biological half time	زمان امکان فعالیت عامل میکربی
sphere	محیط
perimeters	محیط
peripheries	محیط
millieu	محیط
circuity	محیط
outward things	محیط
spheres	محیط
surroundings	محیط
lapped	محیط
lap	محیط
environments	محیط
entourages	محیط
settings	محیط
mediums	محیط
circumferences	محیط
setting	محیط
ambiance	محیط
outside	محیط
outsides	محیط
circumference	محیط
entourage	محیط
girth	محیط
girths	محیط
ambience	محیط
periphery	محیط
outlining	محیط
milieu	محیط
milieux	محیط
outlined	محیط
milieus	محیط
outlines	محیط
outline	محیط
perimeter	محیط
medium	محیط
environment	محیط
dies non	روزی که فعالیت اقتصادی دران انجام نگیرد
cerebrate	فعالیت مغزی را نشان دادن فکر کردن
canvass	برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
canvassed	برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
canvassing	برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
duration	براوردی از زمان لازم جهت انجام یک فعالیت
to phase out their activities	فعالیت های خود را به تدریج قطع کردن
academia	حیطه ای از فعالیت ها و کار مرتبط با تحصیل در دانشگاه
euthenics	مبجث رفاه و زندگی برای فعالیت صحیح
dog days	چله تابستان دوران رکود و عدم فعالیت
canvasses	برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
induced environment	محیط القایی
threptic	محیط زاد
dispersion medium	محیط پاشندگی
dispersive medium	محیط پخش
miseenscene	محیط کلی
operational environment	محیط عملیاتی
environmentalists	محیط نگر
ill neighboured	دارای محیط بد
comprehensive	وسیع محیط
contour	محیط مرئی
windowing environment	محیط پنجرهای
environment	محیط زیست
milieu therapy	محیط درمانی
therapeutic millieu	محیط درمانی
in vivo	در محیط طبیعی
mixed environment	محیط درهم
in vitro	در محیط مصنوعی
circumferences	محیط دایره
environment architecture	معماری محیط
environments	محیط زیست
living environment	محیط زنده
atmospheric environement	محیط جوی
perimeters	پیرامون محیط
perimeter [circumference] of a circle	محیط دایره
circling	محیط دایره