Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English
Persian
visual communication
مخابره بصری
Search result with all words
ground signals
سیستم علایم بصری زمینی سیستم مخابره علایم زمینی مستقر در فرودگاه
nancy
سیستم چراغ نانسی مخصوص مخابره بصری
Other Matches
visual interceptor
هواپیمای رهگیر بصری هواپیمایی که باوسایل بصری رهگیری میکند
pibal
تعیین جهت وزش باد به طریقه بصری دیدبانی بصری
visualreport
گزارش دیدبانی بصری گزارش مشاهدات بصری در حین پرواز
analog transmission
انتقال یا مخابره قیاسی مخابره انالوگ
serial transmission
مخابره سری مخابره نوبتی
agent authentication
معرفی قسمت مخابره کننده اعلام معرف مخابره کننده
service message
پیام ازمایش خط مخابره پیام مخصوص شروع مخابره
visually
بصری
visual
بصری
visuals
بصری
optical
بصری
optic
بصری
ocular
بصری
audio visual
سمعی بصری
visual flight
پرواز بصری
video ram
RA بصری یا تصویری
audiovisual
سمعی و بصری
chiasma
ضربدر بصری
visual arts
هنرهای بصری
audiovisual
سمعی-بصری
videotext
متن بصری
audio-visual
سمعی بصری
VDUs
واحدنمایش بصری
VDUs
واحدنمایشگر بصری
VDU
واحدنمایشگر بصری
VDU
واحدنمایش بصری
optic
چشمی بصری
visual identification
تشخیص بصری
optical
الات بصری
optical sight
دوربینهای بصری
optic chiasm
چلیپای بصری
visual observation
دیدبانی بصری
vision recognition
تشخیص بصری
visual aids
کمکهای بصری
visualreport
گزارش بصری
optokinetic
بصری- جنبشی
visual signal
علامت بصری
optic chiasma
چلیپای بصری
visual communication
ارتباط بصری
visual signal
علایم بصری
visual check
مقابله بصری
visual identification
شناسایی بصری
visual display
نمایش بصری
video adapter
وفق دهنده بصری
visual display terminal
ترمینال نمایش بصری
visual display unit
واحد نمایشگر بصری
vdt
ترمینال نمایش بصری
titchener's illusion
خطای بصری تیچنر
flash card
ورقه تمرین بصری
optical
مربوط به دیدبانی بصری
visual interaction
کنش متقابل بصری
visual elevation
افت بصری گلوله
video tape
نوار سمعی و بصری
video graphics array
ارایه نگاره سازی بصری
visual flight
پرواز بااستفاده از ناوبری بصری
vga
ارایه نگاره سازی بصری
optical
نشانه روی بصری چشمی
optical sight
وسایل نشانه روی بصری
visual omnidirectional range
سیستم تعیین مسیر هواپیمابطریق بصری
raster scan graphics
نمایش بصری صفحه تصویربا خطوط افقی
video amplifier
دستگاه یا مدار تقویت کننده فرکانسهای سمعی و بصری
pibal
دیدبانی بصری بالن هواسنجی برای تعیین سمت باد
pip matching
روش بصری روانه کردن انتن رادار در ارتفاع و سمت
message line
خط مخابره
despatch
مخابره
traffick
مخابره
messages
مخابره
transmissions
مخابره
traffics
مخابره
trafficked
مخابره
message
مخابره
communication
مخابره
transmission
مخابره
trafficking
مخابره
traffic
مخابره
asynchronous transmission
مخابره غیرهمزمان
duplex transmission
مخابره دو رشتهای
satellite communications
مخابره ماهوارهای
serial tranmission
مخابره نوبتی
analog transmission
مخابره قیاسی
parallel transmission
مخابره موازی
neutral transmission
مخابره خنثی
retransmission
مخابره مجدد
duplex transmission
مخابره دورشتهای
end of transmission
انتهای مخابره
dispateh
مخابره کردن
digital transmission
مخابره دیجیتال
data transmission
مخابره داده
polar transmission
مخابره قطبی
data communication
مخابره داده ها
flag hoist
مخابره با پرچم
boat call
مخابره با قایق
data transmission
مخابره داده ها
wire
مخابره کردن
transmittancy
ارسال مخابره
transmittance
ارسال مخابره
transmittal
ارسال مخابره
transmission security
تامین مخابره
transmission
مخابره مخابرات
transmission
مخابره کردن
transmissions
مخابره مخابرات
transmissions
مخابره کردن
communicating
مخابره کردن
squawks
مخابره کردن
squawked
مخابره کردن
wires
مخابره کردن
wirable
قابل مخابره
flag
پرچم مخابره
flags
پرچم مخابره
signal
مخابره کردن
signaled
مخابره کردن
signalled
مخابره کردن
squawk
مخابره کردن
transmission rate
سرعت مخابره
transmission rate
نرخ مخابره
synchronous transmission
مخابره همگام
syncheronous communications
مخابره همزمان
simplex transmission
مخابره ساده
signal bridge
پل مخابره ناو
telegraph
مخابره تلگرافی
telegraphed
مخابره تلگرافی
telegraphing
مخابره تلگرافی
synchronous transmission
مخابره همزمان
telegraphs
مخابره تلگرافی
asynchronous transmission
مخابره ناهمگام
transmission error
خطای مخابره
telegraphic message
مخابره تلگرافی
telegram
مخابره تلگرافی
telegrams
مخابره تلگرافی
start stop transmission
مخابره قطع و وصلی
retransmit
دوباره مخابره کردن
radiotelegram
مخابره تلگراف بیسیم
transmitted data
دادههای مخابره شده
multiplex
تسهیم مخابره ترکیبی
end of transmission block
انتهای بلاک مخابره
jammed
مانع مخابره شدن
jams
مانع مخابره شدن
radioed
با بی سیم مخابره کردن
radiogram
مخابره پیام با بی سیم
despatches
مخابره کردن ارسال
radios
با بی سیم مخابره کردن
semaphore
مخابره بوسیله پرچم
helio
ایینه مخابره پیام
semaphore
مخابره با پرچم دستی
radio
با بی سیم مخابره کردن
radiograms
مخابره پیام با بی سیم
etb
انتهای بلاک مخابره
radioing
با بی سیم مخابره کردن
aerogram
مخابره با تلگراف بی سیم
dispatches
مخابره کردن ارسال
dispatch
مخابره کردن ارسال
despatching
مخابره کردن ارسال
despatched
مخابره کردن ارسال
dispatched
مخابره کردن ارسال
half duplex transmission
مخابره دو نیم رشتهای
jam
مانع مخابره شدن
squawk box
دستگاه مخابره داخلی ناو
signal
مخابره کردن علامت دادن
signaled
مخابره کردن علامت دادن
semaphore
بوسیله پرچم مخابره کردن
toll call
مخابره تلفنی خارج شهری
toll calls
مخابره تلفنی خارج شهری
wigwag
ارتباط یا مخابره بوسیله پرچم
intercoms
دستگاه مخابره داخل ساختمان
intercom
دستگاه مخابره داخل ساختمان
signalled
مخابره کردن علامت دادن
heliographic
مربوط به مخابره تلگراف افتابی
alphabet code flag
پرده مخابره حروف یا اعداد
blinker yardarm
چراغ مخابره دکل کشتی
walkie-talkie
دستگاه مخابره یا رادیوی ترانزیستوری کوچک
intercommunication
رابطه یا مخابره بین چند مرکز
walkie-talkies
دستگاه مخابره یا رادیوی ترانزیستوری کوچک
phototelegraphyt
مخابره تلگرافی عکس عکسبرداری رادیویی
wirelesses
بابی سیم تلگراف مخابره کردن
telephoto
دستگاه مخابره عکس ازمسافات دور
walkie talkie
دستگاه مخابره یا رادیوی ترانزیستوری کوچک
wireless
بابی سیم تلگراف مخابره کردن
ethernet
نوعی سیستم شبکه که امکان حمل اطلاعات سمعی و بصری را همانند داده کامپیوتری فراهم می اورد
aliasing
اثرات بصری نامطلوب تصاویرتولید شده کامپیوتری درنتیجه استفاده از روشهای نادرست نمونه برداری staircasing
datacom
امکان ارتباط دادهای مخابره ارزان قیمت
open code
سیستم رمزی که به صورت کشف مخابره میشود
radio procedures
روشهای مخابره با بی سیم روش مکالمات رادیویی
procedure word
کلماتی که قبل از شروع مکالمه مخابره می شوند
multiplex telegraphy
دستگاه تلگرافی که در یک زمان با یک سیم چند مخابره میکند
rawin
دستگاه رادارهواسنجی دستگاه هواسنجی دیدبانی بصری مسیر بادهای طبقات بالای جو
air signal
علایم سمعی و بصری ارسالی از هواپیما علایم هوایی
modem
دستگاه مدولاسیون وبازخوانی اطلاعات کامپیوتری یا مخابره انها به جاهای دیگر
area search
کاوش منطقه با دیدبانی بصری کاوش منطقهای
video disk
دیسک بصری دیسک تصویری
CB
مخفف وابسته به امواج رادیویی که برای استفادهی افراد عادی که میخواهند با فرستندهی خصوصی مخابره کنند کنارگذاشته شده است
telling
مخابره اطلاعات به دست امده از تجسس هوایی به یکانهای پدافند هوایی
heliograph
گراورسازی بانور افتاب دستگاه عکسبرداری از افتاب مخابره بوسیله نور خورشید
he sent me a wire
تلگرافی برای من فرستاد تلگرافی بمن مخابره کرد
heliography
مخابره باتلگراف افتابی ساختن عکس گراووری افتابی
semaphore
دستگاه مخابره به وسیله پرچم دستگاه علامت ده
video cassettes
نوار کاست سمعی و بصری نوار کاست صوتی وتلویزیونی
video cassette
نوار کاست سمعی و بصری نوار کاست صوتی وتلویزیونی
frequency division multilexing
مخابره چندتایی فرکانس استفاده از یک مسیرالکتریکی برای حمل دو یا چند سیگنال با فرکانسهای مختلف تسهیم براساس تقسیم فرکانس
despatching
ارسال کردن حمل مخابره کردن
despatches
ارسال کردن حمل مخابره کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com