Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 186 (9 milliseconds)
English
Persian
operating cost
مخارج عملیاتی
operating expenses
مخارج عملیاتی
Other Matches
program cost
مخارج اجرای یک برنامه مخارج پیش بینی شده
inseparable cost
حالتی که چند نوع کالا در یک واحدتولیدی ساخته شود و هزینه و مخارج هر یک نسبت به کل مخارج اختیارا" تعیین گردد
current operating allowance
سهمیه موجود عملیاتی سهمیه عملیاتی فعلی
area of operational interest
منطقه مورد توجه عملیاتی منطقه مورد نظر عملیاتی
outgoing
مخارج
aggregate expenditures
مخارج کل
expenditures
مخارج
outlays
مخارج
spending
مخارج
disbursements
مخارج
expenses
مخارج
national expenditures
مخارج ملی
portage
مخارج باربری
porterage
مخارج باربری
military spending
مخارج نظامی
capital expenditure
مخارج سرمایهای
national spending
مخارج ملی
public expenditures
مخارج عمومی
cost estimate
تخمین مخارج
costs of proceedings
مخارج عدلیه
incidental expenses
مخارج اتفاقی
military expenditure
مخارج نظامی
marginal outlays
مخارج نهائی
management expenses
مخارج اداری
management expenses
مخارج مدیریت
municipal spending
مخارج شهرداری
luxury spending
مخارج تجملی
licence fee
مخارج پروانه
indirect expenses
مخارج غیرمستقیم
holding costs
مخارج نگهداری
freight charges
مخارج حمل
expenditure approach
روش مخارج
estimate of costs
تخمین مخارج
budget expenditures
مخارج بودجه
rate of spending
میزان مخارج
actual expenses
مخارج واقعی
expense account
حساب مخارج
tax expenditures
مخارج مالیاتی
wage costs
مخارج دستمزد
expense accounts
حساب مخارج
foot
پرداختن مخارج
travelling expenses
مخارج سفر
wasteful expenditures
مخارج بیهوده
expenditure
مخارج صرف
superstitious uses
مخارج خرافاتی
welfare expenditures
مخارج رفاهی
rate of spending
نرخ مخارج
reasonable scale
مخارج متعارفه
social outlays
مخارج اجتماعی
postage
مخارج پستی
outlays
هزینههای سرمایهای مخارج
marginal propensity to expend
تمایل نهائی به مخارج
free of all charges
بدون هیچگونه مخارج
overhead
مخارج کلی سرجمع
noncash expenditures
مخارج غیر نقدی
unfinanced
مخارج پرداخت نشده
marginal propensity to spend
میل نهائی به مخارج
sumptuary law
قانون تحدید مخارج
marginal propensity to expend
میل نهائی به مخارج
deduction of expenses
کسر مخارج
[اقتصاد]
all the expenses fell on him
تمام مخارج به گردن اوافتاد
support a family
متکفل مخارج خانوادهای بودن
You need spare no expense .
نگران خرج ( مخارج ) آن نباش
time cost curve
منحنی مخارج برحسب زمان
operational code
کد عملیاتی
operations code
کد عملیاتی
operational
عملیاتی
operation code
کد عملیاتی
operating
عملیاتی
To cut down expenses .
خرج را کم کردن ( مخارج راپایین آوردن )
self support
اتکاء بخود تکفل مخارج خود
postpaid
مخارج پستی قبلا پرداخت شده
operating speed
سرعت عملیاتی
operation order
دستور عملیاتی
operating ratio
نسبت عملیاتی
operation overlay
کالک عملیاتی
operation annexes
پیوستهای عملیاتی
operating temperature
دمای عملیاتی
operating weight
وزن عملیاتی
operation map
نقشه عملیاتی
operating staff
کارمندان عملیاتی
operation research
پژوهش عملیاتی
operations code
رمز عملیاتی
operationalism
عملیاتی نگری
operational route
جاده عملیاتی
operational route
مسیر عملیاتی
operational reserve
ذخیره عملیاتی
operational reserve
احتیاط عملیاتی
operational research
تحقیق عملیاتی
operational readiness
امادگی عملیاتی
operational management
مدیریت عملیاتی
operational headquarters
ستاد عملیاتی
operational environment
محیط عملیاتی
operational definition
تعریف عملیاتی
operational costs
هزینههای عملیاتی
staging area
منطقه عملیاتی
operational problems
مسائل عملیاتی
preoperational
پیش عملیاتی
operating ratio
نرخ عملیاتی
element
عنصر عملیاتی
endurance
برد عملیاتی
incident
حادثه عملیاتی
incidents
حادثه عملیاتی
functional specification
مشخصه عملیاتی
concept of operation
تدبیر عملیاتی
flowchart
شمای عملیاتی
action parameters
پارامترهای عملیاتی
cruising range
برد عملیاتی
elements
عنصر عملیاتی
component operation
عناصر عملیاتی
mission load
اماد عملیاتی
operating cost
هزینه عملیاتی
operating budget
بودجه عملیاتی
throughput
توان عملیاتی
operating loss
زیان عملیاتی
operating profit
سود عملیاتی
operational performance category
امادگی عملیاتی از طبقه
operational performance category
طبقه امادگی عملیاتی
action
کل عملیاتی که در یک عمل رخ می دهند.
operational amplifier
تقویت کننده عملیاتی
scheme of command
طرح عملیاتی یکان
standing operating procedures
روش جاری عملیاتی
radius of action
برد عملیاتی هواپیما
operational weapon
جنگ افزار عملیاتی
operational command
فرماندهی از نظر عملیاتی
commander's concept
تدبیر عملیاتی فرمانده
fleet operating base
پایگاه عملیاتی ناوگان
actions
کل عملیاتی که در یک عمل رخ می دهند.
effective through put
توان عملیاتی موثر
functional units of a computer
واحدهای عملیاتی یک کامپیوتر
mission load
بار مبنای عملیاتی
f.o.b
قیمت کالا بدون احتساب مخارج حمل و بیمه
base of operations
پایگاه عملیاتی مبنای عملیات
zeroed out
غیر عملیاتی شدن یکان
not operationally ready
غیر اماده ازنظر عملیاتی
chop
تعویض کنترل عملیاتی یکانها
game cycle
دورههای عملیاتی بازی جنگ
chopped
تعویض کنترل عملیاتی یکانها
bareboat charter
ضمانت نامه تضمین حرکت کشتی و پرداخت مخارج پرسنل ان
postpaid
پاکت تمبردار یا امانتی که قبلا مخارج پست ان پرداخت میشود
alternate escort operating base
پایگاه عملیاتی یدکی یگانهای پاسور
sop
رویه عملیاتی استاندارد وضعیت موجود
operationally ready
حاضر به عمل اماده از نظر عملیاتی
present work
عملیاتی که اکنون انجام شده است
sops
رویه عملیاتی استاندارد وضعیت موجود
sequential
عملیاتی که یکی پس از دیگری اجرا می شوند
change of operation control
تغییر در نوع کنترل عملیاتی یاتعویض ان
radiological operations
عملیاتی که در ان از موادرادیواکتیو استفاده میشود عملیات رادیولوژیک
routing
عملیاتی که درحین مسیریابی پیام انجام می شوند
monadic
مربوط است به عملیاتی که فقط از یک اپراند استفاده میکند
target offset methode
روش نشان دادن هدفها روی نقشه ها یا طرحهای عملیاتی
rated through put
ماکزیمم توان عملیاتی ممکن برای یک دستگاه داده پردازی
cold rolling
عملیاتی که برای افزایش سختی و استکام فولاد روی ان صورت میگیرد
fixes
1-فرآیندی که در آن هر عمل در یک زمان مشخص انجام میشود. 2-عملیاتی در یک فرآیند که همان با ساعت هستند
process bound
برنامه عملیاتی و محاسباتی شرایطی که در ان سیستم کامپیوتری توسط سرعت پردازنده محدود میشود
fix
1-فرآیندی که در آن هر عمل در یک زمان مشخص انجام میشود. 2-عملیاتی در یک فرآیند که همان با ساعت هستند
counter revolution
عملیاتی و تدابیری که بعد از وقوع انقلاب برای خنثی کردن ان انجام و اتخاذ میشود
atomic
1-مربوط به یک اتم 2-عملیاتی که اگر در حین پردازش قط ع شود داده را به وضع اولیه خود بر می گرداند
real balance effect
اثر پیگو اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مخارج مصرفی
optimum schedule
مطلوبترین برنامه اجرائی برنامه ایکه مخارج پروژه رابه حداقل می رساند
unmodified instruction
دستور برنامه که مستقیماگ و بدون تغییرات اجرا میشود تا عملیاتی که باید انجام شود را بدست آورد
simulation
عملیاتی که کامپیوتر وضعیت جهان واقع یا ماشین را تقلید میکند و نحوه کار چیزی را نشان میدهد
simulations
عملیاتی که کامپیوتر وضعیت جهان واقع یا ماشین را تقلید میکند و نحوه کار چیزی را نشان میدهد
sumptuary law
قانونی که با منع استفاده از بعضی اموال مصرفی جلو مخارج مصرفی زیاد را می گیرد
submarginal land
زمین مطلقا" بی حاصل زمینی که چنان بی حاصل باشد که مخارج سرمایه گذاری و کارگر را نتواندجبران کند
charges forward
هزینه هایی که بوسیله مشتری پرداخت خواهد شد مخارج حمل که بعد از تحویل کالا به مشتری از او دریافت میشود
finder
عنصر مرکزی یک محیط عملیاتی و برنامهای که میان سایر چیزها فایلهای ذخیره شده روی دیسک ها رانشان میدهد
master clear
کلیدی روی بعضی ازکنسولهای کامپیوتری که ثباتهای عملیاتی را پاک کردن و انها را برای حالت جدید عملیات اماده میکند
Perl
برای تولید متنهای CGI که میتواند فراهم را پردازش کند و روی وب سرور عملیاتی انجام دهد تا وب سایت را بهبود بخشید
niladic
مربوط است به عملیاتی که برای ان هیچ عملوندی مشخص نشده است
availability factor
ضریب امادگی عملیاتی هواپیماها یا ناوها ضریب قابلیت استفاده
commissions
بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commission
بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commissioning
بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
parkerizing
عملیاتی که در ان فلز درمحلولی از اسید فسفریک ودی اکسید منگنز داغ شده وسپس در روغن غوطه ورمیگردد تا از خوردگی فلزجلوگیری گردد
operation
عملیاتی که عملوندهای لازم را از حافظه دریافت می کنند. عملیات را انجام می دهند و نتیجه را برمی گردانند به حافظه
flight ration
جیره عملیاتی درحین پرواز جیره هوایی
wagners law
براساس این قانون که توسط اقتصاددان المانی بیان شده رابطه مستقیمی بین افزایش مخارج دولت و افزایش رشد وتوسعه اقتصادی وجود دارد
dynamic condition
شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
automonitor
ثبت کننده عملیات کامپیوتر برنامه کامپیوتری که وفایف عملیاتی کامپیوتر را ثبت میکند
function key
کلید عملیاتی کلید تابعی
ripple through carry
عملیاتی که رقم نقلی خروجی از جمع و رقم نقلی ورودی ایجاد کند
multiprocessor
عملیاتی که هر پردازنده در سیستم چند پردازنده با بخشی از یک یا چند پردازنده دیگر کار میکند
cost accounts
حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com