English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
management expenses مخارج مدیریت
Other Matches
program cost مخارج اجرای یک برنامه مخارج پیش بینی شده
inseparable cost حالتی که چند نوع کالا در یک واحدتولیدی ساخته شود و هزینه و مخارج هر یک نسبت به کل مخارج اختیارا" تعیین گردد
computer managed instruction اموزش با مدیریت کامپیوتردستورالعمل با مدیریت کامپیوتر
smart buH یا متمرکز کننده شبکه که میتواند اطلاعات وضعیت را به ایستگاه مدیریت برگرداند و به مدیریت نرم افزار امکان تشخیص راه دور هر پورت را بدهد
smarter buH یا متمرکز کننده شبکه که میتواند اطلاعات وضعیت را به ایستگاه مدیریت برگرداند و به مدیریت نرم افزار امکان تشخیص راه دور هر پورت را بدهد
smartest buH یا متمرکز کننده شبکه که میتواند اطلاعات وضعیت را به ایستگاه مدیریت برگرداند و به مدیریت نرم افزار امکان تشخیص راه دور هر پورت را بدهد
smarting buH یا متمرکز کننده شبکه که میتواند اطلاعات وضعیت را به ایستگاه مدیریت برگرداند و به مدیریت نرم افزار امکان تشخیص راه دور هر پورت را بدهد
smarts buH یا متمرکز کننده شبکه که میتواند اطلاعات وضعیت را به ایستگاه مدیریت برگرداند و به مدیریت نرم افزار امکان تشخیص راه دور هر پورت را بدهد
smarted buH یا متمرکز کننده شبکه که میتواند اطلاعات وضعیت را به ایستگاه مدیریت برگرداند و به مدیریت نرم افزار امکان تشخیص راه دور هر پورت را بدهد
CMOT استفاده از پروتکلهای مدیریت شبکه CMIS , CMIP برای مدیریت دروازه ها در یک شبکه TCP / IP
command management system سیستم مدیریت فرماندهی سیستم مدیریت یکان
aggregate expenditures مخارج کل
expenditures مخارج
outgoing مخارج
spending مخارج
expenses مخارج
disbursements مخارج
outlays مخارج
superstitious uses مخارج خرافاتی
social outlays مخارج اجتماعی
postage مخارج پستی
cost estimate تخمین مخارج
costs of proceedings مخارج عدلیه
tax expenditures مخارج مالیاتی
wage costs مخارج دستمزد
travelling expenses مخارج سفر
expenditure مخارج صرف
actual expenses مخارج واقعی
foot پرداختن مخارج
budget expenditures مخارج بودجه
capital expenditure مخارج سرمایهای
marginal outlays مخارج نهائی
welfare expenditures مخارج رفاهی
wasteful expenditures مخارج بیهوده
estimate of costs تخمین مخارج
expenditure approach روش مخارج
freight charges مخارج حمل
operating cost مخارج عملیاتی
operating expenses مخارج عملیاتی
portage مخارج باربری
porterage مخارج باربری
reasonable scale مخارج متعارفه
public expenditures مخارج عمومی
rate of spending میزان مخارج
national spending مخارج ملی
national expenditures مخارج ملی
holding costs مخارج نگهداری
incidental expenses مخارج اتفاقی
indirect expenses مخارج غیرمستقیم
licence fee مخارج پروانه
luxury spending مخارج تجملی
management expenses مخارج اداری
military expenditure مخارج نظامی
military spending مخارج نظامی
municipal spending مخارج شهرداری
rate of spending نرخ مخارج
expense accounts حساب مخارج
expense account حساب مخارج
army class manager activity سازمان مدیریت طبقه بندی اماد در نیروی زمینی مدیریت طبقه بندی اماد
deduction of expenses کسر مخارج [اقتصاد]
marginal propensity to spend میل نهائی به مخارج
marginal propensity to expend تمایل نهائی به مخارج
free of all charges بدون هیچگونه مخارج
marginal propensity to expend میل نهائی به مخارج
sumptuary law قانون تحدید مخارج
noncash expenditures مخارج غیر نقدی
outlays هزینههای سرمایهای مخارج
unfinanced مخارج پرداخت نشده
overhead مخارج کلی سرجمع
support a family متکفل مخارج خانوادهای بودن
time cost curve منحنی مخارج برحسب زمان
all the expenses fell on him تمام مخارج به گردن اوافتاد
You need spare no expense . نگران خرج ( مخارج ) آن نباش
self support اتکاء بخود تکفل مخارج خود
postpaid مخارج پستی قبلا پرداخت شده
To cut down expenses . خرج را کم کردن ( مخارج راپایین آوردن )
f.o.b قیمت کالا بدون احتساب مخارج حمل و بیمه
bareboat charter ضمانت نامه تضمین حرکت کشتی و پرداخت مخارج پرسنل ان
postpaid پاکت تمبردار یا امانتی که قبلا مخارج پست ان پرداخت میشود
stage direction مدیریت
superintendence مدیریت
conductorship مدیریت
menage مدیریت
managements مدیریت
matronage مدیریت
administratorship مدیریت
management مدیریت
managership مدیریت
leadership مدیریت
administration مدیریت
directorship مدیریت
administrations مدیریت
directorate مدیریت
generalship مدیریت
directorships مدیریت
directorates مدیریت
materiel cognizance مدیریت کالاها
industrial management مدیریت صنعتی
data management مدیریت داده ها
materiel management مدیریت اقلام
materiel management مدیریت اماد
memory management مدیریت حافظه
monopoly management مدیریت انحصاری
configuration management مدیریت پیکربندی
foremanship مدیریت سرکارگری
materials management مدیریت مواد
maladministration سوء مدیریت
file management مدیریت پرونده ها
file management مدیریت پرونده
management graphics مدیریت گرافیک
management report گزارش مدیریت
educational administration مدیریت اموزشی
financial management مدیریت مالی
management science علم مدیریت
demand management مدیریت تقاضا
management system سیستم مدیریت
job management مدیریت برنامه
managerial economics اقتصاد مدیریت
inventory management مدیریت موجودی
file management مدیریت فایل
interlocking directorate مدیریت واحد
facilities management مدیریت امکانات
concurrency management مدیریت همزمانی
directorate مقام مدیریت
record management مدیریت مدارک
record management مدیریت رکوردها
resource management مدیریت منبع
run the show مدیریت کردن
task management مدیریت کار
superintendence ریاست مدیریت
superintendency ریاست مدیریت
supply management مدیریت عرضه
task management مدیریت وفیفه
system mangement مدیریت سیستم
setup <idiom> مدیریت داشتن
pyramiding مدیریت واحد
trust مدیریت امانی
trusted مدیریت امانی
trusts مدیریت امانی
operational management مدیریت عملیاتی
directorates مقام مدیریت
ownership and management مالکیت و مدیریت
personnel management مدیریت استخدام
personnel management مدیریت پرسنلی
career management مدیریت مشاغل
postal directory مدیریت پست
production management مدیریت تولید
scientific management مدیریت علمی
real balance effect اثر پیگو اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مخارج مصرفی
optimum schedule مطلوبترین برنامه اجرائی برنامه ایکه مخارج پروژه رابه حداقل می رساند
intendancy مدیریت حوزه مباشرت
institute of materials management موسسه مدیریت مواد
input/output مدیریت و کنترل میکند
information resource management مدیریت منبع اطلاعات
project management program برنامه مدیریت پروژه
information management system سیستم مدیریت اطلاعات
middle level management مدیریت سطح متوسط
item manager مدیریت اقلام تدارکاتی
memory management program برنامه مدیریت حافظه
spatial data management مدیریت داده فضایی
lower level management مدیریت سطح پایین
server ول مدیریت صف چاپ و چاپگرهاست
directs مدیریت یا سازمان دهی
management information system سیستم مدیریت اطلاعات
materiel cognizance مدیریت تشخیص کالا
letters of administration سند مدیریت ترکه
top level management مدیریت سطح بالا
wildlife management مدیریت حیات وحش
project management system سیستم مدیریت پروژه
data base management مدیریت پایگاه داده ها
file management program برنامه مدیریت فایل
framework مدیریت پایگاه داده
flows مدیریت جریان داده
frameworks مدیریت پایگاه داده
direct مدیریت یا سازمان دهی
data base management مدیریت پایگاه داده
data management programs برنامههای مدیریت داده ها
data management system سیستم مدیریت داده ها
data processing management مدیریت پردازش داده
dm مدیریت داده هاanagement
database management مدیریت پایگاه داده ها
flow مدیریت جریان داده
conveyancing مدیریت از روی مهارت
directed مدیریت یا سازمان دهی
flowed مدیریت جریان داده
sumptuary law قانونی که با منع استفاده از بعضی اموال مصرفی جلو مخارج مصرفی زیاد را می گیرد
relational database management مدیریت پایگاه دادههای رابطهای
data processing management association انجمن مدیریت پردازش داده
management مدیریت وریاست حسن تدبیر
data base management system سیستم مدیریت پایگاه داده ها
personal information manager برنامه مدیریت اطلاعات شخصی
computer aided factory management مدیریت کارخانه با استفاده ازکامپیوتر
managements مدیریت وریاست حسن تدبیر
army management structure سازمان مدیریت نیروی زمینی
career management مدیریت تهیه تخصصهای نظامی
pim برنامه مدیریت اطلاعات شخصی
CMIS سیستم مدیریت شبکه قدرتمند
database management program برنامه مدیریت پایگاه داده ها
database management system سیستم مدیریت پایگاه داده سیستم مدیریت پایگاه داده ها
Internet مهندسی و مدیریت اینترنت است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com