Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
objection
مخالفت استدلال مخالف
objections
مخالفت استدلال مخالف
Other Matches
devil's advocate
<idiom>
[ارائه استدلال مخالف]
antisocial
مخالف اصول اجتماعی مخالف اجتماع
opposition
مخالفت
inferring one thing from another
استدلال
opponency
مخالفت
obj
مخالفت
opposeless
بی مخالفت
oppugnancy
مخالفت
oppugnation
مخالفت
gainsays
مخالفت
reasoning
استدلال
disgreement
مخالفت
disaccord
مخالفت
argument
استدلال
disagreement
مخالفت
disagreements
مخالفت
arguments
استدلال
antagonism
مخالفت
defiance
مخالفت
remonstrance
مخالفت
logic
استدلال
renitency
مخالفت
argumentation
استدلال
contrariety
مخالفت
contrariness
مخالفت
faction
مخالفت
gainsaying
مخالفت
recusance or sancy
مخالفت
divided
<adj.>
در مخالفت
argumentum
استدلال
ratiocination
استدلال
factions
مخالفت
gainsaid
مخالفت
gainsay
مخالفت
repugnance
تناقض مخالفت
indulge
مخالفت نکردن
reasoning ability
توانایی استدلال
incongruousness
تباین مخالفت
indulged
مخالفت نکردن
repugn
مخالفت کردن با
ratiocinator
استدلال کننده
vetoing
نشانه مخالفت
indulges
مخالفت نکردن
indulging
مخالفت نکردن
obscurantism
مخالفت باروشنفکری
antagonistic
مخالفت امیز
idoliom
استدلال غلط
idolism
استدلال غلط
resistance
سختی مخالفت
reasoning test
ازمون استدلال
reasoner
استدلال کننده
ratiocinate
استدلال کردن
paradoxy
مخالفت با عقایدعمومی
blackballed
مخالفت کردن
blackball
مخالفت کردن
logical reasoning
استدلال منطقی
opposable
مخالفت کردنی
oppugn
مخالفت کردن با
oppugner
مخالفت کننده
aversion
مخالفت ناسازگاری
reasons
استدلال کردن
to kick against a proposal
با پیشنهادی مخالفت
reason
استدلال کردن
to set ones face against
مخالفت کردن با
blackballs
مخالفت کردن
paralogism
استدلال غلط
blackballing
مخالفت کردن
inductive reasoning
استدلال استقرایی
aversions
مخالفت ناسازگاری
circular reasoning
استدلال دوری
thoughts
استدلال تفکر
adducible
قابل استدلال
paralogia
استدلال پریشی
acatalepsia
استدلال پریشی
argue
استدلال کردن
objects
مخالفت کردن
argued
استدلال کردن
affective reasoning
استدلال عاطفی
contrarious
مخالفت امیز
thought
استدلال تفکر
bucks
مخالفت کردن با
buck
مخالفت کردن با
analogical reasoning
استدلال سنجشی
resist
مخالفت کردن با
resisted
مخالفت کردن با
resisting
مخالفت کردن با
defiantly
از روی مخالفت
analogical reasoning
استدلال قیاسی
argues
استدلال کردن
objecting
مخالفت کردن
proponents
استدلال کننده
veto
نشانه مخالفت
discursively
ازروی استدلال
object
مخالفت کردن
indirect objects
مخالفت کردن
vetoed
نشانه مخالفت
direct objects
مخالفت کردن
resists
مخالفت کردن با
vetoes
نشانه مخالفت
proponent
استدلال کننده
abolitionism
مخالفت با بردگی
objected
مخالفت کردن
deductive reasoning
استدلال قیاسی
syllogistic reasoning
استدلال قیاسی
arguing
استدلال کردن
paradoxicality
مخالفت باعقاید عمومی
disagreeing
نساختن با مخالفت کردن با
disagrees
نساختن با مخالفت کردن با
analogist
قیاس و استدلال کننده
a priori
استدلال پیش سوی
antagonistically
از روی مخالفت یا دشمنی
to be in disagreement
[with somebody]
مخالفت کردن
[با کسی]
parity of reasoning
قیاس یا شباهت استدلال
obscurantism
مخالفت با علم ومعرفت
theorised
استدلال نظری کردن
notionalist
هواخواه استدلال نظری
adversarial
وابسته به مخالفت یا دشمنی
negative voice
منع نشانه مخالفت
reactionary
مخالفت گرای بی منطق
reactionaries
مخالفت گرای بی منطق
theorist
طرفدار استدلال نظری
theorists
طرفدار استدلال نظری
dunces
استدلال کننده موشکاف
dunce
استدلال کننده موشکاف
theorises
استدلال نظری کردن
theorized
استدلال نظری کردن
theorize
استدلال نظری کردن
theorizes
استدلال نظری کردن
theorising
استدلال نظری کردن
theorizing
استدلال نظری کردن
disagree
نساختن با مخالفت کردن با
disagreed
نساختن با مخالفت کردن با
casuistry
استدلال غلط وغیر منطقی
argue
دلیل اوردن استدلال کردن
argued
دلیل اوردن استدلال کردن
argues
دلیل اوردن استدلال کردن
arguing
دلیل اوردن استدلال کردن
thwarted
عقیم گذاردن مخالفت کردن با
contend
مخالفت کرده با رقابت کردن
thwart
عقیم گذاردن مخالفت کردن با
contends
مخالفت کرده با رقابت کردن
withstanding
مخالفت کردن استقامت ورزیدن
withstands
مخالفت کردن استقامت ورزیدن
withstood
مخالفت کردن استقامت ورزیدن
withstand
مخالفت کردن استقامت ورزیدن
proves
استدلال کردن به اثبات رسانیدن
contended
مخالفت کرده با رقابت کردن
proved
استدلال کردن به اثبات رسانیدن
prove
استدلال کردن به اثبات رسانیدن
nem con
بدون مخالفت کسی است
to be at odds
[with somebody]
[on / over something]
)
مخالفت کردن
[با کسی]
[سر چیزی]
to be split
[over something]
[with somebody]
مخالفت کردن
[با کسی]
[سر چیزی]
to be at strife
[with somebody]
[over something]
مخالفت کردن
[با کسی]
[سر چیزی]
fallacy
دلیل سفسطه امیز استدلال غلط
out argue
در استدلال عقب گذاشتن یاشکست دادن
fallacies
دلیل سفسطه امیز استدلال غلط
to theorise
[about something]
[British E]
استدلال نظری کردن
[در باره چیزی]
to theorize
[about something]
استدلال نظری کردن
[در باره چیزی]
refutation
اثبات اشتباه کسی ازراه استدلال
to argue the case for
[against]
something
بطرفداری از
[برضد ]
موضوعی استدلال کردن
to argue for
[against]
something
بطرفداری از
[برضد ]
موضوعی استدلال کردن
sound
[arguments, data, figures]
<adj.>
درست
[بی عیب ]
[سالم ]
[استدلال . داده ها . اعداد]
We shall be reasoning on the grounds that. .
روی این زمینه استدلال خواهیم کرد که ...
boomerange
دلیلی که به ضرر استدلال کننده تمام میشود
mc carthyism
سیاست دست راستی افراطی و مخالفت بالیبرالیزم
free thinkers
افرادی که ازطریق استدلال منطقی به نتایج دینی می رسند
deictic
بطور مستقیم نشان دهنده مستقیما استدلال کننده
reductive ad absurdum
روش اثبات بطلان استدلال ازطریق محال بودن نتیجه ان
flag discrimination
مخالفت یک کشور با حمل کالاهای خود توسط کشتیهای غیر
anti dumping
مخالفت تبعیض قیمت بین بازار داخل و خارج از کشور
intuitionism
عقیده به اینکه برخی حقایق رامیتوان مستقیما وبدون استدلال دریافت
retrorocket
راکتی که برای مخالفت باحرکت رسانگر بطرف جلوروی ان نصب میشود
intuitionalism
عقیده به اینکه برخی حقایق را میتوان مستقیما وبدون استدلال دریافت
fallacy of composition
استدلال نادرست به اینکه هرگاه بعض مطلبی درست باشد کل ان صحیح است
intuitivist
کسیکه مبادی اخلاقی را حسی میداندو عقیده داردکه درک ....استدلال نیست
rationalism
سیستم فکری که عقل و استدلال عقلی را مقدم بر هر چیز جهت کشف حقیقت می داند
forward chaining
روش استدلال مبتنی بر وقایع که از شرایط شناخته شده به هدف مطلوب می رسد زنجیره پیشرو
backward chaining
روشی برای استدلال که ازهدف مطلوب شروع و به سمت حقایق از قبل شناخته شده ادامه می یابد
means ends analysis
نوعی روش استدلال که در یک کوشش برای کاهش تفاوتهااز نقطه شروع تا هدف به عقب و جلو نظر می اندازد
We planned to do a cross-country trip in the US, but our parents ruled that out/vetoed it.
ما برنامه ریختیم سفری سرتاسری در ایالات متحده بکنیم اما پدر و مادرمان جلویمان را گرفتند
[مخالفت کردند ]
.
dissident
مخالف
foe
مخالف
foes
مخالف
gainsayer
مخالف
alien
مخالف
dissidents
مخالف
dissidence
مخالف
controvertist
مخالف
opponents
مخالف
contradictions
مخالف
contradiction
مخالف
contrariant
مخالف
contradictive
مخالف
contra
مخالف
aliens
مخالف
antipodal
مخالف
by the ears
مخالف
against
مخالف
at d.
مخالف
at outs
مخالف
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com