English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
paradoxicality مخالفت باعقاید عمومی
Other Matches
general quarters اماده باش عمومی دریایی محلهای سکونت عمومی
introduced بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introducing بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introduces بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introduce بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
common hardware ابزار و الات عمومی سخت ابزارهای عمومی
fabianism نحله سوسیالیستی معتدل که به سال 4881 درانگلستان تشکیل شد و در واقع پایه حزب کارگر محسوب میشود . اصحاب این مسلک باعقاید مارکس در زمینه لزوم کشمکش طبقاتی و نیز انقلاب و شدت عمل جهت وصول به اهداف سوسیالیزم موافقت ندارند
general orders دستورات عمومی دستورالعملهای عمومی
general porpose کارهای عمومی مصارف عمومی
contrariness مخالفت
opponency مخالفت
disgreement مخالفت
contrariety مخالفت
oppugnation مخالفت
disaccord مخالفت
opposition مخالفت
defiance مخالفت
oppugnancy مخالفت
faction مخالفت
obj مخالفت
factions مخالفت
disagreements مخالفت
disagreement مخالفت
opposeless بی مخالفت
remonstrance مخالفت
antagonism مخالفت
recusance or sancy مخالفت
renitency مخالفت
gainsaid مخالفت
divided <adj.> در مخالفت
gainsay مخالفت
gainsaying مخالفت
gainsays مخالفت
resisted مخالفت کردن با
vetoed نشانه مخالفت
blackballing مخالفت کردن
paradoxy مخالفت با عقایدعمومی
incongruousness تباین مخالفت
indulge مخالفت نکردن
indulged مخالفت نکردن
indulges مخالفت نکردن
veto نشانه مخالفت
indulging مخالفت نکردن
opposable مخالفت کردنی
vetoes نشانه مخالفت
vetoing نشانه مخالفت
oppugner مخالفت کننده
repugn مخالفت کردن با
blackball مخالفت کردن
resistance سختی مخالفت
resist مخالفت کردن با
resisting مخالفت کردن با
resists مخالفت کردن با
repugnance تناقض مخالفت
oppugn مخالفت کردن با
blackballs مخالفت کردن
blackballed مخالفت کردن
bucks مخالفت کردن با
contrarious مخالفت امیز
indirect objects مخالفت کردن
objects مخالفت کردن
objecting مخالفت کردن
objected مخالفت کردن
antagonistic مخالفت امیز
aversions مخالفت ناسازگاری
to set ones face against مخالفت کردن با
defiantly از روی مخالفت
obscurantism مخالفت باروشنفکری
abolitionism مخالفت با بردگی
object مخالفت کردن
direct objects مخالفت کردن
aversion مخالفت ناسازگاری
buck مخالفت کردن با
to kick against a proposal با پیشنهادی مخالفت
consolidated dining facility تاسیسات غذاخوری عمومی مجتمع غذاخوری عمومی
disagree نساختن با مخالفت کردن با
disagreed نساختن با مخالفت کردن با
reactionary مخالفت گرای بی منطق
to be in disagreement [with somebody] مخالفت کردن [با کسی]
reactionaries مخالفت گرای بی منطق
objection مخالفت استدلال مخالف
objections مخالفت استدلال مخالف
disagreeing نساختن با مخالفت کردن با
disagrees نساختن با مخالفت کردن با
negative voice منع نشانه مخالفت
adversarial وابسته به مخالفت یا دشمنی
obscurantism مخالفت با علم ومعرفت
antagonistically از روی مخالفت یا دشمنی
withstood مخالفت کردن استقامت ورزیدن
contend مخالفت کرده با رقابت کردن
to be at strife [with somebody] [over something] مخالفت کردن [با کسی] [سر چیزی]
to be split [over something] [with somebody] مخالفت کردن [با کسی] [سر چیزی]
to be at odds [with somebody] [on / over something] ) مخالفت کردن [با کسی] [سر چیزی]
withstanding مخالفت کردن استقامت ورزیدن
contended مخالفت کرده با رقابت کردن
contends مخالفت کرده با رقابت کردن
nem con بدون مخالفت کسی است
thwart عقیم گذاردن مخالفت کردن با
thwarted عقیم گذاردن مخالفت کردن با
withstands مخالفت کردن استقامت ورزیدن
withstand مخالفت کردن استقامت ورزیدن
mc carthyism سیاست دست راستی افراطی و مخالفت بالیبرالیزم
flag discrimination مخالفت یک کشور با حمل کالاهای خود توسط کشتیهای غیر
anti dumping مخالفت تبعیض قیمت بین بازار داخل و خارج از کشور
retrorocket راکتی که برای مخالفت باحرکت رسانگر بطرف جلوروی ان نصب میشود
common carrier موسسه حمل و نقل عمومی شرکت حمل و نقل عمومی متصدی حمل و نقل
We planned to do a cross-country trip in the US, but our parents ruled that out/vetoed it. ما برنامه ریختیم سفری سرتاسری در ایالات متحده بکنیم اما پدر و مادرمان جلویمان را گرفتند [مخالفت کردند ] .
common control کنترل عمومی نقشه برداری شبکه عمومی نقشه برداری شبکه جهانی نقشه برداری
commonest عمومی
commonest :عمومی
public عمومی
outline خط عمومی
ecumenic عمومی
commoners عمومی
commoners :عمومی
wide عمومی
widest عمومی
the public voice عمومی
universal عمومی
wider عمومی
common :عمومی
common عمومی
rife عمومی
hackneyed عمومی
oecumenical عمومی
general porpose عمومی
outlining خط عمومی
generic عمومی
common user عمومی
outlines خط عمومی
outlined خط عمومی
popular عمومی
general عمومی
overt عمومی
generals عمومی
general factor عامل عمومی
general equilibrium تعادل عمومی
general depot امادگاه عمومی
general cargo بار عمومی
general depot انبار عمومی
general damage خسارت عمومی
cameralistic science مالیه عمومی
general concepts تدبیر عمومی
general education اموزش عمومی
general grant کمک عمومی
general message پیام عمومی
general mobilization بسیج عمومی
general meeting مجمع عمومی
general meeting جلسه عمومی
general meeting گردهمایی عمومی
general intelligence هوش عمومی
general assembly مجمع عمومی
alameda گردشگاه عمومی
common purse وجوه عمومی
fourth estate مطبوعات عمومی
common user خدمات عمومی
folkway احساسات عمومی
folkway طرزفکر عمومی
common user items اقلام عمومی
comulative action اثر عمومی
consolidated annuities دیون عمومی
encyclic عمومی دوری
baths استخر عمومی
prosecture وکیل عمومی
counsel for the crown وکیل عمومی
central war جنگ عمومی
common parts قطعات عمومی
common nuisance اضرار عمومی
general amnesty عفو عمومی
checkup معاینه عمومی
general allotment اختصاصات عمومی
common items قطعات عمومی
collective call sign معرف عمومی
general act سند عمومی
common grid شبکه عمومی
common hardware قطعات عمومی
public baths استخر عمومی
general ability توانایی عمومی
g/a خسارت عمومی
common labour کارگر عمومی
common language زبان عمومی
public borrowing استقراض عمومی
public finance مالیه عمومی
rule of thumb قانون عمومی
respublica رفاه عمومی
records depository بایگانی عمومی
public goods کالاهای عمومی
reason of state مصالح عمومی
quasi public نیمه عمومی
public image تصور عمومی
public facilities تسهیلات عمومی
public expenditures مخارج عمومی
public cost هزینه عمومی
public debt قرضه عمومی
public decency عفت عمومی
public policy سیاست عمومی
social good کالاهای عمومی
public deposits سپردههای عمومی
public domain خط مشی عمومی
public enterprises موسسات عمومی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com