Dictiornary-Farsi | مخالفت کردنی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
opposable	مخالفت کردنی


Other Matches

wadeable	کپه کردنی توده کردنی قابل ریه گذاری
renitency	مخالفت
recusance or sancy	مخالفت
opponency	مخالفت
gainsays	مخالفت
contrariness	مخالفت
gainsaying	مخالفت
oppugnancy	مخالفت
contrariety	مخالفت
gainsay	مخالفت
gainsaid	مخالفت
oppugnation	مخالفت
opposeless	بی مخالفت
remonstrance	مخالفت
antagonism	مخالفت
faction	مخالفت
disaccord	مخالفت
obj	مخالفت
divided <adj.>	در مخالفت
disagreement	مخالفت
defiance	مخالفت
opposition	مخالفت
disgreement	مخالفت
factions	مخالفت
disagreements	مخالفت
indulging	مخالفت نکردن
indulges	مخالفت نکردن
vetoes	نشانه مخالفت
indulge	مخالفت نکردن
blackballs	مخالفت کردن
to set ones face against	مخالفت کردن با
abolitionism	مخالفت با بردگی
blackballing	مخالفت کردن
antagonistic	مخالفت امیز
indulged	مخالفت نکردن
blackballed	مخالفت کردن
blackball	مخالفت کردن
obscurantism	مخالفت باروشنفکری
aversions	مخالفت ناسازگاری
aversion	مخالفت ناسازگاری
to kick against a proposal	با پیشنهادی مخالفت
vetoing	نشانه مخالفت
objected	مخالفت کردن
resists	مخالفت کردن با
resisting	مخالفت کردن با
objecting	مخالفت کردن
resisted	مخالفت کردن با
resist	مخالفت کردن با
buck	مخالفت کردن با
defiantly	از روی مخالفت
veto	نشانه مخالفت
contrarious	مخالفت امیز
objects	مخالفت کردن
repugn	مخالفت کردن با
direct objects	مخالفت کردن
incongruousness	تباین مخالفت
repugnance	تناقض مخالفت
indirect objects	مخالفت کردن
bucks	مخالفت کردن با
paradoxy	مخالفت با عقایدعمومی
resistance	سختی مخالفت
oppugner	مخالفت کننده
object	مخالفت کردن
vetoed	نشانه مخالفت
oppugn	مخالفت کردن با
to be in disagreement [with somebody]	مخالفت کردن [با کسی]
negative voice	منع نشانه مخالفت
disagreed	نساختن با مخالفت کردن با
disagreeing	نساختن با مخالفت کردن با
disagrees	نساختن با مخالفت کردن با
paradoxicality	مخالفت باعقاید عمومی
antagonistically	از روی مخالفت یا دشمنی
reactionaries	مخالفت گرای بی منطق
reactionary	مخالفت گرای بی منطق
objections	مخالفت استدلال مخالف
objection	مخالفت استدلال مخالف
adversarial	وابسته به مخالفت یا دشمنی
obscurantism	مخالفت با علم ومعرفت
disagree	نساختن با مخالفت کردن با
thwarted	عقیم گذاردن مخالفت کردن با
thwart	عقیم گذاردن مخالفت کردن با
contends	مخالفت کرده با رقابت کردن
contended	مخالفت کرده با رقابت کردن
withstanding	مخالفت کردن استقامت ورزیدن
withstands	مخالفت کردن استقامت ورزیدن
withstand	مخالفت کردن استقامت ورزیدن
withstood	مخالفت کردن استقامت ورزیدن
to be at strife [with somebody] [over something]	مخالفت کردن [با کسی] [سر چیزی]
to be split [over something] [with somebody]	مخالفت کردن [با کسی] [سر چیزی]
to be at odds [with somebody] [on / over something] )	مخالفت کردن [با کسی] [سر چیزی]
nem con	بدون مخالفت کسی است
contend	مخالفت کرده با رقابت کردن
mc carthyism	سیاست دست راستی افراطی و مخالفت بالیبرالیزم
challengeable	رد کردنی
discountable	کم کردنی
rebuttable	رو کردنی
doable	کردنی
rejectable	رد کردنی
confutable	رد کردنی
refutable	رد کردنی
rebuttable	رد کردنی
forfoitable	گم کردنی
solvency	حل کردنی
receivable	دریافت کردنی
repealable	لغو کردنی
resectable	قطع کردنی
satisfiable	راضی کردنی
persuadable	وادار کردنی
persuasible	وادار کردنی
leviable	وضع کردنی
leasable	اجاره کردنی
collectible	جمع کردنی
operable	عمل کردنی
partible	جدا کردنی
quotable	نقل کردنی
punishability	مجازات کردنی
participable	شرکت کردنی
referable	مراجعه کردنی
refillable	دوباره پر کردنی
predicable	اطلاق کردنی
relatable	نقل کردنی
preachable	وعظ کردنی
pracitcable	گذار کردنی
seizable	ضبط کردنی
sinkable	نشست کردنی
utilisable [British] <adj.>	مصرف کردنی
useful <adj.>	مصرف کردنی
usable <adj.>	مصرف کردنی
suitable <adj.>	مصرف کردنی
applicable <adj.>	مصرف کردنی
fair game	مسخره کردنی
utilizable <adj.>	مصرف کردنی
wettable	خیس کردنی
weighable	وزن کردنی
wadable	توده کردنی
supposable	فرض کردنی
submergible	غوطه ور کردنی
subjugable	مطیع کردنی
subduable	مطیع کردنی
storable	انبار کردنی
steerable	هدایت کردنی
spottable	پیدا کردنی
spendable	خرج کردنی
smokeable	دود کردنی
suppressible	متوقف کردنی
surmountable	برطرف کردنی
wadable	کپه کردنی
vindicatory	ثابت کردنی
vindicable	حمایت کردنی
violable	غصب کردنی
triable	ازمایش کردنی
thinkable	فکر کردنی
tarnishable	کدر کردنی
tameable	رام کردنی
tamable	رام کردنی
smokable	دود کردنی
erectile	راست کردنی
contrivable	تدبیر کردنی
constrainable	مجبور کردنی
conquerable	فتح کردنی
condemnable	محکوم کردنی
concealable	پنهان کردنی
compellable	مجبور کردنی
compassable	احاطه کردنی
communicable	ابلاغ کردنی
collectable	جمع کردنی
believable	باور کردنی
covetable	طمع کردنی
erasable	پاک کردنی
enunciable	اعلام کردنی
eliminable	بیرون کردنی
devisable	تعبیه کردنی
deprivable	محروم کردنی
denotable	دلالت کردنی
demurrable	اشکال کردنی
defeasible	فسخ کردنی
declinable	صرف کردنی
calculable	حساب کردنی
assurable	بیمه کردنی
tactile	لمس کردنی
separable	جدا کردنی
conceivable	تصور کردنی
credible	باور کردنی
tractable	رام کردنی
tangibly	لمس کردنی
tangible	لمس کردنی
palpable	پرماسیدنی حس کردنی
defensible	دفاع کردنی
suggestible	اشاره کردنی
suggestible	پیشنهاد کردنی
assumable	فرض کردنی
appraisable	قیمت کردنی
applicative	اعمال کردنی
adoptable	اتخاذ کردنی
abolishable	منسوخ کردنی
dispensable	معاف کردنی
dispensable	صرفنظر کردنی
notifiable	اخطار کردنی
reprehensible	سرزنش کردنی
interchangeable	با هم عوض کردنی