English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (37 milliseconds)
English Persian
withstand مخالفت کردن استقامت ورزیدن
withstanding مخالفت کردن استقامت ورزیدن
withstands مخالفت کردن استقامت ورزیدن
withstood مخالفت کردن استقامت ورزیدن
Other Matches
resisted استقامت کردن
resisting استقامت کردن
resists استقامت کردن
holdout استقامت کردن
reluct استقامت کردن
resist استقامت کردن
holdouts استقامت کردن
malax نرم کردن ورزیدن
malaxate نرم کردن ورزیدن
grudge رشک ورزیدن به غرغر کردن
grudged رشک ورزیدن به غرغر کردن
grudges رشک ورزیدن به غرغر کردن
direct objects مخالفت کردن
object مخالفت کردن
indirect objects مخالفت کردن
buck مخالفت کردن با
blackballing مخالفت کردن
blackballed مخالفت کردن
blackball مخالفت کردن
bucks مخالفت کردن با
to set ones face against مخالفت کردن با
resist مخالفت کردن با
resisted مخالفت کردن با
resisting مخالفت کردن با
resists مخالفت کردن با
oppugn مخالفت کردن با
blackballs مخالفت کردن
objects مخالفت کردن
objecting مخالفت کردن
objected مخالفت کردن
repugn مخالفت کردن با
disagreed نساختن با مخالفت کردن با
disagrees نساختن با مخالفت کردن با
disagreeing نساختن با مخالفت کردن با
disagree نساختن با مخالفت کردن با
to be in disagreement [with somebody] مخالفت کردن [با کسی]
kill off سرعت گرفتن غیرعادی درمسابقه دو استقامت برای خسته کردن حریفان
thwart عقیم گذاردن مخالفت کردن با
thwarted عقیم گذاردن مخالفت کردن با
to be at odds [with somebody] [on / over something] ) مخالفت کردن [با کسی] [سر چیزی]
to be split [over something] [with somebody] مخالفت کردن [با کسی] [سر چیزی]
to be at strife [with somebody] [over something] مخالفت کردن [با کسی] [سر چیزی]
contends مخالفت کرده با رقابت کردن
contended مخالفت کرده با رقابت کردن
contend مخالفت کرده با رقابت کردن
oppose ضدیت کردن مخالفت کردن
controvert هم ستیز کردن مخالفت کردن
opposes ضدیت کردن مخالفت کردن
strenght استقامت
endurance استقامت
stand up با استقامت
stand-up با استقامت
perseverant با استقامت
perseverance استقامت
muscular endurance استقامت عضلانی
assiduity استقامت مداومت
fartlek تمرین دو استقامت
staminal با اسطقس با استقامت
backbone استقامت استواری
enduro مسابقه استقامت
power endurance توان استقامت
distance man دونده استقامت
stamina طاقت استقامت
perseveringly با استقامت مصرانه
backbones استقامت استواری
endurance race مسابقه استقامت
distance runner دونده استقامت
dogged persererance استقامت سخت
shear strength استقامت برشی
persevere استقامت بخرج دادن
persevered استقامت بخرج دادن
perseveres استقامت بخرج دادن
endurance race مسابقه اتومبیلرانی استقامت
enduro مسابقه اتومبیلرانی استقامت
thermoduric قادر به استقامت در برابرحرارت زیاد
interval trailing تمرین استقامت و اماده سازی
marathons یک نوع مسابقه ورزشی استقامت
marathon یک نوع مسابقه ورزشی استقامت
knead ورزیدن
kneads ورزیدن
kneaded ورزیدن
kneading ورزیدن
middle distance race دو نیمه استقامت 008 تا0051 متر
deutsch rivet نوعی پرچ کور با استقامت زیاد
hang on سماجت ورزیدن
greed طمع ورزیدن
train پروردن ورزیدن
to bear enmity کینه ورزیدن
sinning گناه ورزیدن
balked امتناع ورزیدن
balk امتناع ورزیدن
heartburn حسدیاخصومت ورزیدن
show partiality غرض ورزیدن
baulking امتناع ورزیدن
defult کوتاهی ورزیدن
overindulge افراط ورزیدن
defaulting غفلت ورزیدن
bear agrudge غرض ورزیدن
defaulted غفلت ورزیدن
default غفلت ورزیدن
trained پروردن ورزیدن
deviated انحراف ورزیدن
despite کینه ورزیدن
deviating انحراف ورزیدن
baulked امتناع ورزیدن
balks امتناع ورزیدن
baulks امتناع ورزیدن
balking امتناع ورزیدن
sin گناه ورزیدن
sinned گناه ورزیدن
deviate انحراف ورزیدن
defaults غفلت ورزیدن
spite کینه ورزیدن
trains پروردن ورزیدن
to bear enmity دشمنی ورزیدن
deviates انحراف ورزیدن
grudges بخل ورزیدن
adore عشق ورزیدن
reworking دوباره ورزیدن
insist اصرار ورزیدن
insisting اصرار ورزیدن
rework دوباره ورزیدن
grudged بخل ورزیدن
insists اصرار ورزیدن
grudge بخل ورزیدن
adored عشق ورزیدن
reworks دوباره ورزیدن
insisted اصرار ورزیدن
adores عشق ورزیدن
adoring عشق ورزیدن
reworked دوباره ورزیدن
Let's see how much you can take. <idiom> ببینیم تا چه حد توانایی [استقامت] داری . [اصطلاح روزمره]
tolerance dose دوز دریافتی قابل استقامت ازتشعشعات اتمی
doat ابلهانه تعشق ورزیدن
doted عشق ابلهانه ورزیدن
hang out اویختن سماجت ورزیدن
fails رد شدن قصور ورزیدن
fail رد شدن قصور ورزیدن
to sin agaist god بخدا گناه ورزیدن
to offer at any thing بکاری مبادرت ورزیدن
dotes عشق ابلهانه ورزیدن
dote عشق ابلهانه ورزیدن
failed رد شدن قصور ورزیدن
madison مسابقه دوچرخه سواری استقامت 6 روزه بین 2 تیم
distance medley دو استقامت امدادی شامل 004 008 0021 و 0061متر
hating بیزار بودن کینه ورزیدن
hated بیزار بودن کینه ورزیدن
hate بیزار بودن کینه ورزیدن
hates بیزار بودن کینه ورزیدن
renitency مخالفت
remonstrance مخالفت
opposition مخالفت
disaccord مخالفت
gainsaying مخالفت
opposeless بی مخالفت
contrariety مخالفت
oppugnation مخالفت
oppugnancy مخالفت
obj مخالفت
disagreements مخالفت
disagreement مخالفت
gainsaid مخالفت
gainsay مخالفت
faction مخالفت
recusance or sancy مخالفت
opponency مخالفت
factions مخالفت
disgreement مخالفت
antagonism مخالفت
defiance مخالفت
contrariness مخالفت
gainsays مخالفت
divided <adj.> در مخالفت
defiantly از روی مخالفت
vetoing نشانه مخالفت
indulges مخالفت نکردن
indulging مخالفت نکردن
vetoed نشانه مخالفت
vetoes نشانه مخالفت
veto نشانه مخالفت
oppugner مخالفت کننده
indulged مخالفت نکردن
contrarious مخالفت امیز
indulge مخالفت نکردن
repugnance تناقض مخالفت
resistance سختی مخالفت
obscurantism مخالفت باروشنفکری
to kick against a proposal با پیشنهادی مخالفت
antagonistic مخالفت امیز
paradoxy مخالفت با عقایدعمومی
opposable مخالفت کردنی
incongruousness تباین مخالفت
aversions مخالفت ناسازگاری
abolitionism مخالفت با بردگی
aversion مخالفت ناسازگاری
objections مخالفت استدلال مخالف
objection مخالفت استدلال مخالف
negative voice منع نشانه مخالفت
obscurantism مخالفت با علم ومعرفت
paradoxicality مخالفت باعقاید عمومی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com