Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (10 milliseconds)
English	Persian
ill humored	مخالف ترشرو
Other Matches
antisocial	مخالف اصول اجتماعی مخالف اجتماع
mumpish	ترشرو
mulish	ترشرو
petulant	ترشرو
huffier	ترشرو
morose	ترشرو
sullen	ترشرو
acids	ترشرو
acid	ترشرو
vinegary	ترشرو
huffiest	ترشرو
acidulent	ترشرو
in the sulks	ترشرو
ill natured	ترشرو
humpy	ترشرو
huffish	ترشرو
snuffy	ترشرو
splenetic	ترشرو
huffy	ترشرو
splentic	ترشرو
gruff	ترشرو
moping <adj.>	ترشرو
chuffy	ترشرو
crabbed	ترشرو
grumpy	ترشرو
moped [colloquial] <adj.>	ترشرو
in the pouts	ترشرو
scowler	ادم ترشرو
pindling	اخمو ترشرو
sulky	ترشرو عبوس
moody	عبوس ترشرو
grumpish	ترشرو درشت
dogged	سخت ترشرو
splentical	عبوس ترشرو
vinegarish	ترش ترشرو
to be in a bad [foul] temper	ترشرو بودن
pettish	جوشی ترشرو
rusty	عبوس ترشرو
doggedly	سخت ترشرو
mump	خاموش وعبوس نشستن ترشرو بودن
crabs	عصبانی شدن باعث تحریک وعصبانیت شدن ادم ترشرو
crab	عصبانی شدن باعث تحریک وعصبانیت شدن ادم ترشرو
gainsayer	مخالف
antagonists	مخالف
at outs	مخالف
gyaku	مخالف
repugnant	مخالف
at d.	مخالف
oppugnant	مخالف
non content	مخالف
gainst	مخالف
antipodal	مخالف
contrariant	مخالف
contrary to	مخالف
controvertist	مخالف
conflicting	مخالف
inadvisable	مخالف
adverse	مخالف
contra	مخالف
anie	مخالف
antagonist	مخالف
dissidence	مخالف
by the ears	مخالف
foe	مخالف
contradictive	مخالف
converse	مخالف
conversed	مخالف
conversing	مخالف
dissenting	مخالف
oppositionist	ضد مخالف
hostile	مخالف
against	مخالف
alien	مخالف
aliens	مخالف
contradiction	مخالف
contradictions	مخالف
with	مخالف
foes	مخالف
opponents	مخالف
opposit	مخالف
resistent	مخالف
dissidents	مخالف
adversary	مخالف
adversaries	مخالف
averse	مخالف
contradictory	مخالف
out of keeping	مخالف
irreconcilable	مخالف
oppugner	مخالف
contrary	مخالف
unfavorable	مخالف
converses	مخالف
oppositive	مخالف
opponent	مخالف
dissident	مخالف
countered	درجهت مخالف
countering	درجهت مخالف
bucking voltage	ولتاژ مخالف
antislavery	مخالف بردگی
antipapal	مخالف پاپ
counter	درجهت مخالف
antimonaechical	مخالف سلطنت
against nature	مخالف طبیعت
anti parallel feeding	تغذیه مخالف
anti	مخالف علیه
divert action	عملیات مخالف
antitrust	مخالف تشکیل
conflictive	مغایر مخالف
reluctancy	بیزاری مخالف
reluctate	مخالف کردن
standpat	مخالف تغییر
the a party	طرف مخالف
to be in the opposition	مخالف بودن
windbound	باد مخالف
dis-	مخالف کردن
headwinds	باد مخالف
loggerheads	مخالف - جنگجو
in the opposite direction.	در جهت مخالف
In the opposite direction .	درجهت مخالف
The opposition parties .	احزاب مخالف
at odds <idiom>	مخالف بودن
take a dim view of <idiom>	مخالف بودن
upstream <adj.> <adv.>	مخالف جریان
prevailing wind	باد مخالف
overthwart	بالحن مخالف
contra flow	جهت مخالف
contralateral muscles	عضلات مخالف
contraposition	مفهوم مخالف
contrary to the law	مخالف قانون
counter ion	یون مخالف
countersuggestion	تلقین مخالف
counterview	عقیده مخالف
crosscurrent	جریان مخالف
defier	مخالف کننده
disaccord	مخالف کردن
dissentient	مخالف معاند
dissenting opinion	نظر مخالف
head wind	باد مخالف
against the current <adv.>	مخالف جریان
obscurantist	مخالف اصلاحات
oppositely	بطور مخالف
overthwart	بطور مخالف
against the stream <adv.>	مخالف جریان
no	منفی مخالف
crosswind	باد مخالف
crosswinds	باد مخالف
defiant	معاند مخالف
illegal	مخالف قانون
diverse	مختلف مخالف
reversed	شکستنی مخالف
reluctance	بیزاری مخالف
veto	رای مخالف
vice versa	در جهت مخالف
adversely	بطور مخالف
aversely	بطور مخالف
vetoed	رای مخالف
antagonist	عضله مخالف
contradict	مخالف بودن با
contradicted	مخالف بودن با
antagonizing	مخالف کردن
con	رای مخالف
conned	رای مخالف
antagonizes	مخالف کردن
conning	رای مخالف
antagonized	مخالف کردن
antagonize	مخالف کردن
antipathy	احساس مخالف
antagonises	مخالف کردن
antagonising	مخالف کردن
antagonised	مخالف کردن
cons	رای مخالف
contradicts	مخالف بودن با
reversing	شکستنی مخالف
anti semitism	مخالف با یهودیان
opponent	طرف مخالف
vetoes	رای مخالف
dissenters	مخالف ناراضی
reverse	شکستنی مخالف
clashing	برخوردکننده مخالف
anti-Semitism	مخالف با یهودیان
dissents	رای مخالف
impolitic	مخالف مصلحت
opponents	طرف مخالف
dissent	رای مخالف
anti-	به معنای "مخالف "
reverses	شکستنی مخالف
dissenter	مخالف ناراضی
dissenting	مخالف معاند
vetoing	رای مخالف
dissented	رای مخالف
antagonists	عضله مخالف
factionist	توط ئه گر مخالف تراش
vetoes	رای مخالف دادن
opposition party	حزب مخالف [سیاست]
vetoer	رای مخالف دهنده
counterview	نظریه مخالف مواجهه
to set at variance	با هم بد کردن باهم مخالف ت
dissentient	مخالف عقیده اکثریت
back	جهت مخالف جلو
that is a to our purpose	این مخالف منظورماست

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com