Dictiornary-Farsi | مخالف کسی دسیسه کردن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (41 milliseconds)

English	Persian
to hatch a conspiracy against somebody	مخالف کسی دسیسه کردن


Other Matches

counterplot	دسیسه دربرابر دسیسه توط ئه متقابل
intrigues	دسیسه کردن
machinate	دسیسه کردن
cabal	دسیسه کردن
cabals	دسیسه کردن
intriguing	دسیسه کردن
intrigue	دسیسه کردن
angles	دام گستردن دسیسه کردن
angle	دام گستردن دسیسه کردن
countermine	با دسیسه متقابل خنثی کردن
antisocial	مخالف اصول اجتماعی مخالف اجتماع
machination	دسیسه
frame up	دسیسه
conspiracy	دسیسه
conspiracies	دسیسه
traffickers	دسیسه
trafficker	دسیسه
plot	دسیسه
complot	دسیسه
plotted	دسیسه
plots	دسیسه
antagonised	مخالف کردن
disaccord	مخالف کردن
reluctate	مخالف کردن
dis-	مخالف کردن
antagonizing	مخالف کردن
antagonising	مخالف کردن
antagonize	مخالف کردن
antagonizes	مخالف کردن
antagonized	مخالف کردن
antagonises	مخالف کردن
intriguingly	دسیسه کنان
intrigant	دسیسه باز
collusive	دسیسه امیز
collusively	از روی دسیسه
intriguer	دسیسه کار
intriguant	دسیسه باز
insidious	دسیسه امیز
termer	دسیسه کار
conspirators	دسیسه کار
conspirator	دسیسه کار
machinator	دسیسه کار
negative voice	رای مخالف رد کردن
to set at variance	با هم بد کردن باهم مخالف ت
cabals	دسیسه و توط ئه روایت
cabal	دسیسه و توط ئه روایت
underplot	دسیسه محرمانه دوز و کلک
to lobby against [for] somebody	سخنرانی وتبلیغات کردن مخالف [طرفداری از] کسی
leg attack and waist control	زیر یک خم با عوض کردن دست با مایه سر و ته یکی مخالف
double leg and inside turnover	دوخم با عوض کردن دست شبیه سر و ته یکی مخالف یایک پا رو کار
to set by the ears	باهم بدکردن باهم مخالف کردن
to set at loggerheads	باهم بد کردن باهم مخالف کردن
oppositive	مخالف
contrariant	مخالف
against	مخالف
out of keeping	مخالف
oppugner	مخالف
foe	مخالف
foes	مخالف
converses	مخالف
adversary	مخالف
oppugnant	مخالف
resistent	مخالف
converse	مخالف
oppositionist	ضد مخالف
repugnant	مخالف
at d.	مخالف
at outs	مخالف
adversaries	مخالف
conversed	مخالف
aliens	مخالف
contra	مخالف
dissidents	مخالف
dissident	مخالف
unfavorable	مخالف
irreconcilable	مخالف
contradictory	مخالف
contradictions	مخالف
by the ears	مخالف
hostile	مخالف
contradictive	مخالف
contrary to	مخالف
opposit	مخالف
conversing	مخالف
alien	مخالف
non content	مخالف
dissidence	مخالف
with	مخالف
contradiction	مخالف
controvertist	مخالف
contrary	مخالف
gainst	مخالف
opponent	مخالف
conflicting	مخالف
gainsayer	مخالف
opponents	مخالف
averse	مخالف
antipodal	مخالف
adverse	مخالف
antagonist	مخالف
dissenting	مخالف
inadvisable	مخالف
antagonists	مخالف
anie	مخالف
gyaku	مخالف
counter ion	یون مخالف
anti parallel feeding	تغذیه مخالف
antagonist	عضله مخالف
no	منفی مخالف
antitrust	مخالف تشکیل
antagonists	عضله مخالف
antipathy	احساس مخالف
dissent	رای مخالف
divert action	عملیات مخالف
to be in the opposition	مخالف بودن
obscurantist	مخالف اصلاحات
prevailing wind	باد مخالف
countered	درجهت مخالف
dissentient	مخالف معاند
dissenting opinion	نظر مخالف
anti	مخالف علیه
in the opposite direction.	در جهت مخالف
conned	رای مخالف
contrary to the law	مخالف قانون
adversely	بطور مخالف
In the opposite direction .	درجهت مخالف
The opposition parties .	احزاب مخالف
contradict	مخالف بودن با
windbound	باد مخالف
antimonaechical	مخالف سلطنت
at odds <idiom>	مخالف بودن
con	رای مخالف
contradicted	مخالف بودن با
contradicts	مخالف بودن با
reversing	شکستنی مخالف
bucking voltage	ولتاژ مخالف
standpat	مخالف تغییر
reverse	شکستنی مخالف
impolitic	مخالف مصلحت
contraposition	مفهوم مخالف
take a dim view of <idiom>	مخالف بودن
contralateral muscles	عضلات مخالف
antislavery	مخالف بردگی
reversed	شکستنی مخالف
contra flow	جهت مخالف
aversely	بطور مخالف
antipapal	مخالف پاپ
conflictive	مغایر مخالف
reverses	شکستنی مخالف
reluctancy	بیزاری مخالف
crosswinds	باد مخالف
vetoed	رای مخالف
dissenter	مخالف ناراضی
dissenters	مخالف ناراضی
ill humored	مخالف ترشرو
countering	درجهت مخالف
crosscurrent	جریان مخالف
diverse	مختلف مخالف
vetoes	رای مخالف
counter	درجهت مخالف
cons	رای مخالف
opponent	طرف مخالف
veto	رای مخالف
reluctance	بیزاری مخالف
anti-Semitism	مخالف با یهودیان
dissenting	مخالف معاند
opponents	طرف مخالف
vice versa	در جهت مخالف
loggerheads	مخالف - جنگجو
illegal	مخالف قانون
anti semitism	مخالف با یهودیان
against nature	مخالف طبیعت
crosswind	باد مخالف
the a party	طرف مخالف
overthwart	بالحن مخالف
counterview	عقیده مخالف
defier	مخالف کننده
countersuggestion	تلقین مخالف
vetoing	رای مخالف
dissented	رای مخالف
dissents	رای مخالف
against the stream <adv.>	مخالف جریان
upstream <adj.> <adv.>	مخالف جریان
against the current <adv.>	مخالف جریان
clashing	برخوردکننده مخالف
oppositely	بطور مخالف
conning	رای مخالف
defiant	معاند مخالف
anti-	به معنای "مخالف "
headwinds	باد مخالف
head wind	باد مخالف
overthwart	بطور مخالف
unusual	غریب مخالف عادت
to turn against any one	مخالف کسی شدن
factionist	توط ئه گر مخالف تراش
c.c.c	countercurrentchromatographyکروماتوگرافی جریان مخالف
heterosexuals	وابسته به جنس مخالف
leeward	بسمت مخالف باد
lee ward	در جهت مخالف باد
reversed	حرکت در جهت مخالف