Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
nonconformist
مخالف کلیسای رسمی
nonconformists
مخالف کلیسای رسمی
Other Matches
feria
کلیسای کاتولیک و کلیسای انگلیس روزهای عادی هفته
reunionism
دلبستگی به پیوند کلیسای کاتولیک با کلیسای انگلیس
lady-chapel
[کلیسای کوچک در کلیسای اصلی برای تکریم]
antisocial
مخالف اصول اجتماعی مخالف اجتماع
returning
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returns
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
return
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returned
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
officiary
مامور رسمی مقام رسمی
review
بازدید رسمی یاسان رسمی
reviewed
بازدید رسمی یاسان رسمی
reviewing
بازدید رسمی یاسان رسمی
reviews
بازدید رسمی یاسان رسمی
officious
نیمه رسمی شبهه رسمی
solemn form
در CL تصدیق وصیتنامه یا از طریق رسمی یعنی در دادگاه است یا ازطریق غیر رسمی یا عادی است که توسط دفاتر اسنادرسمی به عمل می اید
popery
کلیسای کاتولیک رم
romanist
عضو کلیسای رم
st peter's
کلیسای سن پیر
the orthodox church
کلیسای خاور
cross-church
کلیسای صلیبی
the orthodox church
کلیسای ارتودوکس
cross-doomed
کلیسای گنبددار
Coptic Church
کلیسای قبطی
Church of England
کلیسای انگلستان
chapels
کلیسای کوچک
chapel
کلیسای کوچک
minster
کلیسای بزرگ
greek church
کلیسای شرقی
kirk
کلیسای اسکاتلند
cathedrals
کلیسای جامع
cathedral
کلیسای جامع
greek church
کلیسای خاور
established church
کلیسای قانونی و شرعی
canon low
قانون کلیسای کاتولیک
Collegiate church
کلیسای وقف ایتام
orthodoxly
بشیوه کلیسای خاور
episcopalianism
پیروی از کلیسای اسقفی
power of the keys
اختیارات کلیسای پاپ
Catholics
عضو کلیسای کاتولیک
C. of E
مخفف کلیسای انگلیس
greed orthodox
کلیسای ارتدکس یونانی
laura
صومعه کلیسای شرقی
greek catholic
عضو کلیسای شرقی
episcopalians
پیرو کلیسای اسقفی
episcopalian
پیرو کلیسای اسقفی
Catholic
عضو کلیسای کاتولیک
dominie
عنوان کشیشان کلیسای هلند
archimandrite
رئیس دیر در کلیسای شرقی
Coptic Church
کلیسای بومی مصر و اتیوپی
gregorian
وابسته به کلیسای گریگوریان ارمنستان
parochial school
مدرسه وابسته به کلیسای بخش
anglicanism
اصول و انتقادات کلیسای انگلیس
Roman Catholic
وابسته به کلیسای کاتولیک روم
Cluny
[کلیسای کلونی به سبک رنسانس]
orthodox
مطابق عقاید کلیسای مسیح
Roman Catholics
وابسته به کلیسای کاتولیک روم
episcopal
مربوط به کلیسای اسقفی درمسیحیت
nestorian
کلیسای نسطوری قدیم ایران
presbyterian
وابسته به کلیسای مشایخی پروتستان
lateran
نام کلیسای جامع رم نامیده میشود
jacobite
عضو کلیسای قدم سوریه و عراق
abbeys
کلیسا نام کلیسای وست مینستر
lutheran
وابسته به مارتین لوتر کلیسای لوتران
abbey
کلیسا نام کلیسای وست مینستر
lector
قاری کتاب مقدس در کلیسای کاتولیک
presbyterianism
پیروی از عقاید کلیسای مشایخی پروتستان
romanism
اصول عقاید کلیسای کاتولیک معتقدات کاتولیکی
gregorian chant
سرود مذهبی ساده کلیسای کاتولیک رومی
exchange devaluation
تنزل رسمی قیمت ارز تضعیف رسمی ارز
The Catholic Church springs
[comes]
to mind as an obvious example.
کلیسای کاتولیک به عنوان یک نمونه بارز به ذهن می آید.
mantelletta
شنل بلند تا سر زانو مخصوص کاردینال کلیسای کاتولیک
the r.
مذهبی درسده شانزدهم میلادی برای اصطلاح کلیسای رم
parish clerk
کشیش یا عامی که متصدی برخی کارهای کلیسای بخش می گرد د
nonagium
عشر ماترک متوفی که به کشیش کلیسای محل می رسیده است
biretta
یکجور کلاه چهارگوش که کشیشان کلیسای کاتولیک روم بر سر می گذارند
cross-in-square
[کلیسای معمول در رم شرقی با چهار گوشه و میدان و چهار طاق گهواره ای]
episcopacy
مقام اسقفی پیروی از کلیسای اسقفی
non content
مخالف
resistent
مخالف
opponents
مخالف
averse
مخالف
irreconcilable
مخالف
dissenting
مخالف
opposit
مخالف
antagonist
مخالف
out of keeping
مخالف
oppugner
مخالف
adverse
مخالف
oppositive
مخالف
unfavorable
مخالف
adversaries
مخالف
adversary
مخالف
opponent
مخالف
inadvisable
مخالف
conflicting
مخالف
antagonists
مخالف
contrary
مخالف
oppositionist
ضد مخالف
contradictory
مخالف
by the ears
مخالف
contradiction
مخالف
contradictions
مخالف
with
مخالف
contra
مخالف
aliens
مخالف
contradictive
مخالف
contrariant
مخالف
contrary to
مخالف
controvertist
مخالف
oppugnant
مخالف
at outs
مخالف
against
مخالف
anie
مخالف
repugnant
مخالف
dissidents
مخالف
dissident
مخالف
antipodal
مخالف
at d.
مخالف
alien
مخالف
converses
مخالف
conversing
مخالف
gainsayer
مخالف
converse
مخالف
gainst
مخالف
foes
مخالف
conversed
مخالف
hostile
مخالف
dissidence
مخالف
foe
مخالف
gyaku
مخالف
dissenting
مخالف معاند
counter
درجهت مخالف
opponents
طرف مخالف
no
منفی مخالف
con
رای مخالف
conned
رای مخالف
conning
رای مخالف
countered
درجهت مخالف
countering
درجهت مخالف
obscurantist
مخالف اصلاحات
anti
مخالف علیه
antagonises
مخالف کردن
antagonising
مخالف کردن
antagonize
مخالف کردن
antagonized
مخالف کردن
antagonizes
مخالف کردن
against nature
مخالف طبیعت
anti parallel feeding
تغذیه مخالف
head wind
باد مخالف
antimonaechical
مخالف سلطنت
antagonizing
مخالف کردن
antipapal
مخالف پاپ
antagonised
مخالف کردن
cons
رای مخالف
antislavery
مخالف بردگی
ill humored
مخالف ترشرو
defiant
معاند مخالف
contrary to the law
مخالف قانون
adversely
بطور مخالف
dissent
رای مخالف
counter ion
یون مخالف
aversely
بطور مخالف
countersuggestion
تلقین مخالف
counterview
عقیده مخالف
antagonists
عضله مخالف
defier
مخالف کننده
antagonist
عضله مخالف
disaccord
مخالف کردن
crosswinds
باد مخالف
dissented
رای مخالف
contraposition
مفهوم مخالف
antitrust
مخالف تشکیل
antipathy
احساس مخالف
contra flow
جهت مخالف
opponent
طرف مخالف
bucking voltage
ولتاژ مخالف
crosscurrent
جریان مخالف
divert action
عملیات مخالف
conflictive
مغایر مخالف
clashing
برخوردکننده مخالف
dissenting opinion
نظر مخالف
dissents
رای مخالف
contralateral muscles
عضلات مخالف
crosswind
باد مخالف
dissentient
مخالف معاند
In the opposite direction .
درجهت مخالف
The opposition parties .
احزاب مخالف
the a party
طرف مخالف
standpat
مخالف تغییر
at odds
<idiom>
مخالف بودن
take a dim view of
<idiom>
مخالف بودن
anti-Semitism
مخالف با یهودیان
dis-
مخالف کردن
reverse
شکستنی مخالف
reversed
شکستنی مخالف
anti semitism
مخالف با یهودیان
vice versa
در جهت مخالف
in the opposite direction.
در جهت مخالف
illegal
مخالف قانون
anti-
به معنای "مخالف "
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com