Dictiornary-Farsi | مخالف کننده | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (4 milliseconds)

English	Persian
defier	مخالف کننده


Search result with all words

contending	ستیزه کننده مخالف
farraginous	تلفیق کننده کلیه شرایط واخلاقهای متفاوت وجنسهای مخالف
Other Matches

antisocial	مخالف اصول اجتماعی مخالف اجتماع
corrector	جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
oppositive	مخالف
at outs	مخالف
contrary	مخالف
irreconcilable	مخالف
oppugnant	مخالف
resistent	مخالف
gainst	مخالف
foes	مخالف
unfavorable	مخالف
foe	مخالف
at d.	مخالف
dissidents	مخالف
dissident	مخالف
opposit	مخالف
oppositionist	ضد مخالف
dissidence	مخالف
hostile	مخالف
converse	مخالف
oppugner	مخالف
out of keeping	مخالف
conversed	مخالف
gyaku	مخالف
contradictory	مخالف
averse	مخالف
contrary to	مخالف
contradictive	مخالف
contra	مخالف
antagonist	مخالف
contradiction	مخالف
contradictions	مخالف
antagonists	مخالف
adversaries	مخالف
adversary	مخالف
opponent	مخالف
conflicting	مخالف
inadvisable	مخالف
dissenting	مخالف
alien	مخالف
aliens	مخالف
opponents	مخالف
controvertist	مخالف
repugnant	مخالف
with	مخالف
antipodal	مخالف
gainsayer	مخالف
anie	مخالف
against	مخالف
contrariant	مخالف
conversing	مخالف
adverse	مخالف
non content	مخالف
by the ears	مخالف
converses	مخالف
counterview	عقیده مخالف
standpat	مخالف تغییر
obscurantist	مخالف اصلاحات
anti-Semitism	مخالف با یهودیان
the a party	طرف مخالف
against the stream <adv.>	مخالف جریان
against the current <adv.>	مخالف جریان
upstream <adj.> <adv.>	مخالف جریان
reverse	شکستنی مخالف
opponent	طرف مخالف
dissenting opinion	نظر مخالف
anti semitism	مخالف با یهودیان
loggerheads	مخالف - جنگجو
conning	رای مخالف
countersuggestion	تلقین مخالف
vetoed	رای مخالف
antipathy	احساس مخالف
conflictive	مغایر مخالف
counter ion	یون مخالف
ill humored	مخالف ترشرو
veto	رای مخالف
no	منفی مخالف
dissenting	مخالف معاند
opponents	طرف مخالف
anti	مخالف علیه
illegal	مخالف قانون
dis-	مخالف کردن
adversely	بطور مخالف
aversely	بطور مخالف
headwinds	باد مخالف
dissents	رای مخالف
dissented	رای مخالف
antislavery	مخالف بردگی
antagonist	عضله مخالف
antitrust	مخالف تشکیل
impolitic	مخالف مصلحت
diverse	مختلف مخالف
reluctance	بیزاری مخالف
dissent	رای مخالف
dissenter	مخالف ناراضی
contra flow	جهت مخالف
antipapal	مخالف پاپ
dissenters	مخالف ناراضی
anti parallel feeding	تغذیه مخالف
crosswind	باد مخالف
clashing	برخوردکننده مخالف
prevailing wind	باد مخالف
crosswinds	باد مخالف
defiant	معاند مخالف
contrary to the law	مخالف قانون
antimonaechical	مخالف سلطنت
conned	رای مخالف
contraposition	مفهوم مخالف
contralateral muscles	عضلات مخالف
con	رای مخالف
antagonists	عضله مخالف
anti-	به معنای "مخالف "
against nature	مخالف طبیعت
antagonized	مخالف کردن
antagonize	مخالف کردن
oppositely	بطور مخالف
bucking voltage	ولتاژ مخالف
take a dim view of <idiom>	مخالف بودن
reversing	شکستنی مخالف
antagonising	مخالف کردن
at odds <idiom>	مخالف بودن
antagonises	مخالف کردن
crosscurrent	جریان مخالف
to be in the opposition	مخالف بودن
overthwart	بطور مخالف
antagonizing	مخالف کردن
head wind	باد مخالف
overthwart	بالحن مخالف
windbound	باد مخالف
divert action	عملیات مخالف
vetoing	رای مخالف
antagonizes	مخالف کردن
dissentient	مخالف معاند
contradict	مخالف بودن با
reverses	شکستنی مخالف
vetoes	رای مخالف
contradicts	مخالف بودن با
reversed	شکستنی مخالف
vice versa	در جهت مخالف
cons	رای مخالف
reluctate	مخالف کردن
In the opposite direction .	درجهت مخالف
disaccord	مخالف کردن
The opposition parties .	احزاب مخالف
in the opposite direction.	در جهت مخالف
counter	درجهت مخالف
countered	درجهت مخالف
countering	درجهت مخالف
contradicted	مخالف بودن با
antagonised	مخالف کردن
reluctancy	بیزاری مخالف
heterosexuality	علاقه بجنس مخالف
anti semite	مخالف اقوام سامی
negative voice	رای مخالف دادن
anti-Semite	مخالف اقوام سامی
counterview	نظریه مخالف مواجهه
paradoxical	مخالف عقاید عمومی
negative voice	رای مخالف رد کردن
wrongs	مخالف اخلاق یا قانون
dissentient	مخالف عقیده اکثریت
anti-Semites	مخالف اقوام سامی
factionist	توط ئه گر مخالف تراش
opposition party	حزب مخالف [سیاست]
antagonism	هم اوری اصل مخالف
illicit	نا مشروع مخالف مقررات
nonconformists	مخالف کلیسای رسمی
objections	مخالفت استدلال مخالف
veto	رای مخالف دادن
wrong	مخالف اخلاق یا قانون
anti-Semitic	مخالف نژاد سامی
countercurrent chromatography	کروماتوگرافی جریان مخالف
wronging	مخالف اخلاق یا قانون
countercurrent distribution	توزیع جریان مخالف
vetoed	رای مخالف دادن
upstream	مخالف جریان رودخانه
An inclement wind .	باد مخالف(نامساعد )
nonconformist	مخالف کلیسای رسمی
backs	جهت مخالف جلو
back	جهت مخالف جلو
vetoing	رای مخالف دادن
vetoes	رای مخالف دادن
reversed series generator	مولد با میدانهای مخالف
to set at variance	با هم بد کردن باهم مخالف ت
to turn against any one	مخالف کسی شدن
obscurantist	مخالف روشنی فکر
that is a to our purpose	این مخالف منظورماست
obscurant	بغرنج مخالف اصلاحات
anticonstitutional	مخالف اصول مشروطیت
objection	مخالفت استدلال مخالف
blackballing	رای مخالف دادن
wind bound	دچار باد مخالف
heterosexuals	علاقمند به جنس مخالف
devil's advocate <idiom>	[ارائه استدلال مخالف]
blackballs	رای مخالف دادن
heterosexuals	وابسته به جنس مخالف
c.c.c	countercurrentchromatographyکروماتوگرافی جریان مخالف
blackball	رای مخالف دادن
leeward	بسمت مخالف باد
heterosexual	علاقمند به جنس مخالف
heterosexual	وابسته به جنس مخالف