Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (34 milliseconds)
English
Persian
simplifies
مختصر کردن اسانتر کردن
simplify
مختصر کردن اسانتر کردن
simplifying
مختصر کردن اسانتر کردن
Other Matches
out lawry
طراحی کردن بطور مختصر شرح دادن خلاصه کردن
precise
مختصر کردن مختصر
simplifies
اسان تر کردن مختصر کردن
simplify
اسان تر کردن مختصر کردن
simplifying
اسان تر کردن مختصر کردن
abridge
مختصر کردن
abbreviates
مختصر یا مفید کردن
shortens
مختصر کردن کاستن
abbreviate
مختصر یا مفید کردن
shorten
مختصر کردن کاستن
shortened
مختصر کردن کاستن
abbreviating
مختصر یا مفید کردن
look in
دیدن کردن مختصر
step in
بازدید مختصر وکوتاهی کردن
to d. into a book
نگاه مختصر بکتابی کردن
outline
مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
outlining
مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
outlined
مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
outlines
مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
to run in to a person
دیدنی مختصر از کسی کردن بکسی سرزدن
skimmed
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skims
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skim
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
human engineering
مطالعهای مربوط به طراحی محصولاتی که برای استفاده انسانها اسانتر و راحتتر میباشد
maltron keyboard
یک نوع طرح صفحه کلید که امکان سرعتهای بلقوه بیشتری را ارئه داده ویادگیری ان نسبت به طرح سنتی Qwerty اسانتر میباشد
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
gnomical
مختصر
laconically
مختصر گو
viz
مختصر
grammalogue
مختصر
sums
مختصر
sum
مختصر
compend
مختصر
laconic
مختصر گو
succinct
<adj.>
مختصر
briefer
مختصر
briefest
مختصر
succinct
مختصر
terse
مختصر
terser
مختصر
tersest
مختصر
short term
مختصر
abstracted
مختصر
summary
مختصر
short
<adj.>
مختصر
fleeting
<adj.>
مختصر
curt
<adj.>
مختصر
tis
مختصر ti is
concise
<adj.>
مختصر
brief
مختصر
briefed
مختصر
abridged
مختصر
febricula
تب مختصر
concise
مختصر
partial
مختصر
summaries
مختصر
epitome
مختصر
shortest
مختصر
incomprehensive
مختصر
abbreviated
مختصر
shorter
مختصر
synoptic
مختصر
little
مختصر
short
مختصر
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
curtailed
مختصر نمودن
summary
خلاصه مختصر
tots
یادداشت مختصر
nodding acquaintance
آشنایی مختصر
curtail
مختصر نمودن
telegraphic
تلگرافی مختصر
briefly speaking
مختصر کنیم
synopses
اجمال مختصر
pithy
مختصر ومفید
synopsis
اجمال مختصر
curtailing
مختصر نمودن
curtails
مختصر نمودن
summaries
خلاصه مختصر
clicks
صدای مختصر
lacanic
مختصر و مفید
briefer
کوتاه مختصر
briefed
کوتاه مختصر
clicked
صدای مختصر
brief
کوتاه مختصر
scumble
مالش مختصر
click
صدای مختصر
briefest
کوتاه مختصر
paraph
امضای مختصر
simplifier
مختصر کننده
shortener
مختصر کننده
tiffin
ناهار مختصر
apercu
خلاصه مختصر
concisely
بطور مختصر
flashed
روشنایی مختصر
flash
روشنایی مختصر
velitation
جنگ مختصر
inking
اطلاع مختصر
snacks
خوراک مختصر
tendency
علاقه مختصر
my initials are s.h
امضای مختصر من
flashes
روشنایی مختصر
petit mal
صرع مختصر
let us be brief
مختصر کنیم
compendium
مختصر کوتاهی
short and sweet
<idiom>
مختصر ومفید
tendencies
علاقه مختصر
squabbling
نزا مختصر
grind out
پیشروی مختصر
brachygraphy
مختصر نویسی
comedietta
کمدی مختصر
shorthand
مختصر نویسی
squabbles
نزا مختصر
squabbled
نزا مختصر
squabble
نزا مختصر
cheep
اشاره مختصر
handlist
فهرست مختصر
snack
خوراک مختصر
contracted
مختصر محدود
potluck
غذای مختصر
tot
یادداشت مختصر
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
compendiously
<adv.>
بصورت مختصر و مفید
spot
زمان مختصر لحظه
compendious
موجز مختصر ومفید
briefly
<adv.>
بصورت مختصر و مفید
in a nutshell
بطور خیلی مختصر
feather
فشار مختصر به گاز
metastable
دارای ثبات مختصر
pocket expenses
هزینه مختصر شخصی
simplifications
تسهیل مختصر سازی
simplification
تسهیل مختصر سازی
spots
زمان مختصر لحظه
pittance
کمک هزینه مختصر
bowing acquaintance
آشنایی مختصر سلامی و بس
byword
اشاره یانگاه مختصر
bywords
اشاره یانگاه مختصر
blockhouse
بنای استحکامی مختصر
prospectuses
شرح حال مختصر
prospectus
شرح حال مختصر
pulls
برتری جزئی و مختصر
curtly
<adv.>
بصورت مختصر و مفید
pull
برتری جزئی و مختصر
abriviated addressing
ادرس مختصر شده
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
smacks
چشیدن مختصر باصدا غذاخوردن
smack
چشیدن مختصر باصدا غذاخوردن
simplification
ساده گردانی مختصر سازی
simplifications
ساده گردانی مختصر سازی
billet
ورقه جیره یادداشت مختصر
blink
نادیده گرفته نگاه مختصر
blinked
نادیده گرفته نگاه مختصر
blinks
نادیده گرفته نگاه مختصر
billeted
ورقه جیره یادداشت مختصر
billeting
ورقه جیره یادداشت مختصر
billets
ورقه جیره یادداشت مختصر
multocular
مختصر و مفید کوتاه و سودمند
smacked
چشیدن مختصر باصدا غذاخوردن
simplifcation
ساده گردانی مختصر سازی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com