Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
compendium
مختصر کوتاهی
Other Matches
precise
مختصر کردن مختصر
lowness
کوتاهی
transience
کوتاهی
brachylogy
کوتاهی
abridgement
کوتاهی
delinquency
کوتاهی
defaulted
کوتاهی
defaulting
کوتاهی
defaults
کوتاهی
non feasnce
کوتاهی
default
کوتاهی
brevity
کوتاهی
dwarfishness
کوتاهی
shortness
کوتاهی
transience or cy
کوتاهی
concise ness
کوتاهی
succinctness
کوتاهی
failure
کوتاهی قصور
failures
کوتاهی قصور
failing
درصورت کوتاهی از
failings
درصورت کوتاهی از
defaulters
کوتاهی کننده
defaulter
کوتاهی کننده
shorrcomer
کوتاهی کننده
negligence
قصور کوتاهی
non feasor
کوتاهی کننده
compend
کوتاهی اختصار
defult
کوتاهی ورزیدن
he did his level best
کوتاهی نکرد
in a short time
در یک مدت کوتاهی
for a short time
بری مدت کوتاهی
curtness
کوتاهی وتندی سخن
skateboard
وسیله کوتاهی با 4 قرقره
skateboards
وسیله کوتاهی با 4 قرقره
hard hack
بوته کوتاهی که دراتازونی میروید
to go for a spin
با خودرو گردش کوتاهی کردن
impulse
پالسی که زمان کوتاهی می ماند
to be in d.
کوتاهی درانجام وفیفه کردن
impulses
پالسی که زمان کوتاهی می ماند
initialed
تابع کوتاهی که برنامه را باز میکند
I have a short trip ahead.
قرار است یک مسافرت کوتاهی بروم
to step out
برای مدت کوتاهی بیرون رفتن
initials
تابع کوتاهی که برنامه را باز میکند
initialling
تابع کوتاهی که برنامه را باز میکند
trunk hose
شلوار کوتاهی که تانیمه ران میرسیده
initialled
تابع کوتاهی که برنامه را باز میکند
initial
تابع کوتاهی که برنامه را باز میکند
initialing
تابع کوتاهی که برنامه را باز میکند
impulsive
آنچه برای زمان کوتاهی می ماند
i will do my possible
هر چه از دستم براید کوتاهی نخواهم کرد
transient
آنچه برای مدت کوتاهی وجود دارد
trundle bed
تختخواب چرخکدار کوتاهی که زیرتختخواب بزرگتری جا بگیرد
transients
آنچه برای مدت کوتاهی وجود دارد
interspinalis
ماهیچه کوتاهی که برامدگی مهرههای پشت رابهم می پیوند د
to pause
[برای مدت کوتاهی]
در انجام کاری توقف کردن
knickers
شلوارگشاد کوتاهی که نزدیک زانو جمع شده باشد
led line
خط کوتاهی که در بالایاته حامل برای نت هابیرون ازحامل می افزایند
herdic
کالسکهای که بدنه کوتاهی دارد واز عقب سوار ان میشوند
laniard
طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود
transient
وضعیت یا سیگنالی که برای مدت زمان کوتاهی فاهر شود
transients
وضعیت یا سیگنالی که برای مدت زمان کوتاهی فاهر شود
loader
برنامه کوتاهی که داده را از کارت پانج به حافظه اصلی می برد
local area network
شبکهای که ترمینال ها و قط عات مختلف آن فاصله کوتاهی از یکدیگر دارند.
Gothic Revival
[پله های کوتاهی که یکی از آن بالای دیگری قرار می گیرد.]
gradine
[پله های کوتاهی که یکی از آن بالای دیگری قرار می گیرد.]
short timer
پرسنلی که عمر خدمتی کوتاهی از انها مانده و به سن بازنشستگی نزدیک هستند
cards
برنامه کوتاهی که داده را از کارت پانچ به حافظه اصلی منتقل میکند
card
برنامه کوتاهی که داده را از کارت پانچ به حافظه اصلی منتقل میکند
grammalogue
مختصر
gnomical
مختصر
short term
مختصر
brief
مختصر
briefed
مختصر
summaries
مختصر
compend
مختصر
abbreviated
مختصر
febricula
تب مختصر
abridged
مختصر
succinct
مختصر
briefer
مختصر
summary
مختصر
briefest
مختصر
shortest
مختصر
fleeting
<adj.>
مختصر
tersest
مختصر
little
مختصر
concise
مختصر
laconic
مختصر گو
abstracted
مختصر
terser
مختصر
laconically
مختصر گو
terse
مختصر
short
مختصر
viz
مختصر
shorter
مختصر
tis
مختصر ti is
epitome
مختصر
curt
<adj.>
مختصر
sum
مختصر
synoptic
مختصر
sums
مختصر
partial
مختصر
incomprehensive
مختصر
concise
<adj.>
مختصر
short
<adj.>
مختصر
succinct
<adj.>
مختصر
shorthand
مختصر نویسی
brachygraphy
مختصر نویسی
clicked
صدای مختصر
inking
اطلاع مختصر
telegraphic
تلگرافی مختصر
lacanic
مختصر و مفید
grind out
پیشروی مختصر
synopsis
اجمال مختصر
synopses
اجمال مختصر
tendency
علاقه مختصر
clicks
صدای مختصر
tendencies
علاقه مختصر
cheep
اشاره مختصر
briefly speaking
مختصر کنیم
apercu
خلاصه مختصر
shortener
مختصر کننده
snack
خوراک مختصر
abridge
مختصر کردن
briefer
کوتاه مختصر
handlist
فهرست مختصر
snacks
خوراک مختصر
comedietta
کمدی مختصر
click
صدای مختصر
summary
خلاصه مختصر
simplifier
مختصر کننده
squabbles
نزا مختصر
squabbled
نزا مختصر
squabble
نزا مختصر
curtails
مختصر نمودن
curtailing
مختصر نمودن
curtailed
مختصر نمودن
curtail
مختصر نمودن
briefest
کوتاه مختصر
tiffin
ناهار مختصر
briefed
کوتاه مختصر
brief
کوتاه مختصر
paraph
امضای مختصر
petit mal
صرع مختصر
potluck
غذای مختصر
scumble
مالش مختصر
squabbling
نزا مختصر
tots
یادداشت مختصر
velitation
جنگ مختصر
let us be brief
مختصر کنیم
flashes
روشنایی مختصر
flashed
روشنایی مختصر
summaries
خلاصه مختصر
short and sweet
<idiom>
مختصر ومفید
flash
روشنایی مختصر
pithy
مختصر ومفید
concisely
بطور مختصر
tot
یادداشت مختصر
my initials are s.h
امضای مختصر من
nodding acquaintance
آشنایی مختصر
contracted
مختصر محدود
allocation
برنامه کوتاهی که منابع حافظه را بین نرم افزار و وسایل جانبی تقسیم میکند
allocations
برنامه کوتاهی که منابع حافظه را بین نرم افزار و وسایل جانبی تقسیم میکند
curtly
<adv.>
بصورت مختصر و مفید
look in
دیدن کردن مختصر
compendiously
<adv.>
بصورت مختصر و مفید
briefly
<adv.>
بصورت مختصر و مفید
pocket expenses
هزینه مختصر شخصی
in a nutshell
بطور خیلی مختصر
metastable
دارای ثبات مختصر
simplification
تسهیل مختصر سازی
shortens
مختصر کردن کاستن
shortened
مختصر کردن کاستن
shorten
مختصر کردن کاستن
abbreviating
مختصر یا مفید کردن
abbreviates
مختصر یا مفید کردن
pull
برتری جزئی و مختصر
abbreviate
مختصر یا مفید کردن
pulls
برتری جزئی و مختصر
spot
زمان مختصر لحظه
bywords
اشاره یانگاه مختصر
byword
اشاره یانگاه مختصر
pittance
کمک هزینه مختصر
simplifications
تسهیل مختصر سازی
feather
فشار مختصر به گاز
prospectus
شرح حال مختصر
prospectuses
شرح حال مختصر
bowing acquaintance
آشنایی مختصر سلامی و بس
blockhouse
بنای استحکامی مختصر
abriviated addressing
ادرس مختصر شده
compendious
موجز مختصر ومفید
spots
زمان مختصر لحظه
acrostic
جدول شعر کوتاهی که حرف اول و وسط و آخر بندهای آن با هم عبارتی را برساند جابجا شونده
breach of trust
کوتاهی درانجام دادن انچه که به موجب سند تنظیمی در تاسیس حقوقی می بایستی انجام دهد
billet
ورقه جیره یادداشت مختصر
smacks
چشیدن مختصر باصدا غذاخوردن
smack
چشیدن مختصر باصدا غذاخوردن
billeted
ورقه جیره یادداشت مختصر
billets
ورقه جیره یادداشت مختصر
step in
بازدید مختصر وکوتاهی کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com