Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 62 (5 milliseconds)
English	Persian
to go out of gear	مختل شدن ازکارافتادن
Other Matches
to be shot	ازکارافتادن
to be kaput	ازکارافتادن
disturbed	مختل
teched	مختل
tetched	مختل
distempered	مختل
deranged	مختل
disorderly	نامنظم مختل
disorganize	مختل کردن
undisturbed	مختل نشده
disorganizes	مختل کردن
undisturbed	غیر مختل
disorganizing	مختل کردن
disordered	مختل شده
unsettled	اشفته مختل
queer	مختل کردن
queerest	مختل کردن
disorganising	مختل کردن
disturbed	مختل شده
disorganises	مختل کردن
disturb	مختل کردن
upsetter	مختل کننده
perturbate	مختل مضطرب
out of kelter	خراب مختل
off the rails	مختل درهم
mentally abnormal	مختل المشاعر
kelter	بی ترتیب مختل
disturbs	مختل کردن
disorganised	مختل کردن
discombobulate	مختل کردن
queerer	مختل کردن
disrupts	مختل کردن کار
disorganised	مختل کردن نظم
disorganises	مختل کردن نظم
disorganising	مختل کردن نظم
disorganize	مختل کردن نظم
disorganizes	مختل کردن نظم
disorganizing	مختل کردن نظم
disrupt	مختل کردن کار
disrupting	مختل کردن کار
hampered	مانع شدن مختل کردن
hamper	مانع شدن مختل کردن
hampering	مانع شدن مختل کردن
hampers	مانع شدن مختل کردن
violate	بی حرمت ساختن مختل کردن
violated	بی حرمت ساختن مختل کردن
violates	بی حرمت ساختن مختل کردن
disorder	برهم زدن مختل کردن
disorders	برهم زدن مختل کردن
rain on someone's parade <idiom>	برنامه های دیگران را مختل کردن
critical altitude	ارتفاعی که از ان بالاتر کاردستگاهها مختل میشود
polarity	وضعیتی که ترمینالهای مثبت و منفی مختل شوند
polarities	وضعیتی که ترمینالهای مثبت و منفی مختل شوند
I hate to rain on your parade, but all your plans are wrong.	از اینکه کارت را مختل کنم بیزارم، اما برنامه هایت همگی اشتباه هستند.
unhinging	مختل کردن باز کردن
disarrange	بی ترتیب کردن مختل کردن
disarranged	بی ترتیب کردن مختل کردن
disarranges	بی ترتیب کردن مختل کردن
disarranging	بی ترتیب کردن مختل کردن
unhinges	مختل کردن باز کردن
unhinge	مختل کردن باز کردن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com