English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
perdu مخفی سرباز جان فشان
perdue مخفی سرباز جان فشان
Other Matches
underground مخفی شبکه مخفی جنگ غیر منظم
sappers سرباز کلنگ دار سرباز حفار یا نقب زن متخصص خرابکاری
sapper سرباز کلنگ دار سرباز حفار یا نقب زن متخصص خرابکاری
mud gun گل فشان
aspergillum اب فشان
wash bottle اب فشان
geyser اب فشان
geysers اب فشان
eruption of a volcano انفجاراتش فشان
the paroxysm of a volcano فوران اتش فشان
craters دهانه اتش فشان
crater دهانه اتش فشان
irrupt اتش فشان کردن
volcalo کوه اتش فشان
magazine flooding system سیستم اب فشان انبار مهمات ناو
fumarole شکاف دامنه اتش فشان که از ان دود وبخارمتصاعد است
ejectamenta مواد دفع شده یاپرت شده) چون مواداتش فشان
hush hush مخفی
covert مخفی
closeting مخفی
clandestine مخفی
undercover مخفی
perdu or due مخفی
hid مخفی
closet مخفی
closeted مخفی
concealed مخفی
hidden مخفی
slinkier مخفی
slinkiest مخفی
slinky مخفی
secrets مخفی
closets مخفی
secret مخفی
furtive مخفی
hush-hush مخفی
hugger mugger مخفی کردن
secret agents مامور مخفی
skeleton in one's closet <idiom> رازهای مخفی
secret agent مامور مخفی
stowaway مسافر مخفی
submerge مخفی کردن
stowaways مسافر مخفی
obscure مخفی کردن
obscured مخفی کردن
submerges مخفی کردن
submerged مخفی کردن
plainclothesman پلیس مخفی
secret ballot رای مخفی
emissary مامور مخفی
bugging میکروفن مخفی
submergence مخفی سازی
submers مخفی کردن
bugs میکروفن مخفی
emissaries مامور مخفی
bug میکروفن مخفی
obscuring مخفی کردن
obscurest مخفی کردن
obscures مخفی کردن
obscurer مخفی کردن
submerging مخفی کردن
stowed مخفی کردن
blinded مخفی گاه
blinds مخفی گاه
under- مخفی درزیر
covert operations عملیات مخفی
under مخفی درزیر
blind مخفی گاه
covers مخفی در بر گرفتن
coverings مخفی در بر گرفتن
by ballot با رای مخفی
clandestinely بطور مخفی
hideaways مخفی گاه
hideaway مخفی گاه
hidden مخفی شده
hid مخفی شده
cover مخفی در بر گرفتن
hidy-hole مخفی گاه
hidey-hole مخفی گاه
stowing مخفی کردن
stows مخفی کردن
codes کدهای مخفی
mole مامور مخفی
occult مخفی کردن
hickok belt مخفی کردن زه
hidden codes رمزهای مخفی
hidden file فایل مخفی
conceal مخفی کردن
conceals مخفی کردن
stow مخفی کردن
defector in place مامور مخفی
camouflaging مخفی کردن پوشاندن
fig leaves لاپوش مخفی کننده
fig leaf لاپوش مخفی کننده
camouflaged مخفی کردن پوشاندن
camouflage مخفی کردن پوشاندن
bugged مجهز به میکروفن مخفی
falsi crimen مخفی کردن حقیقت
camouflages مخفی کردن پوشاندن
ballots رای مخفی دادن
hides مخفی نگاه داشتن
balloted رای مخفی دادن
hide مخفی نگاه داشتن
ballot رای مخفی دادن
conclearer of stolen goods مخفی کننده اموال مسروقه
hickok belt مخفی شدن پنهان کردن
covered approach پیشروی پوشیده معابر مخفی
hush ارامش دادن مخفی نگاهداشتن
huddling مخفی کردن درهم ریختگی
spial عمل مخفی انجام دادن
cover پوشش مخفی [جامعه شناسی]
blind پوشش مخفی [جامعه شناسی]
blind مخفی گاه [جامعه شناسی]
huddles مخفی کردن درهم ریختگی
cover مخفی گاه [جامعه شناسی]
huddle مخفی کردن درهم ریختگی
huddled مخفی کردن درهم ریختگی
gestapo گشتاپو سازمان پلیس مخفی
he is a private او سرباز
conscripting سرباز
conscripts سرباز
gl سرباز
camper سرباز
soldier سرباز
campers سرباز
militiaman سرباز
militiamen سرباز
soldiers سرباز
linesman سرباز صف
enlistedman سرباز
troopers سرباز بر
conscripted سرباز
man at arms سرباز
man of war سرباز
miliaman سرباز
sepoy سرباز
jacks سرباز
linesmen سرباز صف
jack سرباز
ranker سرباز
lines man سرباز صف
trooper سرباز بر
court card سرباز
comrade in arms سرباز
conscript سرباز
comrades in arms سرباز
ambushes مخفی گاه سربازان برای حمله
ambushing مخفی گاه سربازان برای حمله
covered position محوطه تحت پوشش موضع مخفی
ambush مخفی گاه سربازان برای حمله
disclosing یات چیزی که باید مخفی می ماند
discloses یات چیزی که باید مخفی می ماند
ambushed مخفی گاه سربازان برای حمله
disclose یات چیزی که باید مخفی می ماند
hit the dirt <idiom> خیزرفتن به زمین ،درجایی مخفی شدن
ballots رای مخفی مجموع اراء نوشته
ballot رای مخفی مجموع اراء نوشته
balloted رای مخفی مجموع اراء نوشته
espial جاسوسی عمل مخفی انجام دادن
tommy atkins سرباز انگلیسی
troopship کشتی سرباز بر
stratocracy سرباز سالاری
soldiery یک دسته سرباز
open hearth furnace کوره سرباز
rifle man سرباز پیاده
redcoat سرباز انگلیسی
ranksman سرباز صفی
ranko سرباز معمولی
caserne سرباز خانه
private first class سرباز یکم
legionnaire سرباز هنگ
legionary سرباز سپاهی
enlistee سرباز داوطلب
sellsword [سرباز] مزدور
foreign volunteer [سرباز] مزدور
foot slugger سرباز پیاده
footsoldier سرباز پیاده
furlough مرخصی سرباز
infantry man سرباز پیاده
legionary سرباز هنگ
grabby سرباز پیاده
veteran کهنه سرباز
conscripted سرباز وفیفه
levy سرباز گیری
levies سرباز گیری
conscripting سرباز وفیفه
levied سرباز گیری
conscripts سرباز وفیفه
earls سرباز دلیر
earl سرباز دلیر
defaulters سرباز مقصر
levying سرباز گیری
recruitment سرباز گیری
veterans کهنه سرباز
recruiting تازه سرباز
recruited تازه سرباز
cavalier سرباز سوار
conscription سرباز گیری
conscript سرباز وفیفه
recruit تازه سرباز
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com