Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
English
Persian
hide
مخفی نگاه داشتن
hides
مخفی نگاه داشتن
Other Matches
to keep up
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
stopped
نگاه داشتن
stayed
نگاه داشتن
keeps
نگاه داشتن
to lay fast
نگاه داشتن
preservatize
نگاه داشتن
to lock out
نگاه داشتن
retain
نگاه داشتن
retained
نگاه داشتن
retaining
نگاه داشتن
stopping
نگاه داشتن
to keep in
نگاه داشتن
stop
نگاه داشتن
stops
نگاه داشتن
to give support to
نگاه داشتن
to hang up
نگاه داشتن
holds
نگاه داشتن
stay
نگاه داشتن
hold
نگاه داشتن
refrain
نگاه داشتن
to keep any one waiting
نگاه داشتن
refrained
نگاه داشتن
refraining
نگاه داشتن
refrains
نگاه داشتن
retains
نگاه داشتن
to stop
[doing something]
نگاه داشتن
tackle
نگاه داشتن
tackled
نگاه داشتن
tackles
نگاه داشتن
tackling
نگاه داشتن
keep
نگاه داشتن
to put to a pause
نگاه داشتن
freezes
ثابت نگاه داشتن
wedges
باگوه نگاه داشتن
wedged
باگوه نگاه داشتن
wedge
باگوه نگاه داشتن
to behave oneself
ادب نگاه داشتن
freeze
ثابت نگاه داشتن
journalize
دفترروزانه نگاه داشتن
wedging
باگوه نگاه داشتن
inurn
در فرف نگاه داشتن
inshrine
با حرمت نگاه داشتن
commemorating
بیادگار نگاه داشتن
keep on
بازهم نگاه داشتن
commemorates
بیادگار نگاه داشتن
commemorated
بیادگار نگاه داشتن
impark
در محوطه نگاه داشتن
hold down
مطیع نگاه داشتن
enwomb
در رحم نگاه داشتن
commemorate
بیادگار نگاه داشتن
to hold in trust
بطورامانت نگاه داشتن
to keep away
دور نگاه داشتن
to keep down
پایین نگاه داشتن
shroud
در زیرحجاب نگاه داشتن
to keep in
روشن نگاه داشتن
stunt
کوتاه نگاه داشتن
on ice
<idiom>
دور نگاه داشتن
stunting
کوتاه نگاه داشتن
to keep on
پیوسته نگاه داشتن
to lay up in a napkin
بی مصرف نگاه داشتن
shrouded
در زیرحجاب نگاه داشتن
to keep on file
درپرونده نگاه داشتن
to keep the pot boiling
کارهارادرجریان نگاه داشتن
to keep at bay
معطل نگاه داشتن
to hush up
ساکت نگاه داشتن
to pick up oneself
خودرا نگاه داشتن
to keep on
روشن نگاه داشتن
stunts
کوتاه نگاه داشتن
keep under one's hat
<idiom>
پنهان نگاه داشتن
to time a race
وقت مسابقهای را نگاه داشتن
retains
ابقاء کردن نگاه داشتن
to rein up
جلو اسب را نگاه داشتن
pawl
باگیره یاعایق نگاه داشتن
Keep somebody at bay
<idiom>
[کسی را دور نگاه داشتن]
to observe the proprieties
اداب معاشرت را نگاه داشتن
retaining
ابقاء کردن نگاه داشتن
celebrating
نگاه داشتن تقدیس کردن
celebrates
نگاه داشتن تقدیس کردن
keep something at bay
<idiom>
[چیزی را دور نگاه داشتن]
retained
ابقاء کردن نگاه داشتن
celebrate
نگاه داشتن تقدیس کردن
retain
ابقاء کردن نگاه داشتن
commemorating
نگاه داشتن جشن گرفتن
smothers
در دل نگاه داشتن خفه شدن
spare
درذخیره نگاه داشتن مضایقه
save
رهایی بخشیدن نگاه داشتن
saved
رهایی بخشیدن نگاه داشتن
saves
رهایی بخشیدن نگاه داشتن
spared
برای یدکی نگاه داشتن
commemorate
نگاه داشتن جشن گرفتن
smothering
در دل نگاه داشتن خفه شدن
smothered
در دل نگاه داشتن خفه شدن
smother
در دل نگاه داشتن خفه شدن
hold over
برای اینده نگاه داشتن
commemorates
نگاه داشتن جشن گرفتن
commemorated
نگاه داشتن جشن گرفتن
spared
درذخیره نگاه داشتن مضایقه
spare
برای یدکی نگاه داشتن
to shut in
تو نگاه داشتن از خروج جلوگیری کردن
enchain
در زنجیر نهادن محکم نگاه داشتن
fish globe
شیشه گردبرای نگاه داشتن ماهی
cellarage
حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
file
در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
filed
در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
exclude
راه ندادن به بیرون نگاه داشتن از
to p a vehicle or horse
جلو گردونه یا اسبی را نگاه داشتن
excludes
راه ندادن به بیرون نگاه داشتن از
to keep on
در نیاوردن
[نگاه داشتن]
[جامه یا کلاه]
pinfold
جانوران ولگرد درتوقیف گاه نگاه داشتن
memorialize
برسم یادگار نگاه داشتن یاداوری کردن
to trainb arms
تفنگ رابایک دست وتقریباموازی بازمین نگاه داشتن
underground
مخفی شبکه مخفی جنگ غیر منظم
laniard
طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود
outrigger
چوبهای دراز طرفین قایق برای نگاه داشتن تورماهیگیری
clipboards
تخته کوچکی که گیرهای برای نگاه داشتن کاغذ دارد
clipboard
تخته کوچکی که گیرهای برای نگاه داشتن کاغذ دارد
to save ones face
ابروی خودراحفظ کردن صورت خودرابسیلی سرخ نگاه داشتن
to hold any one to ransom
کسیرا در توقیف نگاه داشتن تااینکه با دادن فدیه اورا ازادکنند
planch
صفحهای از گل نسوزکه برای نگاه داشتن چیزی که دراتش گذاشته اندبکارمیرود
guarding
حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
guards
حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
guard
حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
to keep time
موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
c clamp
گیره فلزی به شکل سی برای وارد کردن فشار و نگاه داشتن قطعات کنار یکدیگر
intubation
فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
variable ratio
گیربکسهایی که در ان به منظور ثابت نگاه داشتن سرعت برونگذاشت نسبت تبدیل صرف نظر از سرعت درون گذاشت تغییر میکند
intubate
لوله فروکردن در بوسیله لوله باز نگاه داشتن لوله گذاردن درentrust
keek
باچشم نیم باز نگاه ک ردن ازسوراخ نگاه کردن
gloated
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloating
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloats
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloat
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
look at me
بمن نگاه کن ظ 7بمن نگاه کنید
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
glances
نگاه نگاه مختصر
glanced
نگاه نگاه مختصر
glance
نگاه نگاه مختصر
hid
مخفی
covert
مخفی
perdu or due
مخفی
secret
مخفی
secrets
مخفی
undercover
مخفی
closeting
مخفی
closets
مخفی
slinkiest
مخفی
hush hush
مخفی
slinkier
مخفی
furtive
مخفی
concealed
مخفی
hush-hush
مخفی
closet
مخفی
hidden
مخفی
closeted
مخفی
slinky
مخفی
clandestine
مخفی
blinds
مخفی گاه
hidden
مخفی شده
stowing
مخفی کردن
stows
مخفی کردن
hugger mugger
مخفی کردن
stow
مخفی کردن
submergence
مخفی سازی
hidden codes
رمزهای مخفی
submers
مخفی کردن
hickok belt
مخفی کردن زه
stowed
مخفی کردن
secret ballot
رای مخفی
submerging
مخفی کردن
submerge
مخفی کردن
plainclothesman
پلیس مخفی
submerged
مخفی کردن
submerges
مخفی کردن
codes
کدهای مخفی
hid
مخفی شده
under-
مخفی درزیر
mole
مامور مخفی
defector in place
مامور مخفی
hideaways
مخفی گاه
hidy-hole
مخفی گاه
hidey-hole
مخفی گاه
hideaway
مخفی گاه
under
مخفی درزیر
blinded
مخفی گاه
secret agent
مامور مخفی
clandestinely
بطور مخفی
bugging
میکروفن مخفی
skeleton in one's closet
<idiom>
رازهای مخفی
obscured
مخفی کردن
stowaway
مسافر مخفی
emissary
مامور مخفی
occult
مخفی کردن
emissaries
مامور مخفی
bugs
میکروفن مخفی
bug
میکروفن مخفی
obscuring
مخفی کردن
obscurest
مخفی کردن
obscures
مخفی کردن
obscurer
مخفی کردن
obscure
مخفی کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com