Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
English
Persian
falsi crimen
مخفی کردن حقیقت
Other Matches
underground
مخفی شبکه مخفی جنگ غیر منظم
disabuse
از حقیقت اگاه کردن
disabuses
از حقیقت اگاه کردن
disabusing
از حقیقت اگاه کردن
disabused
از حقیقت اگاه کردن
stow
مخفی کردن
obscuring
مخفی کردن
obscurer
مخفی کردن
stows
مخفی کردن
hickok belt
مخفی کردن زه
submers
مخفی کردن
obscurest
مخفی کردن
stowing
مخفی کردن
obscure
مخفی کردن
occult
مخفی کردن
hugger mugger
مخفی کردن
submerge
مخفی کردن
submerged
مخفی کردن
obscured
مخفی کردن
stowed
مخفی کردن
submerges
مخفی کردن
submerging
مخفی کردن
conceals
مخفی کردن
conceal
مخفی کردن
obscures
مخفی کردن
to raise a dust
اب راگل الودکردن حقیقت راپنهان کردن
camouflages
مخفی کردن پوشاندن
camouflaging
مخفی کردن پوشاندن
camouflaged
مخفی کردن پوشاندن
camouflage
مخفی کردن پوشاندن
hickok belt
مخفی شدن پنهان کردن
huddled
مخفی کردن درهم ریختگی
huddles
مخفی کردن درهم ریختگی
huddle
مخفی کردن درهم ریختگی
huddling
مخفی کردن درهم ریختگی
pragmatism
مصلحت گرایی روش فکری منسوب به ویلیام جیمز امریکایی که درمقابل تعریفی که فلسفه مابعدالطبیعه از حقیقت میکند به این شرح " مطابقت ذهن با واقعیت خارجی "تعریف جدیدی وضع نموده است به این شکل " ان چه درعمل مفید افتد حقیقت است "
in truth
در حقیقت
indeed
[admittedly]
<adv.>
در حقیقت
yea
در حقیقت
fact
حقیقت
facts
حقیقت
realities
حقیقت
reality
حقیقت
actually
در حقیقت
truth
حقیقت
admittedly
<adv.>
در حقیقت
to be sure
<adv.>
در حقیقت
truths
حقیقت
in sooth
در حقیقت
in reality
در حقیقت
act
حقیقت
acted
حقیقت
thing in itself
حقیقت غایی
factually
حقیقت امری
factual
حقیقت امری
reserve
کتمان حقیقت
approving truth
حقیقت مسلم
half truth
حقیقت ناقص
verities
صحت حقیقت
the face remains
حقیقت همانست
shoe is on the other foot
<idiom>
برخلاف حقیقت
truthless
عاری از حقیقت
To speak the truth.
حقیقت را گفتن
erroneousness
عدم حقیقت
reserves
کتمان حقیقت
matter of fact
حقیقت امر
reserving
کتمان حقیقت
truthful
<adj.>
راست
[با حقیقت]
the f.of the matter
حقیقت امر
verism
حقیقت گرایی
understatements
کتمان حقیقت
hold up
<idiom>
اثبات حقیقت
oversoul
حقیقت مطلق
verity
صحت حقیقت
matter-of-fact
حقیقت امر
axiom
حقیقت اشکار
axioms
حقیقت اشکار
untruthful
خلاف حقیقت
tell the truth
حقیقت را گفتن
unreality
عدم حقیقت
understatement
کتمان حقیقت
tao
حقیقت طریقت
suppressio veri
کتمان حقیقت
veridical
از روی حقیقت گویی
principle
حقیقت مبادی واصول
in point of fact
حقیقت امر اینست که
untruth
خلاف حقیقت کذب
The fact of the matter is. . . . . . .
حقیقت امر اینست که ...
truth drug
داروی کشف حقیقت
veritable
قابل اثبات حقیقت
Nothing hurts like the truth.
حقیقت تلخ است
untruths
خلاف حقیقت کذب
that is about the size of it
حقیقت امراین است
That's not so!
این حقیقت ندارد!
understating
حقیقت را افهار نکردن
lowdown
<idiom>
لپ مطلب ،حقیقت موضوع
understate
حقیقت را افهار نکردن
understated
حقیقت را افهار نکردن
in the wrong
<idiom>
اشتباه ،درستی حقیقت
understates
حقیقت را افهار نکردن
I know it for a fact.
این یک حقیقت مسلم است
realism
مشرب اصالت واقعیت یا حقیقت
mincingly
با احتیاط با فرو گذاری حقیقت
apodeictic
شامل یا مستلزم بیان حقیقت
apodictic
شامل یا مستلزم بیان حقیقت
smoke out
<idiom>
درمورد چیزی به حقیقت رسیدن
axiom
قضیه حقیقی حقیقت متعارفه
axioms
قضیه حقیقی حقیقت متعارفه
action
در حقیقت آن منو انتخاب میشود
actions
در حقیقت آن منو انتخاب میشود
low dwon
حقایق امر اصل حقیقت
closet
مخفی
slinkier
مخفی
closeted
مخفی
slinkiest
مخفی
closeting
مخفی
closets
مخفی
hidden
مخفی
furtive
مخفی
clandestine
مخفی
slinky
مخفی
concealed
مخفی
perdu or due
مخفی
undercover
مخفی
secret
مخفی
hush-hush
مخفی
hush hush
مخفی
hid
مخفی
secrets
مخفی
covert
مخفی
He tried to conceal the facts.
سعی داشت حقیقت را پنهان کند
hideaway
مخفی گاه
hidden file
فایل مخفی
hidden codes
رمزهای مخفی
secret agent
مامور مخفی
secret agents
مامور مخفی
plainclothesman
پلیس مخفی
coverings
مخفی در بر گرفتن
hidy-hole
مخفی گاه
codes
کدهای مخفی
defector in place
مامور مخفی
mole
مامور مخفی
hid
مخفی شده
hidey-hole
مخفی گاه
blinds
مخفی گاه
blinded
مخفی گاه
blind
مخفی گاه
covert operations
عملیات مخفی
under-
مخفی درزیر
skeleton in one's closet
<idiom>
رازهای مخفی
by ballot
با رای مخفی
secret ballot
رای مخفی
emissary
مامور مخفی
under
مخفی درزیر
covers
مخفی در بر گرفتن
bug
میکروفن مخفی
bugs
میکروفن مخفی
bugging
میکروفن مخفی
emissaries
مامور مخفی
clandestinely
بطور مخفی
submergence
مخفی سازی
hidden
مخفی شده
cover
مخفی در بر گرفتن
stowaway
مسافر مخفی
hideaways
مخفی گاه
stowaways
مسافر مخفی
to thrash out the truth
حقیقت امری را بزحمت وباازمایشهای پی درپی دریافتن
as a matter of fact
حقیقت امر اینست که خوب بخواهید بدانید
like hell
<idiom>
با تاثیر وانرژی بیشتر ،مغایر با حقیقت ،نه زیاد
hides
مخفی نگاه داشتن
hide
مخفی نگاه داشتن
fig leaves
لاپوش مخفی کننده
bugged
مجهز به میکروفن مخفی
fig leaf
لاپوش مخفی کننده
ballots
رای مخفی دادن
ballot
رای مخفی دادن
balloted
رای مخفی دادن
The truth was known to no one other than himself.
هیچ کس به غیر از خود او
[مرد]
حقیقت را نمی دانست.
gestapo
گشتاپو سازمان پلیس مخفی
perdue
مخفی سرباز جان فشان
spial
عمل مخفی انجام دادن
hush
ارامش دادن مخفی نگاهداشتن
perdu
مخفی سرباز جان فشان
blind
مخفی گاه
[جامعه شناسی]
cover
پوشش مخفی
[جامعه شناسی]
conclearer of stolen goods
مخفی کننده اموال مسروقه
blind
پوشش مخفی
[جامعه شناسی]
cover
مخفی گاه
[جامعه شناسی]
covered approach
پیشروی پوشیده معابر مخفی
disclose
یات چیزی که باید مخفی می ماند
balloted
رای مخفی مجموع اراء نوشته
hit the dirt
<idiom>
خیزرفتن به زمین ،درجایی مخفی شدن
discloses
یات چیزی که باید مخفی می ماند
ambushes
مخفی گاه سربازان برای حمله
ambushed
مخفی گاه سربازان برای حمله
ambush
مخفی گاه سربازان برای حمله
ballots
رای مخفی مجموع اراء نوشته
ballot
رای مخفی مجموع اراء نوشته
ambushing
مخفی گاه سربازان برای حمله
covered position
محوطه تحت پوشش موضع مخفی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com