Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 203 (38 milliseconds)
English	Persian
temper	مخلوط کردن مزاج
tempered	مخلوط کردن مزاج
tempers	مخلوط کردن مزاج
Other Matches
admix	مخلوط شدن بهم پیوستن مخلوط کردن امیختن
auto rich	مخلوط غلیظ سوخت و هوا که نسبت ان توسط کنترل کننده مخلوط اتوماتیک درکاربوراتور ثابت نگهداشته میشود
to establish one's health	تقویت مزاج کردن
evacuating	تخلیه مزاج کردن
to re establish ons's health	تقویت مزاج کردن
evacuate	تخلیه مزاج کردن
evacuates	تخلیه مزاج کردن
evacuated	تخلیه مزاج کردن
constitutionalize	برای بهداشت مزاج گردش کردن
mingled	مخلوط کردن
melt	مخلوط کردن
mingles	مخلوط کردن
blends	مخلوط کردن
mixing	مخلوط کردن
puddles	مخلوط کردن
puddle	مخلوط کردن
mingle	مخلوط کردن
meddles	مخلوط کردن
confect	مخلوط کردن
meddled	مخلوط کردن
meddle	مخلوط کردن
hash	مخلوط کردن
mingling	مخلوط کردن
commix	مخلوط کردن
intermingles	با هم مخلوط کردن
intermingling	با هم مخلوط کردن
intermeddle	مخلوط کردن
interlard	مخلوط کردن
intermingle	با هم مخلوط کردن
mell	مخلوط کردن
melts	مخلوط کردن
admix	مخلوط کردن
blend	مخلوط کردن
intermingled	با هم مخلوط کردن
syncrasy	مخلوط کردن
brandy	با کنیاک مخلوط کردن
brandies	با کنیاک مخلوط کردن
mixes	مخلوط کردن ترکیب
mix	مخلوط کردن ترکیب
mixes	امیختن مخلوط کردن
ethylate	بااتیل مخلوط کردن
etherize	بااتر مخلوط کردن
mix	امیختن مخلوط کردن
souse	با ترشی مخلوط کردن
agitation	مخلوط کردن اشفتگی
burdens	مخلوط کردن بار
shuffled	بهم مخلوط کردن
burden	مخلوط کردن بار
cross loading	مخلوط کردن بارها
shuffling	بهم مخلوط کردن
shuffles	بهم مخلوط کردن
turn the mortar	مخلوط کردن ملات
shuffle	بهم مخلوط کردن
intermix	در هم امیختن با هم مخلوط کردن
commingle	بهم مخلوط کردن
blender	ماشین مخصوص مخلوط کردن
admix	مخلوط شدن امیزش کردن
immingle	بهم امیختن مخلوط کردن
roil	مخلوط کردن سرگردان شدن
blenders	ماشین مخصوص مخلوط کردن
gradate	درجه بندی کردن مخلوط کردن
sugar	ماده قندی با شکر مخلوط کردن
platinize	با پلاتین و ترکیبات ان مخلوط کردن یا اندودن
truck mixing	مخلوط کردن بتن روی کامیون
sugars	ماده قندی با شکر مخلوط کردن
blunders	دست پاچه شدن وبهم مخلوط کردن
blundering	دست پاچه شدن وبهم مخلوط کردن
blunder	دست پاچه شدن وبهم مخلوط کردن
premix	قبل از مصرف مخلوط کردن پیش امیختن
blundered	دست پاچه شدن وبهم مخلوط کردن
dry ginger	نوشیدنیکف دارکه برای مخلوط کردن ویسکی باسایرنوشیدنیهااستفاده میشود
blend	مخلوط کردن رقیق کردن
ming	ذکر کردن مخلوط کردن
blends	مخلوط کردن رقیق کردن
batch	اندازه گیری و وزن کردن شن ماسه سیمان و اب برای مخلوط بتن
batches	اندازه گیری و وزن کردن شن ماسه سیمان و اب برای مخلوط بتن
water injection	پاشیدن اب مقطر خالص به داخل سیلندر و موتورپیستونی به منظور سرد کردن مخلوط قابل انفجار و کاهش احتمال بدسوزی
disposition	مزاج
blood	مزاج
kidneys	مزاج
temperaments	مزاج
kidney	مزاج
temperament	مزاج
fickleness	تلون مزاج
hot-headed	آتشی مزاج
whimsies	تلون مزاج
tetchy	تند مزاج
good health	صحت مزاج
phlegmatic	بلغمی مزاج
whimsy	تلون مزاج
queasy	لطیف مزاج
capriciousness	تلون مزاج
passionate	اتشی مزاج
spleenful	اتش مزاج
choleric	سودایی مزاج
health	سلامت مزاج
queazy	لطیف مزاج
whimseys	تلون مزاج
tetchyŠetc	تند مزاج
whims	تلون مزاج
hottest	تند مزاج
hotheaded	تند مزاج
hot liver	مزاج شهوانی
atrabilious	سست مزاج
had health	علت مزاج
phlegmy	بلغمی مزاج
phlegmatic temperament	مزاج بلغمی
d. constitution	ضعف مزاج
cyclothyme	دمدمی مزاج
hotter	تند مزاج
whim	تلون مزاج
hot	تند مزاج
fitfulness	تلون مزاج
bilious	صفرایی مزاج
flightiness	تلون مزاج
quick tempered	تند مزاج
bilious	سودایی مزاج
irascible	اتشی مزاج
wholesome	خوش مزاج
lax	لینت مزاج
hot-blooded	اتشی مزاج
hot blooded	اتشی مزاج
constriction	قبض مزاج
crabbed	تند مزاج
temperamentally	تند مزاج
vigorous health	مزاج قوی
brainish	اتشی مزاج
temperamental	تند مزاج
constrictions	قبض مزاج
iracund	اتش مزاج
acidulent	تند مزاج
fiery	اتشی مزاج
peevish	تند مزاج ناراضی
pips	اختلال مزاج خال
dejecta	کارکردن مزاج مریض
constitution	نظام نامه مزاج
constitutions	نظام نامه مزاج
weathercocks	ادم دمدمی مزاج
whimsey	هوس تلون مزاج
whigmaleery	تلون مزاج وهم
whigmaleerie	تلون مزاج وهم
flightily	ازروی تلون مزاج
spleeny	اتش مزاج تندخو
weathercock	ادم دمدمی مزاج
inconstancy	بی ثباتی تلون مزاج
pipping	اختلال مزاج خال
dyschezia	خشکی مزاج [پزشکی]
bill of health	گواهی صحت مزاج
capricious	دمدمی مزاج بوالهوس
sanguine temperament	مزاج خونی یا دموی
To be hot tempered.	آتشی(مزاج) بودن
inflamable	زبانه کش اتش مزاج
pipped	اختلال مزاج خال
costiveness	خشکی مزاج [پزشکی]
constipation	خشکی مزاج [پزشکی]
passage	رویداد کارکردن مزاج
passages	رویداد کارکردن مزاج
obsequiousness	تملق مزاج گویی
pepper box	ادم اتشی مزاج
pip	اختلال مزاج خال
wholesomeness	خوش مزاج سرحال
biliousness	مزاج صفرائی یاسودائی
alcoholism	تاثیر الکل در مزاج
pliant	دمدمی مزاج تاشو
indispositions	بهم خوردگی مزاج
indisposition	بهم خوردگی مزاج
mettlesome	اتش مزاج سرکش
capriciously	از روی تلون مزاج بوالهوسانه
irritable	تند مزاج تحریک پذیر
embonpoint	دارای مزاج سالم و خوب
as changeable as a weathercock <idiom>	مثل بوقلمون [دمدمی مزاج]
flighty	دمدمی مزاج متلون المزاج
taeniasis	بدی مزاج بواسطه کرم کدو
inconstantly	ازروی تلون مزاج بطور تغییرپذیر
erratic	غیرقابل پیش بینی دمدمی مزاج
weather cock	باد نما ادم دمدمی مزاج
light o love	زن سبک مزاج و دمدمی یکجور رنگ رقص
airsick	مبتلا بکسالت و بهم خوردگی مزاج در اثر پرواز
mixtures	مخلوط
admixtion	مخلوط
blend	مخلوط
admixture	مخلوط
mixers	مخلوط کن
hash	مخلوط
blent	مخلوط شد
compost	مخلوط
composite	مخلوط
blends	مخلوط
macedoine	مخلوط
confused	مخلوط
mixer	مخلوط کن
blending	مخلوط
anti freeze mixture	مخلوط ضد یخ
mixture	مخلوط
mixed	مخلوط
blenders	مخلوط کن
blender	مخلوط کن
mixture control	کنترل مخلوط
mixing in place	امیختن در جا مخلوط در جا
solid solution	کریستال مخلوط

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com