Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 209 (16 milliseconds)
English
Persian
intervener
مداخله کننده
intervenient
مداخله کننده
intevener
مداخله کننده
tamperer
مداخله کننده
Search result with all words
intermediate
درمیان اینده مداخله کننده
intermediaries
وساطت کننده مداخله کننده
intermediary
وساطت کننده مداخله کننده
intercurrent
مداخله کننده درمیان چیزهای دیگر رخ دهنده
marplot
ادم فضول مداخله کننده
Other Matches
laissez faire
عدم مداخله سیاست عدم مداخله دولت دراموراقتصادی
laisser faire
عدم مداخله سیاست عدم مداخله دولت دراموراقتصادی
intervention
مداخله
interventions
مداخله
officious
مداخله کن
participation
مداخله
intermediation
مداخله
interfere
مداخله
interposal
مداخله
interfered
مداخله
interposition
مداخله
interferes
مداخله
interference
مداخله
right to intervene
حق مداخله
to thrust oneself
مداخله
meddlesome
مداخله گر
pryer
مداخله گر
non intervention
عدم مداخله
intervene
مداخله کردن
intervened
مداخله کردن
meddle
مداخله کردن
interventionist
طرفدار مداخله
interlope
مداخله کردن
interposingly
ازراه مداخله
interposes
مداخله کردن
military intervention
مداخله نظامی
meddled
مداخله کردن
meddles
مداخله کردن
interposed
مداخله کردن
interposing
مداخله کردن
stickle
مداخله کردن
interpose
مداخله کردن
undue
بدون مداخله
intermediary
وساطت مداخله
intervention
مداخله کردن
interventions
مداخله کردن
intermediaries
وساطت مداخله
intervenes
مداخله کردن
nonintervention
عدم مداخله
put in
مداخله کردن رساندن
to i. with qnother's affairs
درکاردیگری مداخله کردن
intermediacy
میانجی گری مداخله
tamper
مداخله وفضولی کردن
to intervene in an affair
در کاری مداخله کردن
nonintervention
سیاست عدم مداخله
Pry not into the affair of others.
<proverb>
در کار دیگران مداخله مکن .
intervenes
مداخله کردن پا میان گذاردن
interfere
پا بمیان گذاردن مداخله کردن
intervened
مداخله کردن پا میان گذاردن
interfered
پا بمیان گذاردن مداخله کردن
intervene
مداخله کردن پا میان گذاردن
interjecting
در میان امدن مداخله کردن
interposingly
مداخله کنان بطور معترضه
interjects
در میان امدن مداخله کردن
step in
مداخله بیجا در کاری کردن
interjected
در میان امدن مداخله کردن
poke nose into something
[one's life]
<idiom>
در کار کسی مداخله کردن
interject
در میان امدن مداخله کردن
electromagnetic interference
مداخله الکترومغناطیسی درکار رادارها
interferes
پا بمیان گذاردن مداخله کردن
isolationist
طرفدارعدم مداخله در سیاست کشورهای دیگر
Community architecture
[جنبش مداخله در طراحی ساختمان های انگلیس]
let point
امتیازی که بخاطر مداخله حریف به رقیب او داده میشود
intercurreace
مداخله وقوع درمیان ورود یک ناخوشی درناخوشی دیگر
interloper
کسیکه در کار دیگران مداخله میکندوایشان را ازسودبردن بازمی دارد
interlopers
کسیکه در کار دیگران مداخله میکندوایشان را ازسودبردن بازمی دارد
interventionism
سیستم مداخله دولت درامور اقتصادی و عدم وجودازادی درتجارت
corrector
جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
holding company
شرکتی که مالک سهام یک یاچند شرکت میباشدودرسیاست انان مداخله میکند
kibitz
درکاردیگری مداخله کردن فضولی کردن
altitude/height hold
متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
propounder
ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
marshaller
هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
inhibitor
کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
quick disconnect coupling
کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
sensor
گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
primers
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primer
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
homogeneous computer network
یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
interceptor
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
interceptors
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
vasomotor
اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
steam fitter
نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
del credere
وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
makgi boowi
نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
distractive
گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
changer
دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
detonator
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
detonators
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
search jammer
تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
intermeddle
مداخله کردن فضولی کردن
take part
مداخله کردن شرکت کردن
padding
پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
claqueur
تشویق کننده
[یا هو کننده]
استخدام شده
suppressive
خنثی کننده اتش سرکوب کننده
prepossessing
مجذوب کننده جلب توجه کننده
expostulator
سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
sprining charge
خرج چال کننده یا گود کننده
astigmatizer
وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
stop order
دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
the producer and the consumer
تولید کننده و مصرف کننده
vibrators
ارتعاش کننده نوسان کننده
sniffy
افهار تنفر کننده فن فن کننده
toaster
سرخ کننده برشته کننده
accaimer
هلهله کننده تحسین کننده
vibrator
ارتعاش کننده نوسان کننده
venerator
تکریم کننده ستایش کننده
prosecutors
پیگرد کننده تعقیب کننده
modifier
اصلاح کننده تعدیل کننده
corrupter
فاسد کننده منحرف کننده
oppressive
خورد کننده ناراحت کننده
suberter
سرنگون کننده تضعیف کننده
thwarter
خنثی کننده مسدود کننده
lifter
مرتفع کننده برطرف کننده
contractive
جمع کننده چوروک کننده
transmitter
منتقل کننده مخابره کننده
transmitters
منتقل کننده مخابره کننده
coordinator
هم اهنگ کننده هماهنگ کننده
hanger
اویزان کننده معلق کننده
hangers
اویزان کننده معلق کننده
discriminant
تفکیک کننده جدا کننده
toasters
سرخ کننده برشته کننده
diverting
سرگرم کننده منحرف کننده
desolater
ویران کننده متروک کننده
desolator
ویران کننده متروک کننده
insulators
جدا کننده عایق کننده
insulator
جدا کننده عایق کننده
designative
اشاره کننده تعیین کننده
striking force
نیروی تک کننده یا کمین کننده
homager
تجلیل کننده کرنش کننده
preventive
حفافت کننده جلوگیری کننده
presenter
ارائه کننده معرفی کننده
presenters
ارائه کننده معرفی کننده
modifiers
اصلاح کننده تعدیل کننده
corruptor
فاسد کننده منحرف کننده
divider
جدا کننده تقسیم کننده
provisioner
تدارک کننده تهیه کننده
gesticulant
اشاره کننده وحرکت کننده
presentor
ارائه کننده معرفی کننده
supplicants
درخواست کننده تضرع کننده
spell binder
مسحور کننده مجذوب کننده
modulator demodulator
تلفیق کننده- تفکیک کننده
whetstone
تیز کننده تند کننده
acknowledger
تصدیق کننده قبول کننده
thickeners
غلیظ کننده پرپشت کننده
cogitator
اندیشه کننده مطالعه کننده
thickener
غلیظ کننده پرپشت کننده
trimmer
دستکاری کننده صاف کننده
supplicant
درخواست کننده تضرع کننده
practicer
تمرین کننده مشق کننده
favourer
یاری کننده مساعدت کننده
prosecutor
پیگرد کننده تعقیب کننده
skeletonizer
تهیه کننده استخوان بندی یا کالبد چیزی تهیه کننده رئوس مطالب
fuel cooled oil cooler
خنک کننده روغن که در ان ازسوخت بعنوان ماده خنک کننده استفاده میشود
dragger
شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
procuring activity
یکان تهیه کننده و تحویل دهنده اماد قسمت اماد کننده
plasticizer
ماده سخت کننده و کشدار کننده خرج انفجار یا خرج تلاش
agent authentication
معرفی قسمت مخابره کننده اعلام معرف مخابره کننده
parity bit
عدد یا علامت طراز کننده متعادل کننده عدد تعادل
components
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
component
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
user freindly
اسان برای استفاده کننده ارتباط دوستانه با استفاده کننده سیستم محاسباتی که امکانات لازم برای توانایی هاو محدودیتهای اپراتور رافراهم می سازد
dismantling shot
تیر قطعه قطعه کننده گلوله تخریب کننده
voltage stabilizer
تثبیت کننده فشار الکتریکی تثبیت کننده ولتاژ
families
محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
family
محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
tipper
کج کننده واژگون کننده
army component
نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
requistioner
قسمت درخواست کننده تهیه کننده درخواست
stabilisers
تثبیت کننده میز تثبیت کننده مسیر
flares
گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
stabilizer
تثبیت کننده میز تثبیت کننده مسیر
flare
گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
supporting arms
نیروی پشتیبانی کننده یکانهای پشتیبانی کننده
negative true logic
سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد
delay release sinker
وسیله غوطه ور کننده مین زمانی غوطه ور کننده مین تاخیری
desiccant
مواد خشک کننده گیاهان مواد شیمیایی خشک کننده روییدنیها
radar picket
ناو تقویت کننده رادار هواپیمای تقویت کننده رادار
analysis staff
ستاد تجزیه و تحلیل کننده گروه تجزیه و تحلیل کننده
gyro repeater
تکرار کننده سمت ژیروسکوپی ناو تکرار کننده سمت هدایت نجومی ناو
component command
قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
jumper
شوت کننده با پرش پرش کننده
jumpers
شوت کننده با پرش پرش کننده
out side
دریافت کننده سرویس دریافت کننده سرویس اسکواش
trackers
پی کننده
hopper
لی لی کننده
refuser
رد کننده
solver
حل کننده
tracker
پی کننده
doers
کننده
hoppers
لی لی کننده
refutative
رد کننده
benders
خم کننده
renunciant
کننده
mitigatory
کم کننده
filleted
پر کننده
filleting
پر کننده
syncopator
غش کننده
puffer
پف کننده
fluxing oil
اب کننده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com