English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
common base circuit مدار یا پایه مشترک
Other Matches
line termination circuit مدار مشترک تلفنی
common collector circuit مدار کلکتور مشترک
common emitter circuit مدار امیتر مشترک
mounts تنظیم کردن وسیله یا مدار در پایه
mount تنظیم کردن وسیله یا مدار در پایه
base band مدار ارتباطی که سیگنالهای محدود را در باند پایه ارسال کند
baseband مدار ارتباطی که سیگنالهای محدود را در باند پایه ارسال کند
duplexes مدار دو طرفه یا دوسیمه مدار دوپلکس مدار دوجزئی چاشنی دو فتیلهای پخش مجدد پیام
duplex مدار دو طرفه یا دوسیمه مدار دوپلکس مدار دوجزئی چاشنی دو فتیلهای پخش مجدد پیام
thickest طرح مدار الکترنیکی فریف که قط عات فریف آن روی یک پایه عایق قرار دارند و در صورت نیاز وصل می شوند
thick طرح مدار الکترنیکی فریف که قط عات فریف آن روی یک پایه عایق قرار دارند و در صورت نیاز وصل می شوند
thicker طرح مدار الکترنیکی فریف که قط عات فریف آن روی یک پایه عایق قرار دارند و در صورت نیاز وصل می شوند
joint venture سرمایه گذاری مشترک تجارت مشترک
common divisor مقسوم علیه مشترک بخشیاب مشترک
joint نیروهای مشترک عملیات مشترک
subscribers مشترک روزنامه وغیره مشترک
subscriber مشترک روزنامه وغیره مشترک
pad ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
pads ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
composite circuit مدار الکترونیکی که از چندین مدار و قطعه کوچکتر تشکیل شده است
switching مدار الکترونیکی که میتواند پیام ها را از یک خط یا مدار د مرکز کنترل به دیگری ارسال کند
inferior planet سیارهای که مدار گردش ان کوچکتر از مدار زمین میباشد
pinning یکی از چندین قطعه سیم کوچک متصل به بسته مدار مجتماع که به IC امکان اتصال به تخته مدار میدهد
pinned یکی از چندین قطعه سیم کوچک متصل به بسته مدار مجتماع که به IC امکان اتصال به تخته مدار میدهد
pin یکی از چندین قطعه سیم کوچک متصل به بسته مدار مجتماع که به IC امکان اتصال به تخته مدار میدهد
cooperative scorer بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
mask design اخرین مرحله از طراحی مدارمجتمع که به وسیله ان طرح مدار از طریق پوششهای چندگانه مربوط به لایههای گوناگون مدار مجتمع تحقق می یابد
base width عرض پایه پهنای پایه
hatch beam پایه دریچه پایه دهلیز
firing circuit مدار چاشنی مدار انفجار
powder train مدار خرج مدار باروت
one hook مدار انفجاری که فقط به یک عامل انفجاری نیاز دارد مدار یک عامله
decimal تبدیل یک عدد دهدهی بر پایه ده به یک عدد دودویی بر پایه دو
decimals تبدیل یک عدد دهدهی بر پایه ده به یک عدد دودویی بر پایه دو
base piece پایه پایه استقرار
interfaces 1-تغییر وسیله با افزودن مدار یا اتصال به آن برای ساخت سیستم ارتباطی استاندارد. 2-اتصال دو یا چند وسیله ناسازگار با هم با مدار برای برقراری ارتباط
interface 1-تغییر وسیله با افزودن مدار یا اتصال به آن برای ساخت سیستم ارتباطی استاندارد. 2-اتصال دو یا چند وسیله ناسازگار با هم با مدار برای برقراری ارتباط
socle پایه ستون برامدگی پایه ستون وامثال ان
gradient circuit مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین
senses حس مشترک
commoners مشترک
party lines خط مشترک
subscriber مشترک
party line خط مشترک
sensed حس مشترک
sense حس مشترک
intercommon حق مشترک
subscriber's line خط مشترک
held in common مشترک
subscribers مشترک
commonalities مشترک
common مشترک
commonality مشترک
conjoint مشترک
participants مشترک
common user مشترک
joint مشترک
commonest مشترک
participant مشترک
joint force نیروی مشترک
joint shares سهام مشترک
complex fraction مخرج مشترک
commonweal مشترک المنافع
combined publications نشریات مشترک
joint services خدمات مشترک
joint resolution تصمیم مشترک
joint ownership مالکیت مشترک
joint products محصولات مشترک
common wealth مشترک المنافع
local subscriber مشترک داخلی
line termination circuit اتصال مشترک
common wall دیوار مشترک
coinsurance بیمه مشترک
joint مشترک الحاقی
joint ستاد مشترک
joint zone منطقه مشترک
jointly owned property مال مشترک
joint supply عرضه مشترک
joint stock سرمایه مشترک
joint staff ستاد مشترک
common area ناحیه مشترک
complex fraction برخه مشترک
intercommunion ارتباط مشترک
common progarm برنامه مشترک
common multiple مضرب مشترک
factor عامل مشترک
insurance certificate بیمه مشترک
factors عامل مشترک
common language زبان مشترک
common gender جنس مشترک
common fronties مرز مشترک
common مشترک اشتراکی
common fate سرنوشت مشترک
common factor عامل مشترک
halvers نیمه مشترک
commoners مشترک اشتراکی
intercommunion اقدام مشترک
interrelation مناسبات مشترک
concerted action عمل مشترک
joint exercise مانور مشترک
joint exercise تمرین مشترک
joint demand تقاضای مشترک
joint declaration بیانیه مشترک
joint costs هزینه مشترک
joint costs هزینههای مشترک
joint committee کمیسیون مشترک
joint command یکان مشترک
joint command فرماندهی مشترک
common trait ویژگی مشترک
joint adventure تجارت مشترک
joint account حساب مشترک
common storage حافظه مشترک
commonest مشترک اشتراکی
co insurance بیمه مشترک
party line مرز مشترک
coenotrope گرایش مشترک
bottom layer لایه مشترک
collective مشترک عمومی
subscriber line خط مشترک [مخابرات]
interfaces سطح مشترک
party lines مرز مشترک
EEC بازار مشترک
intersection فصل مشترک
commonwealths مشترک المنافع
commonwealth مشترک المنافع
trunk circuit معبر مشترک
co-author نویسندهی مشترک
cooperation کار مشترک
co-authors نویسندهی مشترک
interfaces وجه مشترک
co-operation همکاری مشترک
collaboration همکاری مشترک
cooperation همکاری مشترک
cooperative work همکاری مشترک
party walls دیوار مشترک
common denominator مخرج مشترک
common denominators مخرج مشترک
common fraction مخرج مشترک
cooperative work کار مشترک
collaboration کار مشترک
interface سطح مشترک
interface وجه مشترک
coefficients عامل مشترک
coefficient عامل مشترک
middling جمله مشترک
meant میان مشترک
co-operation کار مشترک
party wall دیوار مشترک
subscriber's cable کابل مشترک
telephone subscriber مشترک تلفنی
synergy عمل مشترک
caveat subscriptor اخطار به مشترک
condominium حکومت مشترک
condominium مالکیت مشترک
subscriber's station مرکز مشترک
subscriber's number شماره مشترک
condominium حاکمیت مشترک
condominium تسلط مشترک
subscriber's line خط متعلق به مشترک
Common Market بازار مشترک
condominiums حکومت مشترک
party parpet جانپناه مشترک
tenancy in common استیجار مشترک
rachis دیرک مشترک
condominiums مالکیت مشترک
condominiums حاکمیت مشترک
intersections فصل مشترک
cenotrope گرایش مشترک
mutual debts دیون مشترک
mutual interests منافع مشترک
mutual responsibility مسئوولیت مشترک
condominiums تسلط مشترک
my and his father پدر مشترک من و او
interface دفتر مشترک قسمتها
consolidated table of allowance جدول سهمیه مشترک
joint strategic objectives هدفهای مشترک استراتژیکی
collectivism سیستم اقتصادی مشترک
joint task force گروه رزمی مشترک
joint tenants اجاره داران مشترک
interrelated دارای مناسبات مشترک
lowest common multiple کوچکترین مضرب مشترک
joint amphibious operations عملیات مشترک اب خاکی
common user net work شبکه مخابراتی مشترک
law of common fate قانون سرنوشت مشترک
jointure دارایی مشترک زن و شوهر
common wealth ملل مشترک المنافع
common wealth ممالک مشترک المنافع
osculate صفات مشترک داشتن
local subscriber مشترک تلفنی محلی
common d. مقسوم علیه مشترک
joint venture سرمایه گذاری مشترک
party parpet دست انداز مشترک
joint tenancy اجاره داری مشترک
common ion effect اثر یون مشترک
common emitter با ساتع کننده مشترک
subscriber's loop حلقه متعلق به مشترک
joint enterprise موسسه اقتصادی مشترک
co-stars نقش مشترک داشتن
co-star نقش مشترک داشتن
interfacical polymerization بسپارش در سطح مشترک
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com