Total search result: 201 (10 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
its was extended |
مدت اعتبارانرا دراز کردند |
|
|
Other Matches |
|
he was refused employment |
کردند |
The trees are in bloom . |
درختها گه کردند |
they proclaimed him sovereign |
اعلان کردند |
they put their heads together |
با هم مشورت کردند |
they mulcted him |
او را جریمه کردند |
they put up a good fight |
جنگ خوبی کردند |
what a ready welcome i found! |
چه حسن استقبالی از من کردند ! |
he was sent to england |
به انگلیس اعزام کردند |
they had words |
باهم نزاع کردند |
It was required of me . They imposed it on me . |
آنرا به من تکلیف کردند |
They escaped under cover of darkness. |
درتاریکی شب فرار کردند |
They greeted each other. |
با هم سلام وتعارف کردند |
potsdom agreement |
تاکید وتشریح کردند |
They pinched my keys. |
کلیدهایم رابلند کردند |
His path was strewn with flowers . |
مقدم اورا گلباران کردند |
the house was highly rated |
خانه رازیاد تقویم کردند |
they poured toward that city |
سوی ان شهر هجوم کردند |
they were made one |
یعنی باهم عروسی کردند |
They changed seats . |
صندلی هایشان را با هم عوض کردند |
bombers raided the city |
بمب افگن ها ان شهررابمباران کردند |
He was deported from Iran. |
اورااز ایران اخراج کردند |
They were talking in Spanish . |
بزبان اسپانیولی صحبت می کردند |
The kids stamped on the ants . |
بچه ها مورچه را با لگه له می کردند |
They beat each other black and blue. |
همدیگر را خونین ومالین کردند |
he paid through the nose |
زیاد به او تحمیل کردند گوشش را بریدند |
he was engagedon probation |
بعنوان کاراموزی اورا استخدام کردند |
We sent for the doctor. |
برای ما این دکتر را صدا کردند. |
They searched the whole town . |
تمام شهر را گشتند ( جستجو کردند ) |
The soldirs leg was amputated . |
پای سرباز را قطع کردند ( بریدند ) |
They shook hand and made up. |
با یکدیگر دست دادند وآشتی کردند |
He was framed. |
برایش پاپوش دوختند ( توطئه کردند ) |
bombers raided the city |
بمب افگن هابران شهرحمله کردند |
Fatimid |
[پادشاهان اسلامی که در مصر حکومت می کردند.] |
the exercised thier veto |
انها حق وتوی خود را اعمال کردند |
I had my car broken into last week. |
هفته پیش از ماشینم دزدی کردند. |
she was shot for a spy |
اورابه تهمت جاروزی تیرباران کردند |
they howled the speaker down |
سخنگوراباجیغ وداد وادار به پایین امدن کردند |
corinthian brass or bronze |
یکجور مفرغ که ازسیم و زرومس ترکیب می کردند |
knickerbocker |
زاده هلندی هایی که به york new کوچ کردند |
Everybody condemned his foolish behaviour . |
همه رفتار نادرست اورا محکوم کردند |
They I got confused . |
آنقدر ازمن سؤال کردند که گیج شدم |
The bandits stripped him of all his belongines . |
دزدهای سر گردنه ( راهزنان ) اورا لخت کردند |
inns of chancery |
عمارتی در لندن که بیشترشاگردانش حقوق در ان زندگی می کردند |
The victors demanded unconditional surrender . |
فاتحین تقاضای تسلیم بدون قید وشرط کردند |
Shoppers were scrambling to get the best bargains. |
خریداران تقلا می کردند بهترین معامله را داشته باشند. |
The planes pin- pointed the enemy targets . |
هواپیما ها گشتند تا هدفهای دشمن را دقیق پیدا کردند |
soricine |
موش پوزه دراز شبیه موش پوزه دراز |
Our children have all left home now, but [except] [bar] one. |
همه بچه های ما خانه را ترک کردند به غیر از یکی. |
I wanted to go camping but the others quickly ruled out that idea. |
من می خواستم به کمپینگ بروم اما دیگران سریع ردش کردند. |
Boers |
سفید پوستی که نیاکانش در قرن هفدهم از هلند کوچ کردند |
The room is bare of furniture . |
این اتاق خیلی لخت کردند ( مبلمان کافی ندارد ) |
Boer |
سفید پوستی که نیاکانش در قرن هفدهم از هلند کوچ کردند |
leet |
دادگاهی که تیول داران سالی یا ششماه یکبار برپا می کردند |
Few reporters dared to enter the war zone. |
چندی از خبرنگاران جرأت کردند وارد منطقه جنگی بشوند. |
myrmidon |
یکی از اهالی جنگجوی thessalyکه در جنگ troyپادشاه خودرا پیروی کردند |
mohock |
تنی ازگردن کلفتهای اشرافی درسده هجدهم درخیابانهای لندن اوباشی می کردند |
lombards |
گروهی از کشور یتانان المانی نژاد که در سده ششم ایتالیارا فتح کردند |
sabbatical year |
در دوران یهودیان باستان سال هفتم که طی آن زمین را آیش می کردند و بدهکاران را می بخشیدند |
Quantel |
شرکت گرافیک کامپیوتری که سیستم گرافیکی Hrrey , Paint box را تولید کردند |
generation |
کامپیوترهای اصلی که طبق فناوری بر حسب نور ساخته شده اند و شروع به کار کردند |
generations |
کامپیوترهای اصلی که طبق فناوری بر حسب نور ساخته شده اند و شروع به کار کردند |
We planned to do a cross-country trip in the US, but our parents ruled that out/vetoed it. |
ما برنامه ریختیم سفری سرتاسری در ایالات متحده بکنیم اما پدر و مادرمان جلویمان را گرفتند [مخالفت کردند ] . |
oblongated |
دراز |
longed |
دراز |
dolichomorphic |
دراز تن |
toom |
دراز |
lengthwise |
دراز |
long headed |
سر دراز |
to piece out |
دراز |
longheaded |
دراز سر |
longish |
دراز |
macro |
دراز |
to be prolonged |
دراز |
to eke out |
دراز |
longer |
دراز |
oblongs |
دراز |
linear |
دراز |
longest |
دراز |
long- |
دراز |
long |
دراز |
verbose |
دراز |
prolix |
دراز |
lengthy |
دراز |
oblong |
دراز |
longs |
دراز |
tripartite declaration of 0 |
اعلامیه سه جانبه 0591 اعلامیهای که در ان دولتهای امریکا و انگلستان و فرانسه امامیت ارضی اسرائیل و نیزوضع موجود فلسطین راتضمین کردند |
long billed |
نوک دراز |
long bone |
استخوانهای دراز |
long eared |
گوش دراز |
long bill |
نوک دراز |
lanternjaws |
چانه دراز |
narrowed |
دراز وباریک |
in the long run |
در دراز مدت |
ileum |
روده دراز |
inductile |
دراز نشو |
long-life |
عمر دراز |
to stretch out |
دراز کردن |
long life |
عمر دراز |
lantern jawed |
چانه دراز |
long-winded |
دراز نفس |
long winded |
دراز نفس |
verbalization |
دراز گویی |
long necked |
گردن دراز |
morella cherry |
گیلاس دم دراز |
tender fleshed cherry |
گیلاس دم دراز |
long run [American E] <adj.> |
دراز مدت |
oblonated |
دراز :درازنا |
long term <adj.> |
دراز مدت |
string |
چسبناک دراز |
wader |
مرغ دراز پا |
protract |
دراز کردن |
pintail |
اردک دم دراز |
prolongate |
دراز کردن |
prolixity |
دراز نویسی |
long-term |
دراز مدت |
streek |
دراز کردن |
long range |
دراز مدت |
long run |
دراز مدت |
long shunt |
شنت دراز |
long term |
دراز مدت |
long wind |
دراز نفسی |
longeval |
دراز عمر |
longhead |
کله دراز |
lengthens |
دراز کردن |
longer-term |
دراز مدت |
sniping |
نوک دراز |
sniped |
نوک دراز |
lengthens |
دراز شدن |
snipe |
نوک دراز |
oblongs |
دراز پهنا |
oblong |
دراز پهنا |
gangling |
طولانی و دراز |
elongation |
دراز شدگی |
stretches |
دراز کردن |
stretched |
دراز کردن |
lengthening |
دراز شدن |
lengthening |
دراز کردن |
elongate |
دراز کردن |
elongate |
دراز شدن |
elongates |
دراز کردن |
elongates |
دراز شدن |
drag on <idiom> |
دراز کردن |
elongating |
دراز کردن |
elongating |
دراز شدن |
lengthen |
دراز کردن |
lengthen |
دراز شدن |
lengthened |
دراز کردن |
lengthened |
دراز شدن |
stretch |
دراز کردن |
lanky |
دراز وباریک |
proboscis |
پوزه دراز |
narrower |
دراز وباریک |
narrow |
دراز وباریک |
extend |
دراز کردن |
long-time |
دراز مدت |
long-drawn-out |
دور و دراز |
snipes |
نوک دراز |
far-fetched |
دور و دراز |
far fetched |
دور و دراز |
narrowest |
دراز وباریک |
couchant |
دراز کشیده |
weedy |
دراز و باریک |
longevity |
دراز عمری |
at full length |
دراز کشیده |
blue moon |
زمان دراز |
codlin |
یکجورسیب دراز |
codling |
یکجورسیب دراز |
proboscises |
پوزه دراز |
I had pins and needles in my legs. |
ساق پاهایم [در اثر خواب رفتگی] مور مور می کردند. |
tractile |
لوله شو دراز شدنی |
scoldpaceous |
مانند نوک دراز |
rangy |
ولگرد پا دراز و لاغر |
kick around <idiom> |
دراطراف دراز کشیدن |
long haul <idiom> |
مسافت دراز یا سفرکردن |
prolate |
دوک وار دراز |
scolopax |
جنس نوک دراز |
secular trend |
روند دراز مدت |
daddy-long-legs |
بابا لنگ دراز |
reach |
دراز کردن دست |
to live a long life |
عمر دراز کردن |
to make old bones |
عمر دراز کردن |
ringtail |
تلیله نوک دراز |
proboscis monley |
بوزینه دراز بینی |
ileitis |
اماس روده دراز |
weed |
دراز و لاغر پوشاک |
tusks |
دندان دراز وتیز |
tusk |
دندان دراز وتیز |
tirades |
سخنرانی دراز وشدیداللحن |
tirade |
سخنرانی دراز وشدیداللحن |
long-lived |
دراز عمر معمر |
long-lived |
دارای عمر دراز |
long lived |
دراز عمر معمر |
long lived |
دارای عمر دراز |
toboggan |
سورتمه دراز و باریک |
toboggans |
سورتمه دراز و باریک |
ileal |
وابسته به روده دراز |
ileac |
وابسته به روده دراز |
hatchet face |
صورت دراز وباریک |
grallatorial |
وابسته به دراز پایان |
godwit |
نوک دراز ابی |