Dictiornary-Farsi | مدت خیلی درازی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
from way back <idiom>	مدت خیلی درازی


Other Matches

longways	از درازی
endlong	از درازی
lengthiness	درازی
lankness	درازی
multiple length	با درازی چندگانه
yack	روده درازی
violence	دست درازی
aggression	دست درازی
interference	دست درازی
long windedness	روده درازی
longish	متمایل به درازی
interminableness	درازی زیاد
longevity	درازی عمر
lankiness	درازی و لاغری
reacher	دست درازی کننده
prolixity	پرگویی روده درازی
encroach	دست درازی کردن
longevity	درازی عمر دیرپایی
the legth of a rope	درازایا درازی طناب
encroaches	دست درازی کردن
encroached	دست درازی کردن
yaks	وراجی کردن روده درازی
yak	وراجی کردن روده درازی
she has a well poised head	وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
i am very keen on going there	من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
paint oneself into a corner <idiom>	گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
go great guns <idiom>	موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
microfilms	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilmed	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilm	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilming	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
entellus	یکجورعنترکه ریش ودم درازی داردودرنزدهندوهاارجمنداست
sottovoce	صدای خیلی یواش اهنگ خیلی اهسته
long haul <idiom>	مدت درازی بین کاری که ادامه داد
very low frequency	فرکانس خیلی کم در ارتفاع خیلی پایین
ponderous	خیلی سنگین خیلی کودن
rattling	خیلی تند خیلی خوب
emergencies	خیلی خیلی فوری
emergency	خیلی خیلی فوری
jim dandy	ادم خیلی شیک چیز خیلی شیک
how long is the rope	درازی طناب چقدر است طناب چند متر است
very	خیلی
not a few	خیلی ها
in large quantities	خیلی خیلی
abysmal <adj.>	خیلی بد
routh	خیلی
very little	خیلی کم
dammit	خیلی
villainous	خیلی بد
for long	خیلی
damn	خیلی
highly	خیلی
copious	خیلی
far and away	خیلی
many	خیلی
to a large extent	خیلی
ten	خیلی
dumpiness	خیلی
it is very easily done	خیلی به اسانی
dead slow	خیلی اهسته
cool <adj.>	خیلی خوب
corking	خیلی زیبا
overstrung	خیلی حساس
wicked <adj.>	خیلی خوب
at most	خیلی باشد
before you can say knife	خیلی زود
benedicite	خیلی خوب
by leaps and bounds	خیلی تند
Many thanks!	خیلی ممنون!
sick [British E] <adj.>	خیلی خوب
awesome <adj.>	خیلی خوب
great <adj.>	خیلی خوب
in no time	خیلی زود
really sick	خیلی محشر
hand in glove	خیلی نزدیک
hand and glove	خیلی نزدیک
in cold blood <idiom>	خیلی خونسرد
hand and glove	خیلی صمیمی
iam in bad	خیلی محتاجم
giantess	زن خیلی قدبلند
immensurable	خیلی قدیم
far off	خیلی دور
far and away	خیلی دور
really wicked	خیلی محشر
(go over with a) fine-toothed comb <idiom>	خیلی بادقت
She is very pretentious.	خیلی ادعادارد
number one	خیلی خوب
bone dry	خیلی خشک
very light	خیلی سبک
not so hot <idiom>	نه خیلی خوب
ultraconservative	خیلی محتاط
toploftiness	خیلی متکبر
to spread like wildfire	خیلی زودمنتشرشدن
thank you very much	خیلی متشکرم
too tough	خیلی سفت
Nothing more, thanks.	خیلی متشکرم.
flying high <idiom>	خیلی شادوشنگول
get up the nerve <idiom>	خیلی شلوغ
He is a loose card .	خیلی ول است
hit bottom <idiom>	خیلی پست
(as) old as the hills <idiom>	خیلی قدیمی
I had an awful time .	به من خیلی بد گذشت
skin and bones <idiom>	خیلی لاغر
(a) snap <idiom>	خیلی ساده
tickled pink <idiom>	خیلی شادوخوشحال
too bad <idiom>	خیلی بد ،غم انگیز
to pieces <idiom>	خیلی زیاده
in seventh heaven <idiom>	خیلی خوشحال
mad as a hornet <idiom>	خیلی عصبانی
swith	خیلی عظیم
of vital importance	خیلی ضروری
much worse	خیلی بدتر
much was said	خیلی حرفهازده شد
many persons	خیلی اشخاص
many people	خیلی اشخاص
many people	خیلی از مردم
lower most	خیلی پست تر
lily white	خیلی سفید
level best	خیلی خوب
oftentimes	خیلی اوقات
pianissmo	خیلی نرم
pixilated	خیلی حساس
superrabundant	خیلی زیاد
subminiature	خیلی کوچک
To take with a pinch of salt.	خیلی جدی نگرفتن
span new	خیلی تازه
skinless	خیلی حساس
senseful	خیلی حساس
sappy	خیلی احساساتی
rotundily	چاقی خیلی
ritzy	خیلی شیک
once in the blue moon	خیلی بندرت
raff	خیلی زیاد
primely	خیلی خوب
precisian	خیلی دقیق
level best	خیلی عالی
high	خیلی بزرگ
whacking	خیلی بزرگ
costs and arm and a leg <idiom>	خیلی گرونه
often	خیلی اوقات
a lot of times <adv.>	خیلی از اوقات
hand in glove	خیلی صمیمی
frequently <adv.>	خیلی از اوقات
whackings	خیلی بزرگ
niftier	خیلی خوب
niftiest	خیلی خوب
highest	خیلی بزرگ
oodles	خیلی زیاد
lots	خیلی زیاد
highs	خیلی بزرگ
often <adv.>	خیلی از اوقات
I spoke my mind.	من خیلی رک گفتم.
nifty	خیلی خوب
many times <adv.>	خیلی از اوقات
oft [archaic, literary] <adv.>	خیلی از اوقات
on any number of occasions <adv.>	خیلی از اوقات
faraway	خیلی دور
open and shut	خیلی سهل
open-and-shut	خیلی سهل
whopping	خیلی بزرگ
parlous	خیلی مهیب
decrepit	خیلی پیر
superabundant	خیلی زیاد
immediate	خیلی فوری
fortissimo	خیلی بلند
extras	بسیار خیلی
extra-	بسیار خیلی
regularly [often] <adv.>	خیلی از اوقات
precipitating	خیلی سریع
precipitates	خیلی سریع
precipitated	خیلی سریع
precipitate	خیلی سریع
infinitely	خیلی زیاد
exceeding	خیلی زیاد
extra	بسیار خیلی
stentorian	خیلی بلند
confidential	خیلی محرمانه
wells	خیلی خوب
precise	خیلی دقیق
pitch black	خیلی سیاه
pitch-black	خیلی سیاه
well	خیلی خوب
piping hot	خیلی داغ
glorious	خیلی خوب
very good	خیلی خوب
goody-goody	خیلی خوب
goody goody	خیلی خوب
raucous	خیلی نامرتب
far	زیاد خیلی
seldom	خیلی کم ندرتا
as good as	خیلی خوب
as stiff as a poker	خیلی خشک
goody-goodies	خیلی خوب
Neanderthal	خیلی کهنه
pluperfect	خیلی عالی
jolly	بذله گو خیلی
extreme	خیلی زیاد
frequently	خیلی اوقات
quaint	خیلی فریف
very high frequency	فرکانس خیلی زیاد