Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (34 milliseconds)
English
Persian
graduate
مدرج یادرجه بندی کردن
graduates
مدرج یادرجه بندی کردن
graduating
مدرج یادرجه بندی کردن
Other Matches
dial test indicator
دستگاه نشاندهنده مدرج دستگاه ازمایش کننده مدرج
gage=gauge
مدرج کردن
calibrated
مدرج کردن
calibrates
مدرج کردن
gauge=gage
مدرج کردن
calibrating
مدرج کردن
calibrate
مدرج کردن
calibrating
واسنجیدن مدرج کردن
calibrates
واسنجیدن مدرج کردن
calibrate
واسنجیدن مدرج کردن
calibrated
واسنجیدن مدرج کردن
ratings
طبقه بندی کردن درجه بندی
rating
طبقه بندی کردن درجه بندی
group
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grades
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grade
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grade
درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
groups
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grades
درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
laggin
اب بندی کردن اب بندی ناوها
downgrade
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrading
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgraded
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrades
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
gift wrap
بسته بندی کردن در کاغذ بسته بندی روبان دارپیچیدن
declassification
از طبقه بندی خارج کردن حذف طبقه بندی
line gauge
خط کش مدرج
graded
مدرج
measuring pipet
پی پت مدرج
graduation line
خط مدرج
scaled
مدرج
scalar
مدرج
dials
صفحه مدرج
graduate
استوانه مدرج
dialled
صفحه مدرج
dialed
صفحه مدرج
graduated rod
میله مدرج
graded potential
پتانسیل مدرج
graduated cylinder
استوانه مدرج
dial
صفحه مدرج
graduated dial
صفحه مدرج
graduates
استوانه مدرج
graduating
استوانه مدرج
gradient
مدرج متحرک
limb
دایره مدرج
dial collar
حلقه مدرج
limbs
دایره مدرج
marked levelling staff
میر مدرج
gradients
مدرج متحرک
probed
میله مدرج ستون
dial depth gage
عمق سنج مدرج
dial indicator
دستگاه نشاهدهنده مدرج
interlinear
مدرج در میان سطور
dial indicator micrometer
میکرومتر با صفحه مدرج
probes
میله مدرج ستون
probe
میله مدرج ستون
dial light
لامپ صفحه مدرج
slide rule dial
صفحه مدرج خط کش محاسبهای
progressive matrices test
ازمون ماتریسهای مدرج
buret
لوله شیشه مدرج
vernier dial
صفحه مدرج ورنیهای
dial cable
کابل صفحه مدرج
rpmt
ار پی ام تی ازمون ماتریسهای مدرج ریون
advanced progressive matrices test
ازمون ماتریسهای مدرج پیشرفته
colored progressive matrices test
ازمون ماتریسهای مدرج رنگی
standard progressive matrices test
ازمون ماتریسهای مدرج معیار
gaduate
لوله مدرج درجه دار
leveling rod
میله مدرج سطح سنج
buretto
لوله شیشه مدرج بورت
hour circle
نصف النهار حلقه مدرج
raven's progressive matrices test
ازمون ماتریسهای مدرج ریون
evaluation rating
درجه بندی اطلاعات یا طبقه بندی ان از نظر اعتبار وصحت و دقت
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
revamp
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
rig
نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
rigged
نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
rigs
نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
revamps
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamping
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamped
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
bumble
اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bollix
سرهم بندی کردن قاطی پاتی کردن
bumbled
اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumbles
اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
overpacking
دوباره لفاف کردن یا بسته بندی کردن
To do something slapdash.
کاری را سرهم بندی کردن ( سمبل کردن )
classification
طبقه بندی کردن طبقه بندی
classifications
طبقه بندی کردن طبقه بندی
word warp
فرمت بندی مجدد پس از حذف ها و اصلاحات ویژگی که درصورت جانگرفتن یک کلمه درخط اصلی ان را به ابتدای خط بعدی می برد سطر بندی
carpet classification
طبقه بندی
[درجه بندی]
فرش
underpins
پی بندی کردن
underpinned
پی بندی کردن
to make a muddle of
سر هم بندی کردن
batten down
اب بندی کردن
to mull a mull of
سر هم بندی کردن
seals
اب بندی کردن
caulk
اب بندی کردن
underpin
پی بندی کردن
to pin up
بی بندی کردن
seal
اب بندی کردن
to nails up
سر هم بندی کردن
to make a mess of
سر هم بندی کردن
sealing
اب بندی کردن
to take a snack
ته بندی کردن
lacevi
بندی کردن
types
ماشین کردن طبقه بندی کردن
typed
ماشین کردن طبقه بندی کردن
resort
جدا کردن طبقه بندی کردن
type
ماشین کردن طبقه بندی کردن
gradate
درجه بندی کردن مخلوط کردن
to put on
شرط بندی کردن تحمیل کردن
gaduate
درجه بندی کردن تغلیظ کردن
grade
طبقه بندی کردن کلاسه کردن
break down
تجزیه کردن طبقه بندی کردن
vamp
وصله کردن سرهم بندی کردن
portions
تسهیم کردن سهم بندی کردن
sorted
دسته کردن طبقه بندی کردن
grades
طبقه بندی کردن کلاسه کردن
sorts
دسته کردن طبقه بندی کردن
partition
جدا کردن جزء بندی کردن
partitions
جدا کردن جزء بندی کردن
sort
دسته کردن طبقه بندی کردن
resorts
جدا کردن طبقه بندی کردن
segregation
جدا کردن درجه بندی کردن
resorted
جدا کردن طبقه بندی کردن
portion
تسهیم کردن سهم بندی کردن
formats
قالب بندی کردن
ranked
رتبه بندی کردن
paginate
صفحه بندی کردن
bungle
سرهم بندی کردن
bungled
سرهم بندی کردن
format
قالب بندی کردن
to categorize
دسته بندی کردن
formulate
فرمول بندی کردن
rank
رتبه بندی کردن
to knock together
سرهم بندی کردن
to categorize
رده بندی کردن
formulating
فرمول بندی کردن
packing
بسته بندی کردن
formulates
فرمول بندی کردن
paricle size analysis
دانه بندی کردن
parceling
بسته بندی کردن
formulated
فرمول بندی کردن
ranks
رتبه بندی کردن
prioritised
اولویت بندی کردن
to categorize
طبقه بندی کردن
parcel
بسته بندی کردن
stripping
بسته بندی کردن
tabulates
جدول بندی کردن
railroads
سرهم بندی کردن
put-up
بسته بندی کردن
railroad
سرهم بندی کردن
prioritising
اولویت بندی کردن
tabulated
جدول بندی کردن
to form into groups
گروه بندی کردن
put up
بسته بندی کردن
echelonment
رده بندی کردن
echelonment
درجه بندی کردن
tabulate
جدول بندی کردن
systematization
رده بندی کردن
pack
بسته بندی کردن
systemize
طبقه بندی کردن
flimflam
سرهم بندی کردن
prioritizing
اولویت بندی کردن
to erect into
دسته بندی کردن به
to form into groups
دسته بندی کردن
prioritizes
اولویت بندی کردن
prioritize
اولویت بندی کردن
parcels
بسته بندی کردن
prioritises
اولویت بندی کردن
compartmentalised
بخش بندی کردن
compartmentalized
فصل بندی کردن
compartmentalized
بخش بندی کردن
compartmentalizes
فصل بندی کردن
compartmentalizes
بخش بندی کردن
compartmentalizing
فصل بندی کردن
schedule
زمان بندی کردن
ratings
دسته بندی کردن
regimentalation
دسته بندی کردن
refomulate
از نو فرمول بندی کردن
compartmentalises
فصل بندی کردن
compartmentalizing
بخش بندی کردن
rating
دسته بندی کردن
compartmentalize
بخش بندی کردن
compartmentalize
فصل بندی کردن
compartmentalised
فصل بندی کردن
compartmentalises
بخش بندی کردن
compartmentalising
فصل بندی کردن
to pay court
عرض بندی کردن
compartmentalising
بخش بندی کردن
rationing
جیره بندی کردن
degree
رتبه بندی کردن
degrees
رتبه بندی کردن
rally
دسته بندی کردن
aggroup
طبقه بندی کردن
take stock
<idiom>
جمع بندی کردن
sort
دسته بندی کردن
bungles
سرهم بندی کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com