English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
reform school مدرسه تهذیب اخلاقی
Other Matches
moralizing نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralises نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralizes نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralized نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralize نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralising نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralised نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
intuitivism اصولی که بموجب ان مبادی اخلاقی را حسی میدانند اصول اخلاقی حسی
antinomian مخالفین اصول اخلاقی فرقهای از مسیحیان که مخالف مراعات اصول اخلاقی بودند و اعتقادداشتند که خداوند در همه حال نسبت به مسیحیان لطف دارد
refinements تهذیب
refinement تهذیب
polishes تهذیب
polish تهذیب
edification تهذیب
reformation تهذیب
edification تهذیب اخلاق
edifying تهذیب کننده
regenerate تهذیب کردن
refines تهذیب کردن
edificatory تهذیب کننده
refine تهذیب کردن
edify تهذیب کردن
edified تهذیب کردن
edifies تهذیب کردن
cultivation تهذیب ترویج
regenerates تهذیب کردن
regenerating تهذیب کردن
regenerated تهذیب کردن
regeneration نوزایش تهذیب اخلاق
overrefinement تهذیب بسیار اراستگی فراوان
retrieves اصلاح یا تهذیب کردن حصول مجدد
retrieved اصلاح یا تهذیب کردن حصول مجدد
culturist فرهنگ خواه هواخواه تهذیب وپرورش
retrieve اصلاح یا تهذیب کردن حصول مجدد
the churach built him up کلیسا اورا تربیت یا تهذیب اخلاق کرد
reformatory schools کانون اصلاح وتربیت مدارس تهذیب مجرمین جوان
immorality بد اخلاقی
ethical اخلاقی
petulancy بد اخلاقی
gnomic اخلاقی
petulance بد اخلاقی
moral اخلاقی
maxim گفته اخلاقی
maxims گفته اخلاقی
immoral غیر اخلاقی
principle اصل اخلاقی
moralistic تحمیلگر اخلاقی
principle اخلاقی کردن
low [morally bad] <adj.> بد [از نظر اخلاقی]
imputability مسئولیت اخلاقی
conducting رفتار اخلاقی
conduct رفتار اخلاقی
parables داستان اخلاقی
parable داستان اخلاقی
ethical relativism نسبیت اخلاقی
ethicize اخلاقی کردن
bywords گفته اخلاقی
byword گفته اخلاقی
immorally از ازروی بد اخلاقی
precepts قاعده اخلاقی
moral education اموزش اخلاقی
moral perception حس تشخیص اخلاقی
obliquity انحراف اخلاقی
conducted رفتار اخلاقی
conducts رفتار اخلاقی
superego شخصیت اخلاقی
apologue حکایت اخلاقی
good naturedly به خوش اخلاقی
fables حکایت اخلاقی
fable حکایت اخلاقی
code of ethics ضوابط اخلاقی
ethical code ضوابط اخلاقی
dual morality دوگانگی اخلاقی
precept قاعده اخلاقی
sinuosity انحراف اخلاقی
academy مدرسه
school fellow هم مدرسه
school age سن مدرسه
school mate هم مدرسه
academies مدرسه
schoolmate هم مدرسه
schoolmates هم مدرسه
schools مدرسه
school مدرسه
foible صعف اخلاقی ضعف
generosity <adj.> گذشت [صفت اخلاقی]
foibles صعف اخلاقی ضعف
perversion انحراف جنسی یا اخلاقی
perversions انحراف جنسی یا اخلاقی
axiological مبحث نوامیس اخلاقی
frailly بطورشکننده باضعف اخلاقی
cloaca مرکز مفاسد اخلاقی
chung shin sooyak فرهنگ اخلاقی تکواندو
on principle از لحاظ قیود اخلاقی
ethics اصول اخلاقی اخلاقیات
fortitude شهامت اخلاقی شکیبایی
tropologic دارای تفسیر اخلاقی
moral realism واقع نگری اخلاقی
psychodrama نمایش اخلاقی وانتقادی
schoolma'am مدیره مدرسه
schoolmarm مدیره مدرسه
secondery school مدرسه متوسطه
prep مدرسه مقدماتی
school counselor مشاور مدرسه
schoolgirl دختر مدرسه
school truancy مدرسه گریزی
school phobia مدرسه هراسی
preliminary school مدرسه ابتدائی
school shooting تیراندازی در مدرسه
unschooled مدرسه نرفته
drop out (of school) <idiom> ترک مدرسه
schoolgirls دختر مدرسه
schoolyards محوطهی مدرسه
schoolyards حیاط مدرسه
schoolteacher معلم مدرسه
schoolteachers معلم مدرسه
schoolyard محوطهی مدرسه
technical school مدرسه فنی
senior high school مدرسه متوسطه
schoolyard حیاط مدرسه
grade school مدرسه ابتدایی
head master مدیر مدرسه
satchels کیف مدرسه
janitor فراش مدرسه
janitor راهنمای مدرسه راهنمای مدرسه
janitors فراش مدرسه
janitors راهنمای مدرسه راهنمای مدرسه
truancy مدرسه گریزی
trade school مدرسه حرفهای
trade schools مدرسه حرفهای
private school مدرسه ملی
private schools مدرسه ملی
summer school مدرسه تابستانی
grammar school مدرسه ابتدایی
school تحصیل در مدرسه
grammar schools مدرسه ابتدایی
satchel کیف مدرسه
schools تحصیل در مدرسه
philosophy of the lyceum فلسفه مدرسه
schoolwork درس مدرسه
summer schools مدرسه تابستانی
schooling مدرسه رفتن
amoral بدون احساس مسئولیت اخلاقی
To be short tempered with someone. با کسی تندی کردن ( بد اخلاقی )
unmorality عدم مراعات اصول اخلاقی
axiomatic حاوی پند یا گفتههای اخلاقی
inofficious خارج ازوفیفه اخلاقی یاطبیعی
moralists فیلسوف یا معلم اخلاق اخلاقی
scruple نهی اخلاقی وسواس باک
principle مرام اخلاقی قاعده کلی
moralist فیلسوف یا معلم اخلاق اخلاقی
scholastic اقتصادی مدرسه ایها
high school مدرسه متوسطه دبیرستان
technical college مدرسه عالی فنی
technical colleges مدرسه عالی فنی
play hooky <idiom> از مدرسه یا کار دررفتن
high schools مدرسه متوسطه دبیرستان
the school is out مدرسه تعطیل است
The last school day. آخرین روز مدرسه
These shoes dont fit me. زنگ مدرسه خورده
He ran away from scool . از مدرسه فرار کرد
seminary مدرسه علوم دینی
faculties اولیای مدرسه دانشکده
faculty اولیای مدرسه دانشکده
junior college مدرسه فوق دیپلم
school of tecnology مدرسه عالی فنی
schooltime ساعات درس مدرسه
school readiness امادگی ورود به مدرسه
subprincipal معاون رئیس مدرسه
theological school مدرسه علوم دینی
finshing school مدرسه تکمیلی دختران
seminaries مدرسه علوم دینی
prep مدرسه ابتدایی دبستان
de rigueur از نظر سنتی یا اخلاقی الزام اور
I feel morally bound to … از نظر اخلاقی خود را مقید می دانم که ...
deontology وفیفه شناسی علم وفایف اخلاقی
The moral of the story is that … نتیجه اخلاقی این داستان اینست که ...
utilitarian معتقدباصل اخلاقی سودمند گرایی سودمندگرا
puritanic سخت گیریا متظاهردر اموردینی یا اخلاقی
to draw a moral معنی یا نتیجه اخلاقی داستانی را فهماندن
to preach moral principles اصول اخلاقی را وعظ و تلقین کردن
parochial school مدرسه وابسته به کلیسای بخش
It is some distance to the school . تا مدرسه فاصله زیاد است
to be excused [from work or school] معاف بودن [از کار یا مدرسه]
schoolmaster نافم مدرسه مکتب دار
PTA's مخفف انجمن خانه و مدرسه
industrial school اموزشگاه حرفهای مدرسه صنعتی
alma mater سرود رسمی مدرسه یا دانشگاه
Since I left school. ازوقتیکه مدرسه را ترک کردم
I must take the kid to school . باید بچه راببرم مدرسه
schoolmasters نافم مدرسه مکتب دار
PTA مخفف انجمن خانه و مدرسه
shyster کسیکه در قانون وسیاست فاقداصول اخلاقی است
an unprincipled conduct رفتاریکه مبنای اخلاقی صحیحی نداشته باشد
frailty نحیفی خطایی که ناشی ازضعف اخلاقی باشد
frailties نحیفی خطایی که ناشی ازضعف اخلاقی باشد
to point a moral اصل اخلاقی را نشان دادن یابکار بردن
preachify بطور کسالت اوروعظ یا بحث اخلاقی کردن
schoolmasters مثل رئیس مدرسه رفتار کردن
schoolmaster مثل رئیس مدرسه رفتار کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com