English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
record مدرک کتبی سابقه
Other Matches
record سابقه مدرک
It is quite unprecedented. بی سابقه است ( سابقه ندارد )
written کتبی
deposition گواهی کتبی
depositions گواهی کتبی
documentary evidence دلیل کتبی
termination notice استعفای کتبی
round robin درخواست کتبی
written evidence دلیل کتبی
write ثبت رای کتبی
writes ثبت رای کتبی
mail order of payment دستور پرداخت کتبی
serve notice on اخطار کتبی دادن به
to do a test امتحان کتبی نوشتن
to write an exam امتحان کتبی نوشتن
The written statements of the witness. اظهارات کتبی شاهد
reprographics موضوعات کتبی تصاویر
reply پاسخ دادن جواب کتبی
replying پاسخ دادن جواب کتبی
replies پاسخ دادن جواب کتبی
replied پاسخ دادن جواب کتبی
bill of exchange حواله یا برات کتبی غیرمشروط
charts گزارش کتبی مسابقه نقشه دریایی
charting گزارش کتبی مسابقه نقشه دریایی
chart گزارش کتبی مسابقه نقشه دریایی
charted گزارش کتبی مسابقه نقشه دریایی
To put it in black and white . To commit some thing to paper . روی کاغذ آوردن ( کتبی و رسمی )
antecedent سابقه
intellect سابقه
unprecedentedly بی سابقه
antecedents سابقه
unprecedented بی سابقه
record سابقه
intellects سابقه
it served as a precedent سابقه شد
scape سابقه پر
scape سابقه
precedential سابقه شو
ensample سابقه
acquaintance سابقه
acquaintances سابقه
prehistory سابقه
contexts سابقه
shaft سابقه
backgrounds سابقه
background سابقه
shafts سابقه
past سابقه
context سابقه
track record سابقه
precedents سابقه
precedent سابقه
track records سابقه
histogram سابقه نما
grey headed سابقه دار
bad record سوء سابقه
unheard of بی سابقه کس نشنیده
freedom from evil record عدم سو سابقه
stock record سابقه موجودی
stare decisis قاعده سابقه
history سابقه پیشینه
histories سابقه پیشینه
as much as never before <adv.> به اندازه بی سابقه
as never before <adv.> بطور بی سابقه
precedents سابقه داشتن
precedent سابقه داشتن
precedence امتیاز سابقه
infamy افتضاح سابقه بد
precedency امتیاز سابقه
record of service سابقه خدمت
precedential سابقه درست کن
precedented سابقه دار
devise به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
devised به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
devising به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
devises به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
unheard بی سابقه توجه نشده
old hand ادم با سابقه و مجرب
forms سابقه فعالیت اسب
formed سابقه فعالیت اسب
old hands ادم با سابقه و مجرب
It is base on a precedent. مسبوق به سابقه است
case history سابقه مرض ودرمان
known to the police دارای سابقه در شهربانی
squall باد بی سابقه وشدید
record صورت جلسه سابقه
seeded بازیکن سابقه دار
case histories سابقه مرض ودرمان
squalls باد بی سابقه وشدید
To set(create,establish)a precedent. ایجاد سابقه کردن
form سابقه فعالیت اسب
certifying صحت وسقم چیزی را معلوم کردن شهادت کتبی دادن
convey انتقال مال یا دین به وسیله سند کتبی صلح کردن
conveyed انتقال مال یا دین به وسیله سند کتبی صلح کردن
conveying انتقال مال یا دین به وسیله سند کتبی صلح کردن
conveys انتقال مال یا دین به وسیله سند کتبی صلح کردن
certify صحت وسقم چیزی را معلوم کردن شهادت کتبی دادن
certifies صحت وسقم چیزی را معلوم کردن شهادت کتبی دادن
To be an old hand at something. درکاری سابقه وتجربه داشتن
there is no precedent for this این چیز سابقه ندارد
perpetual stock record سابقه دائمی موجودی انبار
honorable discharge ترخیص با سابقه خدمت مجدانه
covenant در CLعبارت است از عقدی که برمبنای قرارداد کتبی مهر وامضا شده
covenants در CLعبارت است از عقدی که برمبنای قرارداد کتبی مهر وامضا شده
He has a poor service record in this company. دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد
we cannot trace the petitioner نمیتوانم سابقه عرضحال دهنده را پیدا کنم
vendor rating رده بندی فروشندگان براساس سابقه انها
stare decisis قاعده صدور رای بر مبنای سابقه موجود
documenting مدرک
mark مدرک
voucher مدرک
perceptive مدرک
vouchers مدرک
deeds مدرک
deed مدرک
written evidence مدرک
percipient مدرک
naked بی مدرک
muniment مدرک
evidence مدرک
adminicle مدرک
proofs مدرک
proof مدرک
documented مدرک
document مدرک
clues مدرک
clue مدرک
leads مدرک
lead مدرک
report مدرک
evidence مدرک
attestation مدرک
certificate [official document] مدرک
grade مدرک
reference [testimonial] مدرک
injunctions دستور کتبی دادگاه خطاب به خوانده که متضمن اجبار وی به رعایت حقوق خواهان است
injunction دستور کتبی دادگاه خطاب به خوانده که متضمن اجبار وی به رعایت حقوق خواهان است
witnesses شاهد مدرک
bachelor's degree مدرک لیسانس
lost document مدرک گم شده
writing مدرک [سند ]
record length درازای مدرک
authentic document مدرک اصلی
record format قالب مدرک
master document مدرک اصلی
endnote پایان مدرک
end of record انتهای مدرک
document processing پردازش مدرک
document format فرمت مدرک
certificate of capacity مدرک شایستگی
document format قالب مدرک
witnessing شاهد مدرک
witnessed شاهد مدرک
evidence of the corpus مدرک جرم
physical record مدرک مادی
label record مدرک برچسب
logical record مدرک منطقی
proof نشانه مدرک
proofs نشانه مدرک
testimonies تصدیق مدرک
testimony تصدیق مدرک
witness شاهد مدرک
conclusive evidence مدرک قاطع
document base font فونت پایه مدرک
documentation مدرک یا مدارک اسناد
documentary مبنی بر مدرک یا سند
documented متکی به مدرک کردن
announcing اشکارکردن مدرک دادن
announces اشکارکردن مدرک دادن
announced اشکارکردن مدرک دادن
announce اشکارکردن مدرک دادن
document متکی به مدرک کردن
certificate for decoration مدرک اعطای نشان
certificate of achievement مدرک ابراز لیاقت
certificate of achievement مدرک تصدیق شایستگی
certificate of capacity مدرک ابراز لیاقت
deed of assignment مدرک صلاحیت قانونی
fixed length record مدرک با درازای ثابت
variable length record مدرک با طول متغیر
probation ارائه مدرک ودلیل
record مدرک ثبت کردن
prima facie evidence مدرک به فاهر قاطع
voucher مدرک تضمین کننده
probational ارائه مدرک ودلیل
record layout طرح بندی مدرک
reliance on a document استناد به مدرک خاصی
referring to a document استناد به مدرک خاصی
trailer record مدرک پشت بند
to produce testimony مدرک ارائه دادن
not a leg to stand on <idiom> مدرک کافی نداشتن
vouchers مدرک تضمین کننده
documenting متکی به مدرک کردن
documentaries مبنی بر مدرک یا سند
secondhand evidence مدرک دست دوم
evidentiary مبنی برمدرک مدرک دار
to give evdience گواهی دادن مدرک بودن از
proof is the result of evidenc دلیل نتیجه مدرک است
piece of writing مدرک [سند ] [اصطلاح رسمی]
certificate of honorable service مدرک تصدیق خدمت صادقانه
warrants اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com