Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (41 milliseconds)
English
Persian
claim
مدعی به مطالبات ادعا کردن
claimed
مدعی به مطالبات ادعا کردن
claiming
مدعی به مطالبات ادعا کردن
claims
مدعی به مطالبات ادعا کردن
Other Matches
right of begin
حق مدعی در اغازبیان ادعا در محکمه
the burden of proof rests with
اثبات ادعا بر عهده مدعی است
defense
دفاع مدعی علیه در مقابل ادعای مدعی
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
acclaimed
ادعا کردن
acclaiming
ادعا کردن
profess
ادعا کردن
asserts
ادعا کردن
contended
ادعا کردن
assert
ادعا کردن
acclaims
ادعا کردن
lay claim to
ادعا کردن
to put in for
ادعا کردن
professes
ادعا کردن
asserted
ادعا کردن
contends
ادعا کردن
asserting
ادعا کردن
contend
ادعا کردن
acclaim
ادعا کردن
professing
ادعا کردن
maintain
حمایت کردن از مدعی بودن
maintained
حمایت کردن از مدعی بودن
maintains
حمایت کردن از مدعی بودن
profess
ادعا یا افهار کردن
re claim
مجددا ادعا کردن
pretend to
دعوی یا ادعا کردن
have it
<idiom>
گفتن ،ادعا کردن
call someone's bluff
<idiom>
ثابت کردن ادعا
professing
ادعا یا افهار کردن
professes
ادعا یا افهار کردن
pleads
در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
pleaded
در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
plead
در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
claims
دادخواست ادعانامه ادعا کردن
claimed
دادخواست ادعانامه ادعا کردن
claiming
دادخواست ادعانامه ادعا کردن
waiver
صرف نظر کردن از ادعا
claim
دادخواست ادعانامه ادعا کردن
bluser out
با لاف گزاف ادعا کردن
outstanding claims
مطالبات
levy a sum on a person's property
به منظور تامین مدعی به دارایی کسی را توقیف کردن
verification of debt
تشخیص مطالبات
vertification of debts
تشخیص مطالبات
collecting books
وصول مطالبات
collecting debts
وصول مطالبات
debt collecting agency
نماینده وصول مطالبات
collection charge
هزینه وصول مطالبات
remembrancer
مامور وصول مطالبات سلطنتی
reviving
وصول مطالبات سوخت شده
settlement by abandonment
تسویه در نتیجه صرفنظر شدن از مطالبات
balance of external
liabilities and claims مانده مطالبات و بدهیهای خارجی
statement of affairs
وصول مطالبات و دیون واموال تاجر ورشکسته
hierarchy of claims
اعلام تصفیه ورشکستگی دستور پرداخت مطالبات غرماء تاجر ورشکسته
bad debt
طلب لاوصول حساب ذخیرهای که برای جبران مطالبات لاوصول نگهداری میشود
bad debts
طلب لاوصول حساب ذخیرهای که برای جبران مطالبات لاوصول نگهداری میشود
del credere
وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
plaintiff
مدعی
remedy sought by plaintiff
مدعی به
object of claim
مدعی به
assertive
مدعی
actor
مدعی
actors
مدعی
asserter
مدعی
plaintiffs
مدعی
letter of attorney
مدعی
pursuer
مدعی
attorneys
مدعی
accuser
مدعی
claimant
مدعی
maintainer
مدعی
pursuers
مدعی
accusers
مدعی
pretendant
مدعی
attorney
مدعی
pretenders
مدعی من غیر حق
defendants
مدعی علیه
adversary
مدعی متخاصم
adversaries
مدعی متخاصم
lord a
مدعی العموم
defendant
مدعی علیه
plaintiff
مدعی
[قانون]
pursuer
[Scottish English]
مدعی
[قانون]
complainant
عارض مدعی
pretender
مدعی من غیر حق
complainant
[British E]
مدعی
[قانون]
petitioner
[divorce proceedings]
مدعی
[قانون]
encumbrancer
مدعی ملک
public prosecutors
مدعی العموم
rightful claimant
مدعی محق
professed
متعهد مدعی
relator
مدعی خصوصی
professed
مدعی مقر به
prosecuting attorney
مدعی العموم
complainants
عارض مدعی
attorneygeneralship
مدعی العمومی
attorneygeneral
مدعی العموم
respondent
مدعی علیه
respondents
مدعی علیه
Attorney General
مدعی العموم
Attorneys General
مدعی العموم
claimant
[arbitration proceedings]
مدعی
[قانون]
dirctor of public prosecutions
مدعی العموم
public prosector
مدعی العموم
public prosecutor
مدعی العموم
the a party
مدعی خصم
he claims to
او مدعی است که
asseveration
ادعا
claim
ادعا
postulated
ادعا
pretension
ادعا
averment
ادعا
postulate
ادعا
posit
ادعا
allegations
ادعا
pretensions
ادعا
protestation
ادعا
protestations
ادعا
postulating
ادعا
postulates
ادعا
claimed
ادعا
cl
ادعا
unassuming
بی ادعا
allegation
ادعا
pleas
ادعا
claiming
ادعا
claims
ادعا
plea
ادعا
assertion
ادعا
know it all
مدعی علم الیقین
pretender
مدعی تاج وتخت
know-it-all
مدعی علم الیقین
know-it-alls
مدعی علم الیقین
pretenders
مدعی تاج وتخت
object of claim
مدعی به متنازع فیه
suitors
عرضحال دهنده مدعی
claimant
طلب کننده مدعی
contender
مدعی دربرابر قهرمان
contenders
مدعی دربرابر قهرمان
elegit
حکم تامین مدعی به
suitor
عرضحال دهنده مدعی
pretenses
بهانه ادعا
pretences
بهانه ادعا
pretence
بهانه ادعا
estopel
مانع ادعا
reclaimable
ادعا پذیر
pretense
بهانه ادعا
bill of indicment
ادعا نامه
professed
ادعا شده
purporst
مفاد ادعا
claimable
قابل ادعا
assertive
ادعا کننده
assertor
ادعا کننده
put in a claim for something
مدعی مالکیت چیزی شدن
demurring
در CL حالتی است که مدعی علیه
demur
در CL حالتی است که مدعی علیه
demurred
در CL حالتی است که مدعی علیه
demurs
در CL حالتی است که مدعی علیه
professed love
محبت ادعا شده
assertion
تایید ادعا افهارنامه
burden of proof
مسئوولیت اثبات ادعا
replication
جواب خواهان به دادخواست مدعی در دعوی
libelee
مدعی علیه شخص مورد افترا
libellee
مدعی علیه شخص مورد افترا
disclaimer
رفع کننده ادعا یا مسئولیت
disclaimers
رفع کننده ادعا یا مسئولیت
i do not pretend to sing well
من ادعا نمیکنم که خوب میخوانم
nemo potest esse simul actor et judex
هیچ کس نمیتواند در ان واحد قاضی و مدعی باشد
del credere agent
نمایندهای که متعهد به وصول طلبها میباشد نمایندهای که وصول مطالبات راتقبل مینماید
prescribe to
استناد به مرور زمان دراثبات ادعا
state attorney
نماینده دولت در دادگاه مدعی العموم استان یاکشور
state's attorney
نماینده دولت در دادگاه مدعی العموم استان یاکشور
Did I say anything different?
مگر من چیز دیگری گفتم
[ادعا کردم]
؟
venire facias tot matrons
دستور تشکیل هیات منصفهای از زنان برای زنی که مدعی ابستنی است
He is seriously claiming
[trying to tell us]
that the problems are all the fault of the media.
او
[مرد]
به طور جدی ادعا می کند که همه مشکلات تقصیر رسانه ها است.
demurs
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurring
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurred
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demur
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
exigible
قابل تقاضا قابل ادعا
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com