Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 172 (8 milliseconds)
English
Persian
contender
مدعی دربرابر قهرمان
contenders
مدعی دربرابر قهرمان
Other Matches
brake lining
مادهای با کارایی خوب دربرابر اصطکاک و مقاومت دربرابر حرارت زیاد
defense
دفاع مدعی علیه در مقابل ادعای مدعی
in d. from
دربرابر
in contrast with
دربرابر
in contradistinction to
دربرابر
to take eggs for money
را با دربرابر
against
دربرابر
along side of
دربرابر
to
دربرابر
on payment
دربرابر پول
dure
بردباری کردن دربرابر
endure
بردباری کردن دربرابر
copy protection
حفافت دربرابر کپی
endured
بردباری کردن دربرابر
endures
بردباری کردن دربرابر
resistor
اسباب مقاوم دربرابر برق
resisters
اسباب مقاوم دربرابر برق
strength under tangential loading
مقاومت دربرابر عاملهای مماسی
resister
اسباب مقاوم دربرابر برق
ultimate compressive strength
حداکثر مقاومت دربرابر فشار
resistors
اسباب مقاوم دربرابر برق
outdare
تحریک بجنگ کردن دوام اوردن دربرابر
monel
الیاژی از نیکل و کبالت که دربرابر خوردگی مقاوم است
to i.a person for his actions
کسیرا ازمسئولیت قانونی دربرابر کرده هایش رهاکردن
outride
دربرابر طوفان ایستادگی کردن در مسابقه چیره شدن
victor
قهرمان
world beater
قهرمان
championess
زن قهرمان
championed
قهرمان
champion
قهرمان
championing
قهرمان
champions
قهرمان
victors
قهرمان
hero
قهرمان
heroes
قهرمان
plasma plating
ضد خوردگی و مقاوم دربرابر سایش روی سطح توسط جریان بسیار داغ
sprinter
قهرمان دوسرعت
heroic
قهرمان وار
gymnasts
قهرمان ژیمناستیک
athlete
قهرمان ورزش
sprinters
قهرمان دوسرعت
champ
قهرمان مزرعه
champed
قهرمان مزرعه
champing
قهرمان مزرعه
champs
قهرمان مزرعه
dynasty
قهرمان چندساله
dynasties
قهرمان چندساله
gymnast
قهرمان ژیمناستیک
knight
قهرمان شوالیه
knighted
قهرمان شوالیه
knighting
قهرمان شوالیه
knights
قهرمان شوالیه
title-holders
قهرمان کنونی
hero worship
قهرمان پرستی
former shampion
قهرمان سابق
title-holder
قهرمان کنونی
athletes
قهرمان ورزش
absolute champion
قهرمان مطلق شطرنج
heroize
قهرمان وپهلوان شدن
planform
قهرمان یونانی جنگ تروا
ajax
قهرمان یونانی جنگ تروا
heroically
زنی که قهرمان داستان باشد
theseus
قهرمان یونانی فاتح امازون ها
tragic flaw
نقیصه یاخدشه در زندگی قهرمان
ace
ستاره یا قهرمان تیمهای بازی
breasts
برخورد سینه قهرمان دو به نوار
breast
برخورد سینه قهرمان دو به نوار
aces
ستاره یا قهرمان تیمهای بازی
picaresque
داستاینکه قهرمان ان رذل است
heroine
زنی که قهرمان داستان باشد
heroines
زنی که قهرمان داستان باشد
hamlets
نام قهرمان ونمایشنامه تراژدی شکسپیر
hamlet
نام قهرمان ونمایشنامه تراژدی شکسپیر
anti-heroes
نقش اول منفی مخالف قهرمان
anti-hero
نقش اول منفی مخالف قهرمان
toreador
قهرمان گاو باز سوار بر اسب
playoff
مسابقهی پایانی برای تعیین تیم قهرمان
playoffs
مسابقهی پایانی برای تعیین تیم قهرمان
achilles
اشیل یا اخلیوس قهرمان داستان ایلیاد هومر
pursuer
مدعی
plaintiffs
مدعی
assertive
مدعی
accuser
مدعی
letter of attorney
مدعی
accusers
مدعی
actor
مدعی
maintainer
مدعی
asserter
مدعی
pretendant
مدعی
actors
مدعی
attorney
مدعی
object of claim
مدعی به
attorneys
مدعی
remedy sought by plaintiff
مدعی به
pursuers
مدعی
claimant
مدعی
plaintiff
مدعی
heroize
خود را پهلوان وانمود کردن قهرمان وپهلوان وانمودکردن
pick wickian
شبیه پیکویک قهرمان داستان نگارش چارلز دیکنز
professed
متعهد مدعی
petitioner
[divorce proceedings]
مدعی
[قانون]
claimant
[arbitration proceedings]
مدعی
[قانون]
prosecuting attorney
مدعی العموم
relator
مدعی خصوصی
rightful claimant
مدعی محق
complainants
عارض مدعی
the a party
مدعی خصم
plaintiff
مدعی
[قانون]
complainant
[British E]
مدعی
[قانون]
pursuer
[Scottish English]
مدعی
[قانون]
lord a
مدعی العموم
he claims to
او مدعی است که
Attorney General
مدعی العموم
adversary
مدعی متخاصم
complainant
عارض مدعی
pretenders
مدعی من غیر حق
pretender
مدعی من غیر حق
respondents
مدعی علیه
respondent
مدعی علیه
defendants
مدعی علیه
defendant
مدعی علیه
Attorneys General
مدعی العموم
adversaries
مدعی متخاصم
attorneygeneral
مدعی العموم
public prosecutor
مدعی العموم
public prosecutors
مدعی العموم
encumbrancer
مدعی ملک
public prosector
مدعی العموم
professed
مدعی مقر به
dirctor of public prosecutions
مدعی العموم
attorneygeneralship
مدعی العمومی
suitors
عرضحال دهنده مدعی
pretender
مدعی تاج وتخت
suitor
عرضحال دهنده مدعی
know it all
مدعی علم الیقین
pretenders
مدعی تاج وتخت
object of claim
مدعی به متنازع فیه
know-it-alls
مدعی علم الیقین
claimant
طلب کننده مدعی
know-it-all
مدعی علم الیقین
elegit
حکم تامین مدعی به
claim
مدعی به مطالبات ادعا کردن
put in a claim for something
مدعی مالکیت چیزی شدن
claims
مدعی به مطالبات ادعا کردن
claiming
مدعی به مطالبات ادعا کردن
demur
در CL حالتی است که مدعی علیه
maintained
حمایت کردن از مدعی بودن
claimed
مدعی به مطالبات ادعا کردن
demurs
در CL حالتی است که مدعی علیه
demurring
در CL حالتی است که مدعی علیه
right of begin
حق مدعی در اغازبیان ادعا در محکمه
maintain
حمایت کردن از مدعی بودن
maintains
حمایت کردن از مدعی بودن
demurred
در CL حالتی است که مدعی علیه
replication
جواب خواهان به دادخواست مدعی در دعوی
libellee
مدعی علیه شخص مورد افترا
libelee
مدعی علیه شخص مورد افترا
the burden of proof rests with
اثبات ادعا بر عهده مدعی است
counterplot
دسیسه دربرابر دسیسه توط ئه متقابل
nemo potest esse simul actor et judex
هیچ کس نمیتواند در ان واحد قاضی و مدعی باشد
levy a sum on a person's property
به منظور تامین مدعی به دارایی کسی را توقیف کردن
state's attorney
نماینده دولت در دادگاه مدعی العموم استان یاکشور
state attorney
نماینده دولت در دادگاه مدعی العموم استان یاکشور
adventure game
بازی کامپیوتری که در آن کاربر در یک میدان خیالی قهرمان است و باید از موقعیتهای مختلف خط رناک عبور کند
venire facias tot matrons
دستور تشکیل هیات منصفهای از زنان برای زنی که مدعی ابستنی است
demurs
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurred
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demur
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurring
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
splits
زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com