English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
cross modulation مدولاسیون ناخواسته که ازیک کاریر به کاریر دیگر درهمان گیرنده تاثیر میگذارد
Other Matches
carriers دستگاه کاریر
carrier دستگاه کاریر
high frequency carrier cable کابل کاریر فرکانس بالا
demodulation جدا کردن موج مدوله کننده ازامواج کاریر مدوله شده
aliunde ازیک جای دیگر
itineration ازیک جابجایی دیگر
from stem to stern ازیک سربسر دیگر
modem دستگاه مدولاسیون وبازخوانی اطلاعات کامپیوتری یا مخابره انها به جاهای دیگر
metastasize گسترش یافتن مرض ازیک نقطهء بدن به نقطه دیگر
crosstalk سیگنالهی ناخواسته درمجموعهای از مدارات ارتباطی یا کامپیوتری که ازوجود ترافیک در کانالهای دیگر یا از تداخل ناشی میشود
ferryboats قایقی که بوسیله سیم یا طناب وغیره ازیک سوی رودخانه بسوی دیگر میرود
ferryboat قایقی که بوسیله سیم یا طناب وغیره ازیک سوی رودخانه بسوی دیگر میرود
transponder تقویت کننده مستمر روی یک ماهواره که سیگنالها را ازیک ایستگاه زمینی دریافت کرده و انها را به ایستگاه گیرنده منعکس میکند
ferry گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
relay ارسال داده ازیک منبع وسپس ارسال آن به نقط ه دیگر
relays ارسال داده ازیک منبع وسپس ارسال آن به نقط ه دیگر
imethod روش ارسال پیام یک طرفه ازیک ایستگاه به ایستگاه دیگر
relayed ارسال داده ازیک منبع وسپس ارسال آن به نقط ه دیگر
slewing سرعت حرکت ابزارهای ماشینی کنترل شده عددی ازیک محل به محل دیگر
choke modulation مدولاسیون توسط پیچک مدولاسیون پیچکی تضمین پیچکی
take sides <idiom> حفافت ازیک طرف به طرف دیگر
hitch and go نوعی پاس که گیرنده بجلو می دود و به سمت دیگر می چرخد و باز به جلو ادامه میدهد
from pillar to post ازیک وسیله به وسیله دیگر
reel to reel ماشین ضبط نور مغناطیسی که از دستگاه گیرنده نوار برای یک چرخ استفاده میکند و آنرا به یک نوار دیگر می فرستد
reel-to-reel ماشین ضبط نور مغناطیسی که از دستگاه گیرنده نوار برای یک چرخ استفاده میکند و آنرا به یک نوار دیگر می فرستد
right before درهمان دم
just before درهمان دم
just درهمان دم
hold a candle to <idiom> درهمان درجه
He entered at that very moment . درهمان لحظه وارد شد
thereabout درهمان نزدیکی تقریبا
depositor کسیکه پول در بانک میگذارد
backwards کانال از گیرنده به فرستنده برای ارسال گیرنده
backward کانال از گیرنده به فرستنده برای ارسال گیرنده
sour apple ضربهای که میلههای 5 و01 را باقی میگذارد
request سیگنال ارسالی توسط فرستنده به گیرنده وپرسش اینکه آیا گیرنده آماده دریافت داده است یا خیر.
requests سیگنال ارسالی توسط فرستنده به گیرنده وپرسش اینکه آیا گیرنده آماده دریافت داده است یا خیر.
requested سیگنال ارسالی توسط فرستنده به گیرنده وپرسش اینکه آیا گیرنده آماده دریافت داده است یا خیر.
requesting سیگنال ارسالی توسط فرستنده به گیرنده وپرسش اینکه آیا گیرنده آماده دریافت داده است یا خیر.
hope chest جعبهای که زن جوان جهیزیه والبسه خود را در ان میگذارد
disc jockeys کسیکه در رادیو یا تلویزیون وسالن رقص صفحات موسیقی میگذارد
tide mark علامتی که مد به هنگام پائین رفتن از خود بر دیواره یاساحل میگذارد
disc jockey کسیکه در رادیو یا تلویزیون وسالن رقص صفحات موسیقی میگذارد
modulation مدولاسیون
inflections مدولاسیون
inflexions مدولاسیون
inflection مدولاسیون
conscious error خطای اپراتور که به سرعت تشخیص داده میشود ولی درهمان زمان قابل جلوگیری از آن نیست
modulation system سیستم مدولاسیون
internal modulation مدولاسیون داخلی
light modulation مدولاسیون نور
grid bias modulation مدولاسیون شبکه
modulator stage طبقه مدولاسیون
frequency modulation مدولاسیون فرکانس
am مدولاسیون دامنه
grid modulation مدولاسیون شبکه
modulation circuit مدار مدولاسیون
modulation frequency فرکانس مدولاسیون
frequency medulation مدولاسیون فرکانس
pulse modulation مدولاسیون پالس
amplitude modulation مدولاسیون دامنه
unwelcome ناخواسته
officiously ناخواسته
uncalled-for ناخواسته
de trop ناخواسته
uncalled for ناخواسته
modulation handwidth پهنای باند مدولاسیون
electronic modulation مدولاسیون اطلاعات الکترونیکی
high level modulation مدولاسیون سطح بالا
high power modulation مدولاسیون سطح بالا
grid circuit modulation مدولاسیون مدار شبکه
grid current modulation مدولاسیون جریان شبکه
maximum modulating frequency فرکانس حداکثر مدولاسیون
modulation frequency response پاسخ فرکانس مدولاسیون
junk داده ناخواسته
garbage داده ناخواسته
officious فضولانه ناخواسته
grid d.c. modulation مدولاسیون جریان دائم شبکه
junk mail اقلام پستی ناخواسته
limited denied war جنگ ناخواسته محدود
unsought کوشش نشده ناخواسته
undesirable ناخوش ایند ناخواسته
signalling 1-روش فرستنده برای هشدار به گیرنده برای ارسال یک پیام . 2-ارتباط با فرستنده درباره وضعیت گیرنده
consignee گیرنده کالا برای بارنامه گیرنده اصلی کالا
phase jitter اعوجاجهای ناخواسته در یک سیگنال مخابراتی
all-embracing چیزی که روی همه کس و یا همه چیز اثر میگذارد
distortions تغییرات ناخواسته شکل یک جسم یا یک سازه
filters حذف عناصر ناخواسته از فایل یا سیگنال
filter حذف عناصر ناخواسته از فایل یا سیگنال
distortion تغییرات ناخواسته شکل یک جسم یا یک سازه
end play حرکت محوری یا خطی ناخواسته شفت
creeps رها شدن ناخواسته تیر ازدست تیرانداز
creep رها شدن ناخواسته تیر ازدست تیرانداز
squash tennis بازی شبیه به اسکواش درهمان محوطه بین 2 نفر که امتیاز فقط بوسیله سرویس کننده به دست می اید و توپ وراکت فرق دارند
void فاصله ناخواسته یا فضای خالی در اتصال توسط جوشکاری
sailing گردش ناخواسته رتورهای هلیکوپتر یا ملخ هواپیما درباد شدید
ex parte ازیک طرف
on one hand ازیک طرف
osmosis ازیک پرده
of the same leaven ازیک جنس
from pillar to post ازیک دربدردیگر
uniparental ازیک ولی
radiation shield وسیلهای برای جلوگیری ازتابشهای ناخواسته که دراندازه گیری کمیت موردنظرتاثیر میگدارند
chip قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chips قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
extravaganzas ازیک شخصیت خیالی
dual استفاده ازیک جفت
to lose an eye ازیک چشم نابیناشدن
Ask each and every one of them . ازیک یک آنها بپرسید
to solicit an office درخواست ازیک شرکت
extravaganza ازیک شخصیت خیالی
consubstantiate ازیک جنس شدن
otherwise <adv.> به ترتیب دیگری [طور دیگر] [جور دیگر]
nosy parker پشت دست نشین [و پند ناخواسته می دهد یا فضولی می کند] [مثال در ورق بازی]
kibitzer پشت دست نشین [و پند ناخواسته می دهد یا فضولی می کند] [مثال در ورق بازی]
false فایلهای ناخواسته بازیاب شده از پایگاه داده از طریق استفاده از کدهای جستجوی غلط
lobectomy برداشتن قسمتی ازیک عضو
personal computing استفاده ازیک کامپیوتر شخصی
viruses نرم افزاری که برای تشخیص و حذف برنامههای ویروس ناخواسته از دیسک سخت کامپیوتر استفاده میشود
virus نرم افزاری که برای تشخیص و حذف برنامههای ویروس ناخواسته از دیسک سخت کامپیوتر استفاده میشود
it is useful in a way ازیک جهت سودمنداست تاندازهای مفیداست
gybe ازیک سوبسوی دیگرجنبیدن تغییرجهت دادن
out fall محلی که اب ازیک مجرابه مجرای بزرگترمیریزد
pay as you go principle اصلی که بر اساس ان مالیات دریافتی توسط دولت برای سیستم تامین اجتماعی در هرسال به بازنشستگان درهمان سال پرداخت میشود وبنابراین دولت وجوهی را ازاین بابت جمع اوری نمیکند
replayed خواندن مجدد داده یا سیگنال ازیک ضبط
replaying خواندن مجدد داده یا سیگنال ازیک ضبط
replays خواندن مجدد داده یا سیگنال ازیک ضبط
nutcracker تمرین ضربه سخت خوردن ازیک یا دو بازیگر
nutcrackers تمرین ضربه سخت خوردن ازیک یا دو بازیگر
replay خواندن مجدد داده یا سیگنال ازیک ضبط
pdm Duration Pulse مدولاسیون زمانی پالس که در ان تداوم یک پالس تغییر میکندodulation
entrance head بار لازم برای ایجاد جریان ازیک لوله
reconstitution site قرارگاه یا ستاد بازیافتی ازیک یکان منهدم شده
retrospective search جستجوی متن ها دریک موضوع مشخص ازیک داده
polyoestrous دارای بیش ازیک وهله جفت گیری در سال
eponymy اشتقاق اسم قبیله یا شخص یاعشیره ازیک کلمه
conversions وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversion وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
Sept دسته یا اجتماعی که افرادش معتقداند ازیک جد یا نیا بوجودامده اند
roll forward تابع پایگاه داده ها که کاربر را ازیک آسیب نجات میدهد.
relocate انتقال داده ازیک محل فضای ذخیره سازی به دیگری
scrimmage بازی تمرینی بین دو گروه ازیک تیم تمرین والیبال
relocated انتقال داده ازیک محل فضای ذخیره سازی به دیگری
scrimmages بازی تمرینی بین دو گروه ازیک تیم تمرین والیبال
reproduce کپی کردن داده یا متن ازیک ماده یا رسانه به دیگری
paragram جناسی که عبارت است ازتغییرحرف یا حروفی ازیک واژه تصحیف
relocating انتقال داده ازیک محل فضای ذخیره سازی به دیگری
relocates انتقال داده ازیک محل فضای ذخیره سازی به دیگری
outdegree تعداد رئوس جهت داری که ازیک گره خارج می شوند
reproducing کپی کردن داده یا متن ازیک ماده یا رسانه به دیگری
reproduces کپی کردن داده یا متن ازیک ماده یا رسانه به دیگری
reproduced کپی کردن داده یا متن ازیک ماده یا رسانه به دیگری
round robin (meeting or discussion) <idiom> جلسهای که درآن شخص ازیک گروه شرکت کرده باشد
reference نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time دفعه دیگر [وقت دیگر]
tunnelling روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
distortion اختلاف ناطلوب بین قبل و بعد از عبور سیگنال ازیک قطعه
systematic theology بخشی از علوم الهی که مذاهب مختلفه را جزئی ازیک حقیقت کل میداند
distortions اختلاف ناطلوب بین قبل و بعد از عبور سیگنال ازیک قطعه
he was otherwise ordered جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
concatenate بیشتر ازیک فایل یامجموعهای ازداده ها که باهم ترکیب می شوند تا مجموعهای را تشکیل دهند
retrieval عمل جستجو, محل دادن وبهبود اطلاعات ازیک فایل یا رسانه ذخیره سازی
open loop system مکانیزم کمک کننده متشکل ازیک مسیر کنترل بدون اندازه گیری نتیجه
influence تاثیر
adaphorous بی تاثیر
hanks تاثیر
hank تاثیر
influenced تاثیر
efficacy تاثیر
affection تاثیر
influxes تاثیر
sensation تاثیر
sensations تاثیر
influx تاثیر
effectiveness تاثیر
impressiveness تاثیر
influence line خط تاثیر
forcibly با تاثیر
effecting تاثیر
semplice بی تاثیر
forcefulness تاثیر
effect تاثیر
effected تاثیر
influencing تاثیر
influences تاثیر
shift تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifted تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifts تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
emission theory فرض اینکه نورعبارت است ازیک رشته ذرات سبک که ازجسم نورانی ریزش میکند
bear تاثیر داشتن
efficiency درجه تاثیر
wallydraigle تاثیر پذیر
impresses تاثیر کردن بر
effectiveness تاثیر بخشی
touched تحت تاثیر
impress تاثیر کردن بر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com