Dictiornary-Farsi | مدول ریزی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (10 milliseconds)

English	Persian
fineness modulus	مدول ریزی


Search result with all words

fineness modulus	مدول ریزی و نرمی
fineness modulus	مدول نرمی و ریزی
Other Matches

moduler ratio	نسبت مدول الاستیسیته ارماتور به مدول الاستیسیته بتن
linear programming	برنامه ریزی خطی طرح ریزی عملیات صنعتی ونظامی برحسب خطوط مشخص ومعین
modules	مدول
modulus	مدول
module	مدول
modulus of elasticity	مدول الاستیسیته
young's modulus	مدول الاستیسیته
fly cutter	فرز مدول
torsion modulus	مدول پیچش
shear modulus	مدول برشی
young's modulus	مدول یانگ
modulus of elasticity	مدول نوانی
modulus of rupture	مدول گسیختگی
modulus of torsion	مدول پیچشی
torsional modulus	مدول پیچشی
module	مدول [جبر] [ریاضی]
modular range	دامنه تغییرات مدول
adjustable proportional module	نیمه مدول نسبی با سقف تنظیم شونده
moulting	پر ریزی موی ریزی
reentry vehicle	مدول یا قسمتی از سفینه فضایی که مجددا بایستی ازجو عبور کند تا به زمین برسد
planning directive	دستورالعمل طرح ریزی راهنمای طرح ریزی
planning comission	هیات برنامه ریزی کمیسیون برنامه ریزی
planning factor	معیارهای طرح ریزی عوامل طرح ریزی
simplex method	روش سیمپلکس در برنامه ریزی خطی روش سیستماتیک و منظم برای حل مسائل برنامه ریزی خطی
planning guidance	راهنمای طرح ریزی راهنمای طرح ریزی فرمانده
tininess	ریزی
shrouding	شن ریزی
molt	پر ریزی
gravelling	شن ریزی
deplumation	پر ریزی
inpouring	تو ریزی
foundation	پی ریزی
budgeting	بودجه ریزی
bloodbaths	خون ریزی
projecting	طرح ریزی
bloodbath	خون ریزی
circumfusion	دور ریزی
earthwork	خاک ریزی
placing concrete	بتن ریزی
planning <adj.>	برنامه ریزی
planning	طرح ریزی
casting	چدن ریزی
programming	برنامه ریزی
fineness	ریزی دانه ها
libation	ساغر ریزی
libations	ساغر ریزی
perspiration	عرق ریزی
filling	خاک ریزی
fillings	خاک ریزی
sweats	عرق ریزی
egestion	بیرون ریزی
designment	طراح ریزی
sweat	عرق ریزی
modeller	طرح ریزی
minuteness	ریزی ناچیزی
evacuation	برون ریزی
concrete work	بتن ریزی
iron foundry	اهن ریزی
grouting	دوغاب ریزی
green sand molding	قالب ریزی تر
gravelling	سنگ ریزی
foundation soil	پی ریزی ساختمان
sweating	عرق ریزی
foundation	پی ریزی اساس
actification	سرکه ریزی
acting out	برون ریزی
suffusion	زیر ریزی
purge	برون ریزی
purged	برون ریزی
bellfounding	زنگ ریزی
purges	برون ریزی
cast iron	چدن ریزی
schematization	برنامه ریزی
outflow	بیرون ریزی
outflows	بیرون ریزی
landslips	فرو ریزی
management	برنامه ریزی
managements	برنامه ریزی
landslip	فرو ریزی
schematization	طرح ریزی
effusions	برون ریزی
effusion	برون ریزی
discharges	برون ریزی
projection	طرح ریزی
projections	طرح ریزی
foundry	چدن ریزی
scheming	طرح ریزی
foundries	چدن ریزی
modelling	طرح ریزی
discharge	برون ریزی
chumming	طعمه ریزی
rip rap	سنگ ریزی
retropulsion	درون ریزی
adhoc planning	برنامه ریزی روزمره
contract scheduling	برنامه ریزی قرارداد
central planning	برنامه ریزی مرکزی
career planning	طرح ریزی مشاغل
centeralized planning	برنامه ریزی متمرکز
development planning	برنامه ریزی توسعه
corporate planning	برنامه ریزی شرکت
family planning	برنامه ریزی خانواده
centralized planning	برنامه ریزی متمرکز
bottom pouring plate	صفحه سری ریزی
curriculum development	برنامه ریزی درسی
bloodguiltiness	خون ریزی ناحق
consolidated planning	برنامه ریزی تلفیقی
comprehensive planning	برنامه ریزی جامع
agricultural planning	برنامه ریزی کشاورزی
dietetics	برنامه ریزی غذایی
salamander	مجرای شمش ریزی
rural planning	برنامه ریزی روستائی
road embankment	خاک ریزی جاده
rip par in dam slope	سنگ ریزی در شیب سد
regional planning	برنامه ریزی منطقهای
quantitative programming	برنامه ریزی کمی
quadratic programming	برنامه ریزی غیرخطی
projectable	قابل طرح ریزی
programming methods	روشهای برنامه ریزی
product planning	برنامه ریزی محصولات
production planning	برنامه ریزی تولید
preplanned	طرح ریزی شده
sectoral planning	برنامه ریزی بخشی
seedbed	جای تخم ریزی
work out <idiom>	برنامه ریزی کردن
square away <idiom>	برنامه ریزی کردن
To lay the foundation.	پی نهادن ( پی ریزی کردن )
type metal	فلز حروف ریزی
transfer molding	قالب ریزی انتقالی
system planning	طرح ریزی سیستم
swage	قالب ریزی کردن
stokehold	محل سوخت ریزی
state planning	برنامه ریزی دولتی
social planning	برنامه ریزی اجتماعی
population planning	برنامه ریزی جمعیت
planning system	نظام برنامه ریزی
imperative planning	برنامه ریزی اجباری
gun metal	فلز توپ ریزی
gun bronz	برنز توپ ریزی
goal programming	برنامه ریزی ارمانی
fire planning	طرح ریزی اتش
fineness of lime	نرمی و ریزی اهک
financial planning	برنامه ریزی مالی
ex ante	برنامه ریزی شده
embank	خاک ریزی کردن
educational planning	برنامه ریزی اموزشی
economic planning	برنامه ریزی اقتصادی
dynamic programming	برنامه ریزی پویا
linear programming	برنامه ریزی خطی
macroplanning	برنامه ریزی کلان
planning principles	اصول برنامه ریزی
planning model	الگوی برنامه ریزی
planning horizon	مدت برنامه ریزی
planning horizon	افق برنامه ریزی
planning cycle	دوره برنامه ریزی
personnel development	برنامه ریزی استخدامی
overall planning	برنامه ریزی کلی
optimal planning	برنامه ریزی مطلوب
optimal planning	برنامه ریزی بهینه
national planning	برنامه ریزی ملی
mold	قالب ریزی کردن
to fill up an excavation	خاک ریزی کردن
discharge of affect	برون ریزی هیجانی
contrived	طرح ریزی کردن
plots	طرح ریزی کردن
contrives	طرح ریزی کردن
contriving	طرح ریزی کردن
sows	مجرای شمش ریزی
plotted	طرح ریزی کردن
sowed	مجرای شمش ریزی
schedule	برنامه ریزی کردن
scheduled	برنامه ریزی کردن
develop	برنامه ریزی و تولید
structuring	پی ریزی کردن ساختار
structures	پی ریزی کردن ساختار
structure	پی ریزی کردن ساختار
constructs	طرح ریزی کردن
contrive	طرح ریزی کردن
develops	برنامه ریزی و تولید
design	طرح ریزی کردن
plans	برنامه ریزی کردن
plans	طرح ریزی کردن
plan	برنامه ریزی کردن
designs	طرح ریزی کردن
plan	طرح ریزی کردن
metals	: سنگ ریزی کردن
metal	: سنگ ریزی کردن
programmed	برنامه ریزی شده
ballast	شن ریزی مصالح شکسته
timing	برنامه ریزی زمانی
plot	طرح ریزی کردن
found	قالب ریزی کردن
founds	قالب ریزی کردن
constructing	طرح ریزی کردن
constructed	طرح ریزی کردن
construct	طرح ریزی کردن
programs	برنامه ریزی کردن
jettisoned	به دریا ریزی محموله
program	برنامه ریزی کردن
jettisoning	به دریا ریزی محموله
projected	طرح ریزی کردن