English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (19 milliseconds)
English Persian
sales talk مذاکره وبازار گرمی برای فروش
Other Matches
bring up <idiom> معرفی چیزی برای بحث (مذاکره)آوردن
Kaleida Labs شرکت فروش واسط بین Apple و IBM برای تولید از برای نوشتاری چندرسانهای
electronic سیستمی که از ترمینال کامپیوتری برای سایت فروش برای امور الکترونیکی یا کنترل مثل مشخصات محصول و...
skimming محصولی را با قیمت بالاعرضه کردن برای اطمینان ازمقاومت ان و متعاقبا" تخفیف تدریجی دادن برای توسعه فروش
piazza وبازار
lynches درکوچه وبازار گرداندن ومجازات کردن
lynched درکوچه وبازار گرداندن ومجازات کردن
lynch درکوچه وبازار گرداندن ومجازات کردن
pourparley جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
pourparler جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
sales برای فروش حراجی
on offer اماده برای فروش
production ساخت مواد برای فروش
spot price قیمت برای فروش فوری
readying مناسب برای استفاده از یا فروش .
productions ساخت مواد برای فروش
the book is print کتاب برای فروش موجودایت
readied مناسب برای استفاده از یا فروش .
ready مناسب برای استفاده از یا فروش .
readies مناسب برای استفاده از یا فروش .
demarche بعمل می اورد . به این معنی که فرستاده ویژهای برای مذاکره درباره مطلب مورد نظر و تقدیم مدارک کتبی به ان کشور نزد وزیرامور خارجه ان می فرستد
woollen draper پشمینه فروش ماهوت فروش شال فروش
import بردن محصولات به کشوری برای فروش
importing بردن محصولات به کشوری برای فروش
products محصول تولید شده برای فروش
imported بردن محصولات به کشوری برای فروش
product محصول تولید شده برای فروش
cash crop محصولی که برای فروش فرآوری میشود
lot جنس عرضه شده برای فروش
stock عرضه کردن کالا برای فروش سرسلسله
stocked عرضه کردن کالا برای فروش سرسلسله
packs قرار دادن چیزها در جعبه برای فروش یا ارسال
pack قرار دادن چیزها در جعبه برای فروش یا ارسال
current asset cycle زمانی که برای تساوی حجم فروش با سرمایه جاری لازم است
debt finance افزایش سرمایه از طریق فروش سهام تامین محل برای پرداخت قروض و دیون
In the short term, it may be wiser to sacrifice profit in favour of turnover. برای دوره کوتاه مدت مصلحت دیده می شود که سود را به نفع فروش فدا دهند.
carring over تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
pearlies جامه میوه فروش یا سبزی فروش دوره گرد که دکمههای مروارید دارد
on licence پروانه فروش ابجو یا نوشابههای دیگر که در همان جایگاه فروش گسازده شود
wine seller میفروش باده فروش شراب فروش خمار
pos سیستمی که از ترمینال کامپیوتری در سایت نقط ه فروش برای ارسال الکترونیکی یا کترول مشابه به قیمت گذاری محصول و... استفاده میکند
epos سیستمی که از یک ترمینال کامپیوتر به عنوان سایت فروش برای محصولهای الکتریکی یا کنترل انبار و نیز مشخصات محصول به کارمی رود
sales force نیروی فروش کارکنان قسمت فروش
sale maximization به حداکثر رسانیدن فروش ماکزیمم فروش
hard sell سخت کوشی در فروش فروش مجدانه
point of sale سیستمی که از ترمینال کامپیوتر در نقط ه فروش سایت برای ارسال الکترونیکی یا کنترل ارسال مشابه قیمت گذاری محصول و.. استفاده میشود
warmth گرمی
hotness گرمی
warmly به گرمی
mugginess گرمی
heats گرمی
glowed گرمی
fervency گرمی
glows گرمی
ardor گرمی
ruts گرمی
rut گرمی
fervour گرمی
cordiality گرمی
glow گرمی
reliance دل گرمی
heat گرمی
fieriness گرمی
zing گرمی
fervor گرمی
ardour گرمی
tepidity نیم گرمی
gram equivalent هم ارز گرمی
tepefaction نیم گرمی
zeal گرمی تعصب
gramme equivalent هم ارز گرمی
mettle گرمی غیرت
stewing گرمی داغی
ebullience گرمی و نشاط
fervidness گرمی زیاد
fervidity گرمی زیاد
prickly heat گرمی دانه
stew گرمی داغی
stewed گرمی داغی
i rest upon your promise پشت گرمی
stews گرمی داغی
optional claiming race مسابقهای که صاحب اسب ازادی در فروش یا خودداری از فروش اسب دارد
trusted اطمینان پشت گرمی
gram equivalent weight وزن گرمی هم ارز
trust پشت گرمی داشتن به
trust اطمینان پشت گرمی
pyrogenic گرمازا گرمی بخش
eruption of rash درامدن گرمی دانه
trusted پشت گرمی داشتن به
trusts اطمینان پشت گرمی
trusts پشت گرمی داشتن به
She has a delightfully mellow voice . صدای گرمی دارد
gram atomic weight وزن گرمی اتم
with open arms <idiom> با گرمی استفاده کردن
pyrogenous گرمازا گرمی بخش
Chess is my pastim (hobby). سر گرمی من شطرنج است
warm up دست گرمی بازی کردن
milliequvalent weight وزن هم ارز میلی گرمی
He has a delightful touch on the guitar . گیتار را با پنجه گرمی می نوازد
He is a warn blooded person. آدم خون گرمی است
leaned خم شدن پشت گرمی داشتن
leans خم شدن پشت گرمی داشتن
calefacient داروی گرم کننده گرمی ده
lean خم شدن پشت گرمی داشتن
foreign military sales فروش نظامی خارجی فروش مواد و تجهیزات فروش مواد و تجهیزات نظامی به خارجیان
horse trade بازار گرمی وچانه زنی درمعاملات
negotiation مذاکره
negotiations مذاکره
tractate مذاکره
bargains مذاکره
bargaining مذاکره
bargained مذاکره
discussions مذاکره
discussion مذاکره
bargain مذاکره
warehousing system روشی که به موجب ان کالاهای وارداتی بدون پرداخت حقوق و عوارض گمرکی به مملکت وارد و انبار میشود و این عوارض درموقع عرضه برای فروش اخذ میشود
cambric tea نوشابه گرمی از اب و شیر وشکر و اغلب چای
To be a good conversationalist . دهان گرمی داشتن ( خوش صحبت بودن )
negotiates مذاکره کردن
negotiated مذاکره کردن
proceed with deliberations اقدام به مذاکره
tractarian مقاله مذاکره
negotiate مذاکره کردن
interviews مصاحبه مذاکره
interviewed مصاحبه مذاکره
negotiating مذاکره کردن
negotiant مذاکره کننده
interview مصاحبه مذاکره
renegotiation مذاکره مجدد
interviewing مصاحبه مذاکره
plateform سطح مذاکره
beginning of negotiations شروع مذاکره
parleys مذاکره کردن
negotiators مذاکره کننده
debate مذاکره کردن
discuss مذاکره کردن
conferences گفتگو مذاکره
consultations مذاکره همفکری
negotiable قابل مذاکره
consultation مذاکره همفکری
parleyed مذاکره کردن
parley مذاکره کردن
parleying مذاکره کردن
negotiator مذاکره کننده
conference گفتگو مذاکره
invitation to treat دعوت به مذاکره
talked مذاکره حرف زدن
converses مذاکره کردن امیزش
talk مذاکره حرف زدن
conversing مذاکره کردن امیزش
talks مذاکره حرف زدن
converse مذاکره کردن امیزش
symposiums مجلس مذاکره دوستانه
conversed مذاکره کردن امیزش
symposium مجلس مذاکره دوستانه
symposia مجلس مذاکره دوستانه
renegotiate دوباره مذاکره کردن
furrier خز فروش پوست فروش
furriers خز فروش پوست فروش
talk out مطرح مذاکره قرار دادن
parleyed مذاکره درباره صلح موقت
treater مذاکره کننده طرف گفتگو
parleys مذاکره درباره صلح موقت
parley مذاکره درباره صلح موقت
parleying مذاکره درباره صلح موقت
to collapse بهم خوردن [مذاکره یا فرضیه]
to collapse موفق نشدن [مذاکره یا فرضیه]
in treaty مشغول مذاکره و عقد پیمان
to collapse درهم شکستن [مذاکره یا فرضیه]
sales promotion افزایش فروش از راه تبلیغات افزایش فروش
to talk out a bill مذاکره کردن در باره لایحهای انقدرکه موکول ببعدگرد د
oligopoly انحصار چند جانبه فروش انحصار چند قطبی فروش
vendable قابل فروش جنس قابل فروش
vendible قابل فروش جنس قابل فروش
full power اختیاری است که دولتی به نماینده خود به طور موقتی میدهد تا درمورد بخصوصی مذاکره و اخذتصمیم کند
kiosk فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosks فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
badminton بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان
to join in [on] a conversation واسطه شدن [میانجی شدن] در مذاکره ای
Beginner's All Purpose Symbolic Instruction Code زبان برنامه سازی مط ح بالا برای توسعه برنامه به صورت محاورهای برای ایجاد یک مقدمه ساده برای برنامه نویسی کامپیوتری
plug compatible دستگاه جانبی که نیازمند هیچ گونه تغییر رابط برای اتصال مستقیم به سیستم کامپیوتری یک سازنده دیگر نمیباشدهمساز برای اتصال سازگاری برای اتصال
microsoft بزرگترین طراحی و ناشر نرم افزار برای PC و Macintosh. ماکروسافت سیستم عامل را برای IBM PC سافت و پس برای ماکروسافت با مجموعهای از نرم افزارهای کاربردی
telephone conversation گفتگوی تلفنی مذاکره تلفنی
offtake فروش
turnover فروش
vendition فروش
sell فروش
selling فروش
turnover کل فروش
sale فروش
marketing فروش
retailer تک فروش
taverner می فروش
sells فروش
sales فروش
iceman یخ فروش
nundination خرید و فروش
opticians دوربین فروش
forced sale فروش اجباری
forced sale فروش قانونی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com