Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
revealed religion
مذهبی که بوسیله پیغمبران بمردم ابلاغ شده باشد
Other Matches
Carthusian
[مربوط به طبقه مذهبی راهبها که بوسیله برونو تاسیس شد.]
Jesuits
عضو فرقه مذهبی بنام انجمن عیسی که بوسیله لایولا تاسیس شد
Jesuit
عضو فرقه مذهبی بنام انجمن عیسی که بوسیله لایولا تاسیس شد
bored well
چاهی که بوسیله مته حفاری شده باشد
the prophets
پیغمبران
brie
پنیر نرمی که بوسیله کفک رسیده شده باشد
doric
وابسته بمردم دوریس یونان قدیم
limelight
قسمتی ازصحنه نمایش که بوسیله نورافکن روشن شده باشد محل موردتوجه وتماشای عموم
miracle play
نمایش بخشی از زندگی پیغمبران یا صاحبان کشف وکرامت
constructive notice
ابلاغ اختیاری در CL ابلاغی که به وکیل شخص بشود قانونی یااعتباری نامیده میشود و درمقابل ان " ابلاغ رسمی یاواقعی " قرار دارد و ان ابلاغی است که به خود شخص بشود
pale face
سفید پوست لقبی است که گمان می کنندسرخ پوستان امریکایی بمردم سفیدپوست
concordat
پیمان دولت با جماعت مذهبی پیمان رسمی میان دو فرقه مذهبی
kaldor criterion
ضابطهای که براساس ان هرگونه تغییر ازنظر اجتمائی مطلوب یا مفیداست مشروط برانکه میزان نفع گروه منتفع شونده ازمیزان گروه متضررشونده بیشتر باشد . این ضابطه اولین بار بوسیله اقتصاددان امریکائی
prophecy
ابلاغ
prophecies
ابلاغ
serviced
ابلاغ
notification
ابلاغ
service
ابلاغ
statements
ابلاغ
statement
ابلاغ
signification
ابلاغ
communication
ابلاغ
impartment
ابلاغ
substituted service
ابلاغ قانونی
constructive service
ابلاغ قانونی
imparting
ابلاغ کردن
incommunicable
غیرقابل ابلاغ
imparts
ابلاغ کردن
summonsing
ابلاغ نامه
impart
ابلاغ کردن
summonses
ابلاغ نامه
imparted
ابلاغ کردن
communicant
مامور ابلاغ
advising of credit
ابلاغ اعتبار
summons
ابلاغ نامه
personal service
ابلاغ شخصی
summonsed
ابلاغ نامه
communicant
ابلاغ کننده
communication of punishment
ابلاغ تنبیه
impartation
ابلاغ دادن
communique
ابلاغ رسمی
communication of punishment
ابلاغ مجازات
communicants
ابلاغ کننده
communicants
مامور ابلاغ
constructive notice
ابلاغ قانونی
communicable
ابلاغ کردنی
communicable
قابل ابلاغ
advising bank
بانک ابلاغ کننده
conveyance
وسیله نقلیه ابلاغ
pursuivant
مامور ابلاغ یا اخطاریه
impartation of news
رساندن یا ابلاغ خبر
signal
با علامت ابلاغ کردن
signaled
با علامت ابلاغ کردن
service at domicile
ابلاغ در محل اقامت
signalled
با علامت ابلاغ کردن
conveyances
وسیله نقلیه ابلاغ
incommunicable
غیر قابل ابلاغ
process server
مامور ابلاغ برگهای قانونی
a closed mouth catches no flies
<proverb>
تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
moored mine
مینی که باسیم یا طناب به محل اتصال خود وصل شده باشد یا در اب معلق باشد
backtell
ابلاغ دستورات رسیده از رده بالا
to serve a legal p on any one
ورقه قانونی بکسی ابلاغ کردن
hot
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hottest
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hotter
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
escutcheon
سپری که دارای نشانهای نجابت خانوادگی باشد صفحهای که روی ان اسم چیزی نقش شده باشد سپرارم دار
cognizance
ابلاغ رسمی حق یا اختیارقانونی برای تعقیب موضوعی از مجاری قضائی
hotbeds
بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbed
بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
imperfect competition
حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
open back
[نوعی فرش تخت باف که پود آن از پشت فرش کاملا مشخص باشد و بصورت حلقوی اطراف تار را در بر گرفته باشد.]
religious
مذهبی
churchgoers
مذهبی
churchgoer
مذهبی
churchly
مذهبی
ritual
تشریفات مذهبی
holy day
تعطیل مذهبی
revivals
جنبش مذهبی
missionaries
مبلغ مذهبی
religious tenets
عقاید مذهبی
religious rites
شعائر مذهبی
religious matters
مسائل مذهبی
religiosity
تعصب مذهبی
revival
جنبش مذهبی
spirituality
روحیه مذهبی
holiday
تعطیل مذهبی
missioner
مبلغ مذهبی
convertor
مبلغ مذهبی
gurus
معلم مذهبی
converter
مبلغ مذهبی
guru
معلم مذهبی
neologize
مذهبی بودن
dogmatism
تعصب مذهبی
holidays
تعطیل مذهبی
devout
مذهبی عابد
pontifex
شورای مذهبی
religiose
مذهبی بودن
service book
کتب مذهبی
sects
فرقه مذهبی
sect
فرقه مذهبی
semireligious
نیمه مذهبی
pastoral psychiatry
روانپزشکی مذهبی
R.E
تحصیلات مذهبی
clergymen
عالم مذهبی
missionary
مبلغ مذهبی
religionism
غیرت مذهبی
clergyman
عالم مذهبی
tenet
متعقدات مذهبی
lapheld
کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
laptop
کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
catechisms
پرسش نامه مذهبی
catechisms
تعلیم ودستور مذهبی
catechism
پرسش نامه مذهبی
psalms
سرود مذهبی خواندن
traditor
خائن در امر مذهبی
wowser
مذهبی و خرده گیر
taboo
منع یانهی مذهبی
crusade
جنگ مذهبی نهضت
crusades
جنگ مذهبی نهضت
taboos
منع یانهی مذهبی
catechesis
تعالیم مذهبی شفاهی
catechetic
وابسته به تعالیم مذهبی
crusading
جنگ مذهبی نهضت
revivalists
طرفدار احیای مذهبی
cantor
اواز خوان مذهبی
crusaded
جنگ مذهبی نهضت
revivalism
اصول بیداری مذهبی
revivalist
طرفدار احیای مذهبی
sacramental
وابسته به مراسم مذهبی
dogmatics
مبحث شعائر مذهبی
psalm
سرود مذهبی خواندن
Religious (political) fanaticism
تعصبات مذهبی ( سیاسی )
pauli
اصول مذهبی پولس
chaplain activities fund
اعتبار امور مذهبی
ecclesiogenic neurosis
روان رنجوری مذهبی
rectorate
ریاست بنگاه مذهبی
religious sentiments
احساسات وعقاید مذهبی
synods
مجلس منافره مذهبی
hymnbook
کتاب سرود مذهبی
Easter Sepulchre
تشریفات مذهبی تدفین
soul music
موسیقی مذهبی سیاهپوستان
priggism
تعصب سخت مذهبی
Mother Superior
رئیس بنیاد مذهبی
Mother Superiors
رئیس بنیاد مذهبی
tabu
منع یانهی مذهبی
holyday
روز تعطیل مذهبی
psalter
سرود مذهبی مزامیر
synod
مجلس منافره مذهبی
catechism
تعلیم ودستور مذهبی
rite
مراسم تشریفات مذهبی
swami
رهبر مذهبی هندی
wellŠsuppose it is so
خوب فرض کنیم چنین باشد فرضا چنین باشد
menology
سالنمای جشنها وسوگوارهای مذهبی
anagoge
تفسیرروحانی و صوفیانهء مطالب مذهبی
neologian
وابسته به تعلیمات نوین مذهبی
anagogy
تفسیرروحانی و صوفیانهء مطالب مذهبی
sisterhood
انجمن خیریه مذهبی نسوان
neologian
متمایل به تعلیمات نوین مذهبی
archdiocese
قلمرو مذهبی اسقف اعظم
revivalist movement
جنبش اصول بیداری مذهبی
indoctrinates
تعالیم مذهبی یاحزبی را اموختن به
indoctrinating
تعالیم مذهبی یاحزبی را اموختن به
churches
کلیسایی درکلیسامراسم مذهبی بجااوردن
dogmatize
تعصب مذهبی نشان دادن
secular
دورهای غیر مذهبی دنیائی
church
کلیسایی درکلیسامراسم مذهبی بجااوردن
sacrilegious
مربوط به بیحرمتی به شعائر مذهبی
vigilantism
پیروی از اصول جمعیتهای مذهبی
indifferentism
لاقیدی نسبت به مسائل مذهبی
Scientology
ساینتولوژی
[یک نوع سیستم مذهبی]
indoctrinate
تعالیم مذهبی یاحزبی را اموختن به
indoctrinated
تعالیم مذهبی یاحزبی را اموختن به
Zel-i Sultan vase
طرح گلدان ظل السلطان
[این طرح بصورت تکراری و قرینه شامل یک گلدان و دسته های گل می باشد و مربوط به زمان سلطنت قاجار می باشد.]
inquisitions
تفتیش عقاید مذهبی از طرف کلیسا
jacobin
عضو فرقه مذهبی مخالف دولت
character guidance
راهنمایی و مشاوره با افراد سخنرانی مذهبی
inquisition
تفتیش عقاید مذهبی از طرف کلیسا
karachoph design
لچک ترنج کاراچف
[این طرح مربوط به همین شهر در جنوب تفلیس منطقه قفقاز می باشد که در آن ترنج بزرگ و هشت وجهی با چهار مربع در دو طرف آن می باشد و قدمت آن بیش از صد سال است.]
casuistry
حل مسائل احلاقی ووجدانی با قوانین مذهبی واجتماعی
interdenominational
وابسته به فرقههای مذهبی و روابط انها با یکدیگر
gregorian chant
سرود مذهبی ساده کلیسای کاتولیک رومی
vicarage
محل اقامت خلیفه نوعی منصب مذهبی
druze
یکی از فرقههای سیاسی و مذهبی اسلام بلوردان
theocracies
حکومتی که زمامداران اصلی ان پیشوایان مذهبی باشند
theocracy
حکومتی که زمامداران اصلی ان پیشوایان مذهبی باشند
scholasticism
شیوه تعلیم وفلسفه مذهبی قرون وسطی
taperer
حامل شمع در مراسم مذهبی باریک کننده
vicarages
محل اقامت خلیفه نوعی منصب مذهبی
simoniac
خرید وفروش کننده مناصب ومشاغل مذهبی
exegeses
تفسیرمتون مذهبی از لحاظ ادبی و فقهی و شرعی و قضایی
shout song
سرودهای مذهبی خیلی بلندسیاه پوستان جنوب امریکا
superstitious uses
مخارجی که برای امور مذهبی غیرقانونی صرف شود
exegesis
تفسیرمتون مذهبی از لحاظ ادبی و فقهی و شرعی و قضایی
the r.
مذهبی درسده شانزدهم میلادی برای اصطلاح کلیسای رم
last rites
مراسم مذهبی که کمی پیش از مرگ انجام میشود
rigorist
کسیکه در قوانین مذهبی زیادسخت گیری ودقت میکند
religioner
شخص مذهبی یا دین دار عضو تیرهای از راهبان
lay rezder
عامی که اجاز دارد نمازیاایین مذهبی دیگر را اداره کند
canoness
زنی که درمیان جامعه مذهبی یادانشکدهای با سایراهل ان زندگی کند
pious fraud
حیلهای که به دستاویزمذهبی برای مقاصد پیک مذهبی بکسی بزنند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com