Dictiornary-Farsi | مرابه گردش ببرید | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (5 milliseconds)

English	Persian
take me for for a walk	مرابه گردش ببرید


Other Matches

give my r. s to him	سلام مرابه او برسانید
leave me alone	مرابه حال خودبگذارید
in with it	ببرید تو
Off with his head !	سرش را ببرید !
Take me to the airport?	مرا به فرودگاه ببرید.
Take an umbrella just in case.	احتیاطا"چترهمراه ببرید
Take me to the hospital?	مرا به بیمارستان ببرید.
Take me to the city centre?	مرا به مرکز شهر ببرید.
Take me to this address?	مرا به این آدرس ببرید.
Cut the cake into three separate parts.	کیک را به سه قسمت جدا ببرید
take away your things	اسباب خود را از اینجا ببرید
I shall personally undertake tht you make a profit.	من شخصا" به عهده می گیرم که شما سود ببرید
constant displacement pump	پمپی با خروجی ثابت که درهر دور گردش مقدار ثابتی سیال جابجا میکند و مقدارجریان تنها بستگی به سرعت گردش ان دارد
flowchart template	یک راهنمای پلاستیکی که حاوی بریده هایی از علائم گردش کار بوده و در تهیه یک نمودار گردش کار بکاربرده میشود
Use this command to send the output to a file instead of to the screen.	برای فرستادن بازده به یک فایل بجای به صفحه نمایش این دستور را بکار ببرید.
equation of exchange	همچنین نگاه کنید به "رابطه فیشر "معادله مبادلات بیان رابطه بین حجم پول در گردش سرعت گردش پول
movement	گردش
revolutions	گردش
revs	گردش
revved	گردش
revving	گردش
stroll	گردش
strolled	گردش
strolls	گردش
wrests	گردش
wresting	گردش
wrested	گردش
revolution	گردش
meanders	گردش
excursions	گردش
excursion	گردش
operation	گردش
gyration	گردش
meander	گردش
meandered	گردش
meandering	گردش
gyrations	گردش
water circulation	گردش اب
jaunt	گردش
traversed	گردش
traverse	گردش
rotation	گردش
flowine	خط گردش
flowline	خط گردش
cycles	گردش
traverses	گردش
traversing	گردش
circumrotation	گردش
promenades	گردش
promenade	گردش
counterclockwise rotation	گردش به چپ
hiking	گردش
hikes	گردش
hiked	گردش
ambulation	گردش
cycled	گردش
cycle	گردش
runs	گردش
run	گردش
paseo	گردش
twirls	گردش
twirling	گردش
twirled	گردش
twirl	گردش
jaunts	گردش
on the rove	در گردش
nutation	گردش
hike	گردش
itineracy	گردش
itineration	گردش
races	گردش
raced	گردش
race	گردش
left handed rotation	گردش به چپ
maeander	گردش
walking	گردش
period	گردش
flows	گردش
circuit	گردش
anticlockwise rotation	گردش به چپ
circulation	گردش
circuits	گردش
canter	گردش
cantered	گردش
cantering	گردش
canters	گردش
flowed	گردش
periods	گردش
turnover	گردش
trip	گردش
tripped	گردش
trips	گردش
circulations	گردش
flow	گردش
travel	گردش
traveled	گردش
turns	گردش
turn	گردش
progress	گردش
progressed	گردش
progresses	گردش
progressing	گردش
rev	گردش
travels	گردش
perambulation	گردش
wrest	گردش
flow of production	گردش تولید
circulating asset	دارایی در گردش
flow of expenditure	گردش هزینه
circulationg air	هوای در گردش
currency circulation	گردش پول
flow of income	گردش درامد
cash flows	وجوه در گردش
circulating capital	سرمایه در گردش
circulation capital	سرمایه در گردش
revs per minute	گردش بر دقیقه
fractional rotation	گردش کسری
capital turnover	گردش سرمایه
circulation of money	گردش پول
budget cycle	گردش بودجه
flow of information	گردش اطلاعات
flow direction	جهت گردش
field trip	گردش علمی
number of revolutions	گردش بر دقیقه
data flow	گردش داده ها
daily round	گردش روزانه
continous cycle	گردش دائمی
cycle of the room	گردش ماه
rotational speed	گردش بر دقیقه
cooling water circulation	گردش اب سرد
speed of rotation	گردش بر دقیقه
control flow	گردش کنترل
rev	گردش بر دقیقه
sales {pl}	گردش معاملات
clockwise rotation	گردش براست
eyre	گردش دورانی
volume of sales	گردش معاملات
circulative	گردش کننده
rpm	گردش بر دقیقه
cycle of water	گردش اب در طبیعت
excursionist	گردش کننده
excurse	گردش کردن
turn-over	گردش معاملات
hydraulic cycle	گردش اب در طبیعت
clockwise rotation	گردش به راست
continous running	گردش دائمی
go for a walk	گردش رفتن
walkabout	گردش پیاده
rpm	گردش در دقیقه
train ride	گردش با قطار
turning effect	اثر گردش
turning circle	دایره گردش
turnaround time	زمان گردش
to make an excursion	به گردش رفتن
to make an excursion	گردش کردن
to take a stroll	گردش کردن
walkabouts	گردش پیاده
river trip	گردش رودخانه ای
to go for a stroll	گردش کردن
to be in a whirl	گردش کردن
the turn of a wheel	گردش چرخ
negative caster	گردش معکوس
movableness	گردش دار
money in circulation	پول در گردش
rotation in a clockwise direction	گردش به راست
itinerate	گردش کردن
itinerancy	در بدری گردش
revolutions per minute	گردش بر دقیقه
gyringly	گردش کنان
gyre	گردش دایره
nyuctitropism	گردش برگ در شب
operating capital	سرمایه در گردش
trading capital	سرمایه در گردش
take a walk	گردش کردن
sashay	گردش سفر
round robin	با گردش نوبت
right handed rotation	گردش به راست
revolving fund	اعتبار در گردش
rate of turn	میزان گردش
raceway	حلقه گردش
promenader	گردش کننده
program flow	گردش برنامه
pleasure ground	گردش گاه
to go for a walk	گردش رفتن
peripatetic	گردش کننده
rambling	گردش کننده
circulated	به گردش در اوردن
circulated	گردش کردن
circulate	به گردش در اوردن
circulate	گردش کردن
rides	گردش سواره
rotation	گردش مشاغل
rotation	گردش روتاسیون
roaming	گردش کردن
roamed	گردش کردن
roam	گردش کردن
ganders	: گردش کردن
rove	گردش کردن
roved	گردش کردن
roves	گردش کردن