English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
referable مراجعه کردنی
Other Matches
wadeable کپه کردنی توده کردنی قابل ریه گذاری
cross refer از یک قسمت کتاب به قسمت دیگر ان مراجعه کردن مراجعه متقابل کردن
look up مراجعه
referral مراجعه
referrals مراجعه
recourse مراجعه
briefless بی مراجعه
without recourse بدون حق مراجعه
conferring مراجعه کردن
refer مراجعه کردن
referred مراجعه کردن
refers مراجعه کردن
conferred مراجعه کردن
confer مراجعه کردن
confers مراجعه کردن
respect مراجعه احترام
sick call مراجعه به بهداری
recourse مراجعه کردن به
cross-references مراجعه متقابل
table look up مراجعه به جدول
cross-reference مراجعه متقابل
cross reference مراجعه متقابل
references مراجعه رجوع
reference مراجعه رجوع
respects مراجعه احترام
lookup function عمل مراجعه
lookup table جدول مراجعه
appellable قابل مراجعه
chain مراجعه کنید به CATENA
polls مراجعه به اراء عمومی
haunt خطور مراجعه مکرر
supra بفوق مراجعه شود
polled مراجعه به اراء عمومی
referenda مراجعه بارا عمومی
poll مراجعه به اراء عمومی
referendums مراجعه بارا عمومی
chains مراجعه کنید به CATENA
referendum مراجعه بارا عمومی
haunts خطور مراجعه مکرر
res مراجعه شود به Resolation
plebiscites مراجعه باراء عمومی
plebiscite مراجعه باراء عمومی
rub out مراجعه شود به GRASG
references مراجعه و رجوع کردن
vide supra مراجعه شود به بالا
referent مورد مراجعه ارجاعی
reference مراجعه و رجوع کردن
turn to عطف توجه مراجعه
referential مورد مراجعه ارجاعی
vide infra مراجعه شود به زیر
disc مراجعه مستقیم به دیسک فشرده
refer مراجعه کردن بازدید مجدد
door step selling فروش از طریق مراجعه به خانوارها
rubber banding مراجعه شود به GLASTIC BANDING
referred مراجعه کردن بازدید مجدد
to resort to referendum بافکار عمومی مراجعه کردن
discs مراجعه مستقیم به دیسک فشرده
refers مراجعه کردن بازدید مجدد
forfoitable گم کردنی
doable کردنی
discountable کم کردنی
confutable رد کردنی
rejectable رد کردنی
rebuttable رد کردنی
refutable رد کردنی
challengeable رد کردنی
rebuttable رو کردنی
solvency حل کردنی
pollster متصدی اخذرای یا مراجعه به اراء عمومی
open court دادگاهی که همه مردم حق مراجعه به ان را دارند
pollsters متصدی اخذرای یا مراجعه به اراء عمومی
dynamically مراجعه به دادهای که میتواند تغییر کند
dynamic مراجعه به دادهای که میتواند تغییر کند
electronically مراجعه به دستورات بااستفاده از روشهای الکترونیکی
pracitcable گذار کردنی
leviable وضع کردنی
leasable اجاره کردنی
iterable تکرار کردنی
issuable صادر کردنی
interpretable تفسیر کردنی
insurable بیمه کردنی
inscribable محاط کردنی
persuasible وادار کردنی
persuadable وادار کردنی
participable شرکت کردنی
partible جدا کردنی
opposable مخالفت کردنی
operable عمل کردنی
utilizable <adj.> مصرف کردنی
inflictable تحمیل کردنی
inducible وادار کردنی
filterable صافی کردنی
fellable قطع کردنی
farmable زراعت کردنی
extraditable تسلیم کردنی
extinguishable خاموش کردنی
excludable محروم کردنی
escapable فرار کردنی
filtrable صافی کردنی
includible شامل کردنی
includable شامل کردنی
impotable وارد کردنی
importable وارد کردنی
framable درست کردنی
fleeceable لخت کردنی
fixable محکم کردنی
defensible دفاع کردنی
utilisable [British] <adj.> مصرف کردنی
spottable پیدا کردنی
surmountable برطرف کردنی
tamable رام کردنی
satisfiable راضی کردنی
tameable رام کردنی
tarnishable کدر کردنی
thinkable فکر کردنی
triable ازمایش کردنی
violable غصب کردنی
vindicable حمایت کردنی
seizable ضبط کردنی
suppressible متوقف کردنی
steerable هدایت کردنی
storable انبار کردنی
subduable مطیع کردنی
subjugable مطیع کردنی
smokeable دود کردنی
smokable دود کردنی
sinkable نشست کردنی
submergible غوطه ور کردنی
supposable فرض کردنی
resectable قطع کردنی
vindicatory ثابت کردنی
applicable <adj.> مصرف کردنی
suitable <adj.> مصرف کردنی
receivable دریافت کردنی
usable <adj.> مصرف کردنی
useful <adj.> مصرف کردنی
quotable نقل کردنی
punishability مجازات کردنی
predicable اطلاق کردنی
refillable دوباره پر کردنی
spendable خرج کردنی
wadable کپه کردنی
wadable توده کردنی
weighable وزن کردنی
wettable خیس کردنی
fair game مسخره کردنی
repealable لغو کردنی
relatable نقل کردنی
preachable وعظ کردنی
calculable حساب کردنی
condemnable محکوم کردنی
tractable رام کردنی
assumable فرض کردنی
conquerable فتح کردنی
constrainable مجبور کردنی
compassable احاطه کردنی
contrivable تدبیر کردنی
appraisable قیمت کردنی
covetable طمع کردنی
credible باور کردنی
concealable پنهان کردنی
compellable مجبور کردنی
believable باور کردنی
separable جدا کردنی
assurable بیمه کردنی
conceivable تصور کردنی
collectable جمع کردنی
collectible جمع کردنی
tactile لمس کردنی
communicable ابلاغ کردنی
abolishable منسوخ کردنی
declinable صرف کردنی
defeasible فسخ کردنی
demurrable اشکال کردنی
eliminable بیرون کردنی
reprehensible سرزنش کردنی
notifiable اخطار کردنی
enunciable اعلام کردنی
dispensable صرفنظر کردنی
dispensable معاف کردنی
interchangeable با هم عوض کردنی
erasable پاک کردنی
suggestible پیشنهاد کردنی
adoptable اتخاذ کردنی
erectile راست کردنی
suggestible اشاره کردنی
tangibly لمس کردنی
tangible لمس کردنی
palpable پرماسیدنی حس کردنی
denotable دلالت کردنی
deprivable محروم کردنی
applicative اعمال کردنی
devisable تعبیه کردنی
rogation تصویب قانون بوسیله مراجعه باراء عمومی
reference librery کتابخانهای که مردم بدانجارفته بکتابهایی مراجعه میکنند
cross-references مراجعه ازفهرستی به فهرست دیگر ارجاع متقابل
referee in case of need داوری که در صورت لزوم می توان به او مراجعه کرد
cross-reference مراجعه ازفهرستی به فهرست دیگر ارجاع متقابل
return آدرس مراجعه شده پس از اتمام تابع فراخوانی
returned آدرس مراجعه شده پس از اتمام تابع فراخوانی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com