English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
general muster مراسم اجتماعی عمومی
Other Matches
general quarters اماده باش عمومی دریایی محلهای سکونت عمومی
introduces بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introduced بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introduce بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introducing بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
common hardware ابزار و الات عمومی سخت ابزارهای عمومی
general porpose کارهای عمومی مصارف عمومی
general orders دستورات عمومی دستورالعملهای عمومی
ceremony مراسم
ceremonies مراسم
rituals مراسم
funeral مراسم دفن
pageants مراسم مجلل
pageant مراسم مجلل
ceremonies مراسم نظامی
funerals مراسم دفن
ceremony مراسم نظامی
exequies مراسم تدفین
goblet جام [در مراسم]
morning parade مراسم صبحگاه
chalice جام [در مراسم]
burial service مراسم دفن
goblet گیلاس شراب [در مراسم]
chalice گیلاس شراب [در مراسم]
massing مراسم عشاء ربانی
masses مراسم عشاء ربانی
mass مراسم عشاء ربانی
funerals مراسم تشییع جنازه
funeral مراسم تشییع جنازه
Commemoration services were held . مراسم یاد بودانجام شد
karma سرنوشت مراسم دینی
sacramental وابسته به مراسم مذهبی
rite مراسم تشریفات مذهبی
calebrate بجا اوردن مراسم
personal salute مراسم سلام افراد برجسته
To perform the marriage ceremony. مراسم عقد راجاری کردن
solemnity ایین تشریفات مراسم سنگین
swear in با مراسم تحلیف وارد کردن
betroth مراسم نامزدی بعمل اوردن
side honors مراسم ادای احترام در میزپاس
funerary وابسته به مراسم تشییع جنازه
christening مراسم تعمید ونامگذاری بچه
consolidated dining facility تاسیسات غذاخوری عمومی مجتمع غذاخوری عمومی
check in نام نویسی کردن مراسم ورود
check-in نام نویسی کردن مراسم ورود
check-ins نام نویسی کردن مراسم ورود
last rites مراسم دفن و کفن و دعای ختم
guard mount مراسم تعویض پاسدار قدیم یاجدید
events to mark the Day of German Unity مراسم به مناسبت روز یگانگی آلمان
sacramentalism اعتقاد به پیروی از مراسم دینی جهت رستگاری
communicant اشخاصیکه مراسم عشاء ربانی را انجام میدهند
communicants اشخاصیکه مراسم عشاء ربانی را انجام میدهند
Langhing is improper at a funeral. خندیدن در مراسم تدفین کار صحیحی نیست
taperer حامل شمع در مراسم مذهبی باریک کننده
The ceremony concluded with the recital of an apropos poem. مراسم با تلاوت شعر شایسته به پایان رسید.
accolade سختی مراسم اعطای منصب شوالیه یا سلحشوری و یاشهسواری
accolades سختی مراسم اعطای منصب شوالیه یا سلحشوری و یاشهسواری
blessed sacrament مراسم عشاء ربانی که با نان وشراب برگزار میشود
burial زیر خاک کردن مراسم تدفین کفن و دفن
burials زیر خاک کردن مراسم تدفین کفن و دفن
last rites مراسم مذهبی که کمی پیش از مرگ انجام میشود
yule log کنده بزرگی که شب میلادبمناسبت اغاز مراسم عید دربخاری منزل گذارند
bar mitzvahs پسریهودی که وارد 31 سالگی شده و باید مراسم مذهبی رابجا اورد
bar mitzvah پسریهودی که وارد 31 سالگی شده و باید مراسم مذهبی رابجا اورد
funeral home محلی که دران مرده را جهت انجام مراسم تدفین یا سوزاندن اماده میکنند
altar-rail [نرده ای در جلو محراب کلیسا کشیش برگزار کننده ی مراسم را از سایر عبادت کنندگان جدا می کند.]
exequy مراسم تشییع جنازه مشایعت کنندگان جنازه مجلس ترحیم
social اجتماعی
ecclesiastic اجتماعی
socio economic اجتماعی
socio political اجتماعی
the herd instinct حس اجتماعی
societal اجتماعی
communally اجتماعی
anti-social ضد اجتماعی
anti social ضد اجتماعی
ecclesiastics اجتماعی
communal اجتماعی
Republican اجتماعی
public اجتماعی
Republicans اجتماعی
processionary اجتماعی
common carrier موسسه حمل و نقل عمومی شرکت حمل و نقل عمومی متصدی حمل و نقل
informally بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
social health بهداشت اجتماعی
social institution نهاد اجتماعی
social insurance بیمه اجتماعی
social facilitation تسهیل اجتماعی
social integration یکپارچگی اجتماعی
subversive اجتماعی و فرهنگی
social good کالاهای اجتماعی
social distance فاصله اجتماعی
social elimination طرد اجتماعی
social effects سودهای اجتماعی
social disparity نابرابری اجتماعی
subversives اجتماعی و فرهنگی
social drive سائق اجتماعی
social hygiene بهداشت اجتماعی
social immobility بی تحرکی اجتماعی
social influence نفوذ اجتماعی
social evolution تکامل اجتماعی
social fission شکافت اجتماعی
social habit عادت اجتماعی
social inhibition بازداری اجتماعی
social instinct غریزه اجتماعی
social intelligence هوش اجتماعی
tact فرافت اجتماعی
social capital سرمایه اجتماعی
social peace ارامش اجتماعی
social perception ادراک اجتماعی
social self-concept خودپنداری اجتماعی
social phenomenon پدیده اجتماعی
social policy سیاست اجتماعی
social power قدرت اجتماعی
social pressure فشار اجتماعی
social programs برنامههای اجتماعی
social psychiatry روانپزشکی اجتماعی
social psychology روانشناسی اجتماعی
social outlays مخارج اجتماعی
social organization سازمان اجتماعی
social norm هنجار اجتماعی
social lag پس افتادگی اجتماعی
social learning یادگیری اجتماعی
social maladjustment ناسازگاری اجتماعی
social maturity بلوغ اجتماعی
social medicine پزشکی اجتماعی
social milieu محیط اجتماعی
social mobility تحرک اجتماعی
civic اجتماعی مدنی
social motive انگیزه اجتماعی
social need نیاز اجتماعی
gregarious اجتماعی دستهای
social reinforcement تقویت اجتماعی
collectivism سیستم اجتماعی
social engineering مهندسی اجتماعی
national insurance بیمه اجتماعی
social work مددکاری اجتماعی
social work خدمات اجتماعی
civil rights حقوق اجتماعی
welfare کمکهای اجتماعی
social security تامین اجتماعی
social sciences علوم اجتماعی
social science علوم اجتماعی
psychosocial روانی- اجتماعی
collective security تامین اجتماعی
clambake اجتماعی درخارج
biosocial زیستی- اجتماعی
asociality بی تفاوتی اجتماعی
asocial غیر اجتماعی
homo politicus انسان اجتماعی
politico social سیاسی و اجتماعی
politico social سیاسی اجتماعی
socially از لحاظ اجتماعی
milieux محیط اجتماعی
milieus محیط اجتماعی
social benefit منفعت اجتماعی
social changes تغییرات اجتماعی
social class طبقه اجتماعی
social consciousness هشیاری اجتماعی
social contract قرارداد اجتماعی
social control کنترل اجتماعی
social cost هزینه اجتماعی
social development توسعه اجتماعی
social benefit نفع اجتماعی
social behavior رفتار اجتماعی
social attitude نگرش اجتماعی
milieu محیط اجتماعی
unsociable غیر اجتماعی
social studies مطالعات اجتماعی
social services خدمات اجتماعی
Civil Service خدمات اجتماعی
social acceptance پذیرش اجتماعی
social action اقدام اجتماعی
social adaptiveness انطباق اجتماعی
social adjustment سازگاری اجتماعی
social anomie بی هنجاری اجتماعی
social approval تایید اجتماعی
social disintegration فروپاشی اجتماعی
social surplus مازاد اجتماعی
collective اشتراکی اجتماعی
social strcture ساخت اجتماعی
socioeconomic اجتماعی واقتصادی
socioeconomic اجتماعی- اقتصادی
sociogenesis پدیدایی اجتماعی
social status موقعیت اجتماعی
social status پایگاه اجتماعی
sociopolitical اجتماعی وسیاسی
sociopolitical اجتماعی- سیاسی
social situation موقعیت اجتماعی
sociopsychological اجتماعی- روانی
posses نیروی اجتماعی
social service خدمات اجتماعی
socialised اجتماعی کردن
social system نظام اجتماعی
social theory نظریه اجتماعی
socializer اجتماعی کننده
socialization اجتماعی کردن
social will اراده اجتماعی
socializing اجتماعی کردن
socializes اجتماعی کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com