English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
side honors مراسم ادای احترام در میزپاس
Other Matches
homage ادای احترام
to pay homage ادای احترام کردن
to render homage ادای احترام کردن
to do homage ادای احترام کردن
to render homage to somebody به کسی ادای احترام کردن
to pay homage to somebody به کسی ادای احترام کردن
to do homage to somebody به کسی ادای احترام کردن
gun salute سلام با تیراندازی توپخانه ادای احترام با شلیک توپ
salvo شلیک توپ برای ادای احترام توپ سلام
salvoes شلیک توپ برای ادای احترام توپ سلام
quarterdeck میزپاس
quarterdecks میزپاس
acquits ادای
acquit ادای
acquitting ادای
d. of a speech ادای نطق
mannishness ادای مردانه
mannishly با ادای مردانه
pronunciation ادای سخن
the d. of duty ادای وفیفه
redemption of a loan ادای دین
pronunciations ادای سخن
To mimic someone. ادای کسی را در آوردن
alimony suit ادای نفقه [حقوق]
tenderest پیشنهاد ادای دین
take off ادای کسی را دراوردن
mutton dressed as lamb ادای جوانترها را درآوردن
tendering پیشنهاد ادای دین
tender پیشنهاد ادای دین
tendered پیشنهاد ادای دین
labialization ادای اصوات بصورت شفوی
gutturalize ادای اصوات بصورت گلویی
bushwhack ادای کسی را در اوردن مبارزه کردن
plea of tender اعلام امادگی خوانده به ادای دین خواهان در دادگاه
ceremonies مراسم
ceremony مراسم
rituals مراسم
ceremony مراسم نظامی
ceremonies مراسم نظامی
pageants مراسم مجلل
funerals مراسم دفن
pageant مراسم مجلل
burial service مراسم دفن
morning parade مراسم صبحگاه
chalice جام [در مراسم]
exequies مراسم تدفین
funeral مراسم دفن
goblet جام [در مراسم]
calebrate بجا اوردن مراسم
sacramental وابسته به مراسم مذهبی
Commemoration services were held . مراسم یاد بودانجام شد
general muster مراسم اجتماعی عمومی
karma سرنوشت مراسم دینی
funeral مراسم تشییع جنازه
funerals مراسم تشییع جنازه
mass مراسم عشاء ربانی
goblet گیلاس شراب [در مراسم]
chalice گیلاس شراب [در مراسم]
masses مراسم عشاء ربانی
rite مراسم تشریفات مذهبی
massing مراسم عشاء ربانی
christening مراسم تعمید ونامگذاری بچه
To perform the marriage ceremony. مراسم عقد راجاری کردن
betroth مراسم نامزدی بعمل اوردن
funerary وابسته به مراسم تشییع جنازه
swear in با مراسم تحلیف وارد کردن
solemnity ایین تشریفات مراسم سنگین
personal salute مراسم سلام افراد برجسته
check-in نام نویسی کردن مراسم ورود
guard mount مراسم تعویض پاسدار قدیم یاجدید
check in نام نویسی کردن مراسم ورود
check-ins نام نویسی کردن مراسم ورود
last rites مراسم دفن و کفن و دعای ختم
events to mark the Day of German Unity مراسم به مناسبت روز یگانگی آلمان
tender وجهی که خوانده برای اثبات امادگیش در مورد ادای دین خواهان به دادگاه عرضه میکند
tendered وجهی که خوانده برای اثبات امادگیش در مورد ادای دین خواهان به دادگاه عرضه میکند
tendering وجهی که خوانده برای اثبات امادگیش در مورد ادای دین خواهان به دادگاه عرضه میکند
tenderest وجهی که خوانده برای اثبات امادگیش در مورد ادای دین خواهان به دادگاه عرضه میکند
sacramentalism اعتقاد به پیروی از مراسم دینی جهت رستگاری
taperer حامل شمع در مراسم مذهبی باریک کننده
The ceremony concluded with the recital of an apropos poem. مراسم با تلاوت شعر شایسته به پایان رسید.
communicant اشخاصیکه مراسم عشاء ربانی را انجام میدهند
communicants اشخاصیکه مراسم عشاء ربانی را انجام میدهند
Langhing is improper at a funeral. خندیدن در مراسم تدفین کار صحیحی نیست
voir dire سوالاتی که پیش از پرس ازمایی اصلی از شاهد میشود و هدف از ان احرازصلاحیتش برای ادای شهادت است
accolade سختی مراسم اعطای منصب شوالیه یا سلحشوری و یاشهسواری
burials زیر خاک کردن مراسم تدفین کفن و دفن
burial زیر خاک کردن مراسم تدفین کفن و دفن
blessed sacrament مراسم عشاء ربانی که با نان وشراب برگزار میشود
last rites مراسم مذهبی که کمی پیش از مرگ انجام میشود
accolades سختی مراسم اعطای منصب شوالیه یا سلحشوری و یاشهسواری
honourableness احترام
worshipless بی احترام
honor احترام
reverentially با احترام
respectfulness احترام
curtsies احترام
curtsy احترام
respectability احترام
revere احترام
reveres احترام
revering احترام
obeisance احترام
obeisances احترام
reverence احترام
revered احترام
curtsying احترام
curtsey احترام
curtseying احترام
curtsied احترام
disrespectable بی احترام
reverently با احترام
greeting احترام
greetings احترام
tribute احترام
regards احترام
tributes احترام
ennoblement احترام
regarded احترام
regard احترام
bar mitzvahs پسریهودی که وارد 31 سالگی شده و باید مراسم مذهبی رابجا اورد
yule log کنده بزرگی که شب میلادبمناسبت اغاز مراسم عید دربخاری منزل گذارند
bar mitzvah پسریهودی که وارد 31 سالگی شده و باید مراسم مذهبی رابجا اورد
respect مراجعه احترام
respect احترام گذاشتن به
respects مراجعه احترام
respects احترام گذاشتن به
As a mark of respect ( esteem) . بعلامت احترام
honouring احترام کردن به
look up to <idiom> احترام گذاشتن به
irreverence عدم احترام
honours احترام کردن به
deference تمکین احترام
greeting احترام کننده
greetings احترام کننده
respectable قابل احترام
respectful پر احترام ابرومند
irrespective احترام نگذار
veneration احترام نیایش
deferential از روی احترام
reverence احترام گذاردن
honored احترام کردن به
honoring احترام کردن به
honors احترام کردن به
honour احترام کردن به
honoured احترام کردن به
to hold in respect احترام گزاردن به
to hold in respect احترام کردن
piping the side احترام با سوت
hand salute احترام با دست
saluting احترام گذاشتن
saluting احترام نظامی
venerableness احترام ارجمندی
self esteem احترام بنفس
salutes احترام گذاشتن
self respect احترام بخود
salutes احترام نظامی
in deference to به پاس احترام
saluted احترام گذاشتن
to look up احترام گذرادن
saluted احترام نظامی
to the color شیپور احترام
venerator احترام کننده
salute احترام نظامی
honor احترام کردن به
salute احترام گذاشتن
guard of honor گارد احترام
hold in respect احترام گذاشتن به
venerability احترام ارجمندی
worshipful شایسته احترام
funeral home محلی که دران مرده را جهت انجام مراسم تدفین یا سوزاندن اماده میکنند
venerate ستایش و احترام کردن
venerated ستایش و احترام کردن
venerating ستایش و احترام کردن
reveres احترام گذارندن حرمت
venerates ستایش و احترام کردن
revere احترام گذارندن حرمت
violates هتک احترام کردن
violated هتک احترام کردن
pipe the side تجمع گارد احترام
revered احترام گذارندن حرمت
officer of the guard افسر گارد احترام
venerable قابل احترام ارجمند
national salute احترام به پرچم ملی
respectfulness رعایت احترام وادب
estimably بطور قابل احترام
honorable لایق احترام شرافتمندانه
interment flag پرچم احترام شهدا
respects احترام محترم شمردن
revering احترام گذارندن حرمت
violate هتک احترام کردن
to do make or pay obeisance to بکسی احترام گزاردن
respect [for somebody or something] احترام [به کسی یا چیزی]
esteemed فرد مورد احترام
to the color شیپور احترام پرچم
In deference to public opinion. به احترام افکار عمومی
respect احترام محترم شمردن
stand in awe of <idiom> احترام قائل شدن برای
irreverend ناشایسته برای احترام گذاری
defer تسلیم شدن احترام گذاردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com