Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English
Persian
vigilance
مراقبت به گوش بودن
Other Matches
circular scanning
مراقبت دایرهای منطقه تجسس و مراقبت دایرهای
care
مراقبت
watchfulness
مراقبت
counter surveillance
ضد مراقبت
eyesight
مراقبت
espial
مراقبت
watchful
مراقبت
ovservation
مراقبت
cared
مراقبت
surveillance
مراقبت
unattended
بی مراقبت
tendance
مراقبت
cares
مراقبت
vigilance
مراقبت
area monitoring
مراقبت منطقهای
watching
مراقبت کردن
air surveillance
مراقبت هوایی
watch
مراقبت کردن
watches
مراقبت کردن
air search
مراقبت هوایی
day care
مراقبت در روز
watched
مراقبت کردن
helical scanning
مراقبت مارپیچی
to llok
مراقبت کردن
watch tower
برج مراقبت
to see after
مراقبت کردن
listening watch
مراقبت به گوش
control towers
برج مراقبت
animadversion
مراقبت مشاهده
residential care
مراقبت پناهگاهی
acoustical surveillance
مراقبت صوتی
ground surveillance
مراقبت زمینی
due care
مراقبت کافی
Medicare
مراقبت پزشکی
watchtowers
برج مراقبت
combat surveillance
مراقبت رزمی
sea surveillance
مراقبت دریایی
insuring
مراقبت کردن در
insures
مراقبت کردن در
care of supplies
مراقبت اماد
watchtower
برج مراقبت
ensuring
مراقبت کردن در
ensures
مراقبت کردن در
ensured
مراقبت کردن در
ensure
مراقبت کردن در
see to it
مراقبت کردن
to see to it
مراقبت کردن
care and handling
مراقبت و دستکاری وسایل
attendances
ملازمت مراقبت رسیدگی
cared
محافظت کردن مراقبت
cares
محافظت کردن مراقبت
unattended operation
هملکرد مراقبت نشده
stake-out
محل تحت مراقبت
under one's wing
<idiom>
تحت مراقبت کسی
care
محافظت کردن مراقبت
harbor control tower
برج مراقبت بندر
searchingly
مراقبت کردن از زمین
area monitoring
مراقبت کردن از منطقه
stake-outs
محل تحت مراقبت
attendance
ملازمت مراقبت رسیدگی
searches
مراقبت کردن از زمین
overwatch
مراقبت از حرکت بااتش
surveillance
دیدبانی و مراقبت از منطقه
radar beacon
برج مراقبت رادار
radar scan
مراقبت بوسیله رادار
double up
مراقبت از مهاجم با دو مدافع
sector of search
منطقه مراقبت رادار
search
مراقبت کردن از زمین
searched
مراقبت کردن از زمین
surveillant
مراقبت کننده دیدبان
maintained
به خوبی مراقبت شده
maintain
به خوبی مراقبت شده
maintains
به خوبی مراقبت شده
airborne beacon
برج مراقبت هوابرد
air beacon
برج مراقبت پایگاه
lookouts
مراقبت عمل پاییدن
lookout
مراقبت عمل پاییدن
to ensure something
مراقبت کردن در
[چیزی]
pickets
نرده کشیدن مراقبت کردن
picketed
نرده کشیدن مراقبت کردن
picket
نرده کشیدن مراقبت کردن
aspects
رادار مراقبت هوایی و ضدزیردریایی
security monitoring
نظارت یا مراقبت تامینی یاحفافتی
slap together
<idiom>
به عجله وبی مراقبت واداشتن
up to someone to do something
<idiom>
مسئولیت مراقبت از چیزی را داشتن
aspect
رادار مراقبت هوایی و ضدزیردریایی
unattended ground sensor
رادار مراقبت زمینی خودکار
maintain watch
مراقبت دایمی از پیام یک فرستنده رادیویی
see that he does it
مراقبت کنید که ان کار راانجام دهد
spiral scanning
مراقبت و تجسس منطقه به طور مارپیچی
snow under
<idiom>
قبول چیزی که نمیتوان از آن مراقبت کرد
turn over
<idiom>
به کسی برای مراقبت با استفاده سپردن
chaperon
زن شوهر دار یا کاملی که ازدختر جوانی مراقبت میکند
There's a question mark
[hanging]
over the day-care clinic's future.
[A big question mark hangs over the day-care clinic's future.]
آینده درمانگاه مراقبت روزانه
[کاملا]
نامشخص است.
instrument landing
فرود با استفاده ازدستگاههای کنترل هواپیما وبرج مراقبت
overwatch
مراقبت کردن پوشاندن حرکت یکانهای دیگربا اتش
zmarker beacon
برج مراقبت نشان دهنده محل فرودگاه به هواپیماها
primage
اضافه کرایهای که به خاطر مراقبت در بارگیری و تخلیه به ناخدای کشتی داده میشود
fan marker
نوعی برج مراقبت مخابراتی که تشعشعات امواج ان به صورت دایره قائم است
Creches
[جایی که از بچه ها مراقبت میشود هنگامی که پدر و مادر بیرون یا سر کار رفته اند]
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contain
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
to mind
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
to be in one's right mind
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
outnumber
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponds
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
correspond
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
up to it/the job
<idiom>
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
outnumbered
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponded
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
fit
شایسته بودن برای مناسب بودن
lurks
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
reasonableness
موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
lurk
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to be hard put to it
درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
to be in a habit
دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
fittest
شایسته بودن برای مناسب بودن
to look out
اماده بودن گوش بزنگ بودن
fits
شایسته بودن برای مناسب بودن
look out
منتظر بودن گوش به زنگ بودن
belongs
مال کسی بودن وابسته بودن
To be on top of ones job .
بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
lurked
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belonged
مال کسی بودن وابسته بودن
lurking
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belong
مال کسی بودن وابسته بودن
validity of the credit
معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
mine watching
عملیات تجسس و پیدا کردن مین یا مراقبت از مین گذاری دشمن
cone of silence
مخروط سکوت رادیویی فضای مخروطی خلاء رادیویی بالای برج مراقبت
radar scan
تجسس بوسیله رادار میدان مراقبت رادار
vigil
گشت زدن در شب گشت و هشیاری و مراقبت شبانه
vigils
گشت زدن در شب گشت و هشیاری و مراقبت شبانه
monitors
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
consist
شامل بودن عبارت بودن از
discord
ناجور بودن ناسازگار بودن
depends
مربوط بودن منوط بودن
abut
مماس بودن مجاور بودن
agrees
متفق بودن همرای بودن
conditionality
شرطی بودن مشروط بودن
depend
مربوط بودن منوط بودن
agreeing
متفق بودن همرای بودن
agree
متفق بودن همرای بودن
depended
مربوط بودن منوط بودن
consisted
شامل بودن عبارت بودن از
have
مالک بودن ناگزیر بودن
having
مالک بودن ناگزیر بودن
stravaig
سرگردان بودن بی هدف بودن
look for
منتظر بودن درجستجو بودن
to stand for
نامزد بودن هواخواه بودن
slouch
خمیده بودن اویخته بودن
slouched
خمیده بودن اویخته بودن
slouches
خمیده بودن اویخته بودن
slouching
خمیده بودن اویخته بودن
on guard
مراقب بودن نگهبان بودن
disagrees
مخالف بودن ناسازگار بودن
disagreeing
مخالف بودن ناسازگار بودن
abuts
مماس بودن مجاور بودن
disagreed
مخالف بودن ناسازگار بودن
abutted
مماس بودن مجاور بودن
disagree
مخالف بودن ناسازگار بودن
inhere
جبلی بودن ماندگار بودن
moons
سرگردان بودن اواره بودن
consisting
شامل بودن عبارت بودن از
consists
شامل بودن عبارت بودن از
includes
شامل بودن متضمن بودن
include
شامل بودن متضمن بودن
to be due
مقرر بودن
[موعد بودن]
govern
نافذ بودن نافر بودن بر
governed
نافذ بودن نافر بودن بر
governs
نافذ بودن نافر بودن بر
moon
سرگردان بودن اواره بودن
stravage
سرگردان بودن بی هدف بودن
want
فاقد بودن محتاج بودن
owed
مدیون بودن مرهون بودن
appertained
مربوط بودن متعلق بودن
pertain
مربوط بودن متعلق بودن
appertain
مربوط بودن متعلق بودن
owe
مدیون بودن مرهون بودن
precedes
جلوتر بودن از اسبق بودن بر
wanted
فاقد بودن محتاج بودن
precede
جلوتر بودن از اسبق بودن بر
pertained
مربوط بودن متعلق بودن
pertains
مربوط بودن متعلق بودن
appertaining
مربوط بودن متعلق بودن
pend
معوق بودن بی تکلیف بودن
appertains
مربوط بودن متعلق بودن
resides
ساکن بودن مقیم بودن
urgency
فوتی بودن اضطراری بودن
ablest
لایق بودن مناسب بودن
resided
ساکن بودن مقیم بودن
owes
مدیون بودن مرهون بودن
reside
ساکن بودن مقیم بودن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com