Dictiornary-Farsi | مرا به مرکز شهر ببرید. | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
Take me to the city centre?	مرا به مرکز شهر ببرید.


Other Matches

in with it	ببرید تو
Off with his head !	سرش را ببرید !
Take an umbrella just in case.	احتیاطا"چترهمراه ببرید
take me for for a walk	مرابه گردش ببرید
Take me to the hospital?	مرا به بیمارستان ببرید.
Take me to the airport?	مرا به فرودگاه ببرید.
Take me to this address?	مرا به این آدرس ببرید.
Cut the cake into three separate parts.	کیک را به سه قسمت جدا ببرید
take away your things	اسباب خود را از اینجا ببرید
I shall personally undertake tht you make a profit.	من شخصا" به عهده می گیرم که شما سود ببرید
medical assemblage	مرکز جمع اوری پزشکی مرکز تجمع بیماران
weather central	مرکز کنترل اوضاع جوی مرکز هواشناسی
centrifugal	با سیستم گریز از مرکز با نیروی گریزاز مرکز
provision center	مرکز تدارکات مرکز توزیع اماد
Use this command to send the output to a file instead of to the screen.	برای فرستادن بازده به یک فایل بجای به صفحه نمایش این دستور را بکار ببرید.
center mark	علامت مرکز نشانه مرکز
collision parameter	در محاسبه مدارات فاصله بین مرکز جاذبه یک میدان نیروی مرکزی از امتداد بردار سرعت جسم متحرک در بیشترین فاصله از مرکز ان
whole blood center	مرکز کنترل و اهداء خون مرکز جمع اوری خون
army operations center	مرکز عملیات نیروی زمینی مرکز عملیات ارتش
battery control central	مرکز تلفن خودکار اتشبار مرکز کنترل خودکار
meddle	مرکز
center	مرکز
acentric	بی مرکز
centre	مرکز
intermediate exchange	مرکز
omphalos	مرکز
centered	مرکز
centred	مرکز
meddled	مرکز
meddles	مرکز
middles	مرکز
center line	خط مرکز
isocentre	هم مرکز
middle	مرکز
centers	مرکز
concentric	هم مرکز
centre forward	مرکز
heart	مرکز
stations	مرکز
stationed	مرکز
station	مرکز
hearts	مرکز
communication center	مرکز مخابرات
centrifugal	مرکز گریز
centrifugal	فرار از مرکز
centrifugal	گریزنده از مرکز
centre of pressure	مرکز فشار
centre of crest circle	مرکز خمیدگی
centre of activities	مرکز عملیات
computer center	مرکز کامپیوتر
central tendency	تمایل به مرکز
central office	مرکز تلفن
central control panel	مرکز کنترل
coaxial cable	سیم هم مرکز
coaxial cable	کابل هم مرکز
civic centre	مرکز شهر
chiral center	مرکز کایرال
centroid	شبه مرکز
centroid	مرکز ثقل
centroid	مرکز جرم
centripetal	مرکز گرا
centripetal	مایل به مرکز
centrifugal	گریز از مرکز
computing center	مرکز محاسبات
central city	مرکز شهر
center mark	مرکز سوراخ
center gage	مرکز سنج
center drill	مته مرکز
carpooling center [American E]	مرکز همسفری
caoxial cable	سیم هم مرکز
burst center	مرکز گلوله
burst center	مرکز ترکش
brain center	مرکز مغزی
body centered cubic	مکعب مرکز پر
battery center	مرکز اتشبار
center of dispersion	مرکز پراکندگی
center web	مرکز چرخ
center sleeve	مرکز مجوف
center punch	مرکز منگنه
center punch	مرکز سوراخ
symmerty center	مرکز تقارن
center of symmerty	مرکز تقارن
center of resistance	مرکز مقاومت
center of pressure	مرکز فشار
center of mass	مرکز جرم
center of mass	مرکز هدف
center of lift	مرکز برا
mart	مرکز بازرگانی
center of gravity	مرکز ثقل
center of distribution	مرکز پخش
sodom	مرکز فساد
pivot point	مرکز چرخش
outskirt	دور از مرکز
operation center	مرکز عملیات
subcentral	نزدیک مرکز
subscriber's station	مرکز مشترک
surrending the centre	تفویض مرکز
off center	خارج از مرکز
telephore e.	مرکز تلفن
theocentric	خدا مرکز
toll exchange	مرکز تلفن
nerve center	مرکز عصبی
urban centre of a community	مرکز شهرک
primary center	مرکز عمده
primary center	مرکز اولیه
profit centre	مرکز سود
sleep center	مرکز خواب
signal center	مرکز پیام
signal center	مرکز مخابرات
shopping center	مرکز فروش
sensorium	مرکز احساس
training center	مرکز اموزش
school center	مرکز اموزش
rhinencephalon	مرکز شامه
respiratory center	مرکز تنفسی
reserve center	مرکز احتیاط
regional center	مرکز منطقهای
radio centeral	مرکز بی سیم
speech center	مرکز گویایی
provision center	مرکز توشه
wheel center	مرکز چرخ
cf	مرکز زمین
fluid centre	مرکز سیال
feeding center	مرکز تغذیه
epicenter	مرکز زلزله
education center	مرکز اموزش
documentation center	مرکز اسناد
diffracting center	مرکز پراشنده
data center	مرکز داده
data center	مرکز داده ها
cryptocenter	مرکز رمز
county seat	مرکز بخشداری
cost center	مرکز هزینه زا
contrifuge	گریز از مرکز
concentrically	باداشتن یک مرکز
head quarters	مرکز فرماندهی
height of centers	ارتفاع مرکز
induction station	مرکز پذیرش
mid channel	مرکز کانال
message center	مرکز پیام
cf	بازیکن مرکز
mass concrete	مرکز جرم
manual exchange	مرکز دستی
main office	مرکز اصلی
main exchange	مرکز اصلی
local center	مرکز محلی
kuk kiwo	مرکز تکواندو
health centre	مرکز سلامتی
inversion center	مرکز وارونگی
intermediate office	مرکز میانی
information center	مرکز اطلاعات
concentric cable	کابل هم مرکز
aerodynamic center	مرکز ایرودینامیکی
bulls	مرکز هدف
outlying	دور از مرکز
switchboard	مرکز تلفن
switchboards	مرکز تلفن
centres of gravity	مرکز ثقل
centre of mass	مرکز ثقل
centre of gravity	مرکز ثقل
centrifuge	گریختن از مرکز
headquarters	مرکز فرماندهی
centrifuge	مرکز گریز
centrifuges	گریختن از مرکز
emporia	مرکز بازرگانی
centrifuges	مرکز گریز
emporiums	مرکز بازرگانی
bull	مرکز هدف
nerve centre	مرکز فرمان
centralists	مرکز گرای
nerve centres	مرکز فرمان
hive	مرکز تجمع
eccentric	گریزنده از مرکز
centralism	مرکز گرایی
eccentricity	خروج از مرکز
eccentricities	خروج از مرکز
eccentricities	دوری از مرکز
point	محل مرکز
eccentrics	هم مرکز نبودن
point	مرکز راس حد
eccentrics	خارج از مرکز
eccentricity	دوری از مرکز
factories	مرکز تولید
eccentrics	گریزنده از مرکز
eccentric	هم مرکز نبودن
factory	مرکز تولید
eccentric	خارج از مرکز
centralist	مرکز گرای
telephone exchanges	مرکز تلفن
exchanged	مرکز مبادله
seated	مرکز مقر
seats	مرکز مقر
exchange	مرکز مبادله
police stations	مرکز پلیس
focussing	قطب مرکز
focused	قطب مرکز
focuses	قطب مرکز
bull's eye	مرکز هدف
bull's-eyes	مرکز هدف
abaxile	خارج از مرکز

Take me to the city centre?

مرا به مرکز شهر ببرید.