Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 187 (9 milliseconds)
English
Persian
He threatened to thrash the life out of me.
مرا به یک کتک حسابی تهدید کرد
Other Matches
average
میانگین حسابی متوسط حسابی
averaged
میانگین حسابی متوسط حسابی
averages
میانگین حسابی متوسط حسابی
averaging
میانگین حسابی متوسط حسابی
arithmetic expression
عبارت حسابی دستورالعمل حسابی
arithmetic mean
میانگین حسابی متوسط حسابی
calculative
حسابی
thorough paced
حسابی
pursang
حسابی
arithmetical
حسابی
incalculability
بی حسابی
smack dab
حسابی
arithmetic
حسابی
pitched
حسابی
square
منظم حسابی
mean square
یک مربع حسابی
simple mean
میانگین حسابی
well got up
پاکیزه حسابی
roundly
بطور حسابی
squaring
منظم حسابی
squares
منظم حسابی
squared
منظم حسابی
arithmetic statement
حکم حسابی
arithmetic series
سریهای حسابی
areal cook
یک اشپز حسابی
aregular cook
اشپز حسابی
arithmetic check
مقابله حسابی
arithmetic expression
مبین حسابی
arithmetic instruction
دستورالعمل حسابی
arithmetic mean
میانگین حسابی
arithmetic method
روش حسابی
arithmetic operation
عملیات حسابی
arithmetic operation
عمل حسابی
arithmetic progression
تصاعد حسابی
arithmetic register
ثبات حسابی
arithmetic relation
رابطه حسابی
arithmetic
حسابی حسابگر
threats
تهدید
threat
تهدید
blackmail
تهدید
blackmailed
تهدید
blackmailing
تهدید
blackmails
تهدید
intimidation
تهدید
fulmination
تهدید
minacity
تهدید
menace
تهدید
menaced
تهدید
menaces
تهدید
He thrashed his son soundly .
پسرش را حسابی کتک زد
arithmetical function
تابع حسابی
[ریاضی]
number-theoretic function
تابع حسابی
[ریاضی]
now you're talking
این شدحرف حسابی
roll out the red carpet
<idiom>
حسابی پذیرایی کردن
To pay someone handsomely.
به کسی پ؟ ؟ حسابی دادن
i have caught a thorough chill
سرمای حسابی خورده ام
he is no less than a gambler
قمارباز حسابی است
arithmetic shift
تغییر مکان حسابی
arithmetic function
تابع حسابی
[ریاضی]
to talk sense
حرف حسابی زدن
dishonours
بد حسابی عدم پرداخت
Now you are talking. That makes sense.
حالااین شد یک حرف حسابی
arithmetic sequence
تصاعد حسابی
[ریاضی]
He is a habitual defaulter.
آدم بد حسابی است
Put on some decent clothes.
یک لباس حسابی تنت کن
dishonors
بد حسابی عدم پرداخت
dishonored
بد حسابی عدم پرداخت
dishonour
بد حسابی عدم پرداخت
dishonoured
بد حسابی عدم پرداخت
dishonoring
بد حسابی عدم پرداخت
dishonouring
بد حسابی عدم پرداخت
threatening
تهدید امیز
launch a threat
تهدید کردن
minacious
تهدید کننده
minaciously
تهدید کنان
intimidatory
تهدید امیز
menaces
تهدید کردن
menaced
تهدید کردن
denounce
تهدید کردن
hoid up
راهزنی با تهدید
he threatened or resingn
تهدید کرد
minatorily
از روی تهدید
minatory
تهدید امیز
to show one's teeth
تهدید کردن
threatener
تهدید کننده
threat appeal
توسل به تهدید
imminent
تهدید کننده
threateningly
تهدید امیز
overhang
تهدید کردن
overhangs
تهدید کردن
minatory
تهدید کننده
menace
تهدید کردن
bullyrag
تهدید کردن
threats
تهدید کردن
menacingly
از روی تهدید
coercion
تهدید واجبار
threatens
تهدید کردن
threat
تهدید کردن
denounced
تهدید کردن
death thread
تهدید به مرگ
menacingly
تهدید کنان
racketeering
اخاذی به تهدید
denounces
تهدید کردن
denouncing
تهدید کردن
threaten
تهدید کردن
menacing
<adj.>
تهدید آمیز
threatened
تهدید کردن
He is a decent fellow(guy,chap)
طرف آدم حسابی است
to play up
درست و حسابی بازی کردن
She gave us quite a decent dinner.
یک شام خیلی حسابی به ماداد
He always pays on the nail.
آدم خوش حسابی است
arithmetic operator
نشان حسابی عملگر ریاضی
do something to one's hearts's content
کاری را حسابی انجام دادن
lay into a person
کسی را کتک حسابی زدن
I was totally tongue-tied.
زبانم حسابی بند آمد
not on any account
اصلا روی هیچ حسابی
blacked
تهدید امیز عبوسانه
blacker
تهدید امیز عبوسانه
threat
دشمن تهدید کردن
black
تهدید امیز عبوسانه
threats
دشمن تهدید کردن
intimidate
با تهدید وادار کردن
threatened
تهدید کردن ترساندن
imminently
بطور تهدید کننده
terrorization
تهدید وارعاب ارعابگری
threaten
تهدید کردن ترساندن
threat force
نیروی تهدید کننده
threatens
تهدید کردن ترساندن
hectoring
تهدید یا ازار کردن
threaten with death
تهدید به قتل کردن
blacks
تهدید امیز عبوسانه
intimidates
با تهدید وادار کردن
blackest
تهدید امیز عبوسانه
hector
تهدید یا ازار کردن
hectored
تهدید یا ازار کردن
hectors
تهدید یا ازار کردن
imminence
خطر تهدید کننده
impendent
تهدید کننده اویزان
We had a nice long walk today.
امروز یک پیاره روی حسابی کردیم
detailed
حسابی که همه موضوعات را لیست میکند
We are quits. We are even.
دیگر با هم حسابی نداریم (نه بدهکارنه بستانکار )
This dress is quite the thing.
این لباس چیز حسابی است
We dont have qualified personnel in this company.
دراین شرکت آدم حسابی نداریم
My good fello,why didnt you tell me?
آخر مرد حسابی چرا به من نگفتی ؟
You wouldnt be here if you had any sense
اگر عقل حسابی داشتی اینجانبودی
Give the room a good clean.
اتاق را حسابی جمع وجور کردن
assault
تهدید به ضرب کردن کسی
assaults
تهدید به ضرب کردن کسی
menace
چیزی که تهدید کننده است
extorted
بزور تهدید یاشکنجه گرفتن
deterrence
منع از راه ارعاب و تهدید
threat study
بررسی توسعه تهدید دشمن
extorting
بزور تهدید یاشکنجه گرفتن
menaced
چیزی که تهدید کننده است
assaulted
تهدید به ضرب کردن کسی
extort
بزور تهدید یاشکنجه گرفتن
To put in an appearance .
نشانت میدهم ( درمقام تهدید)
robberies
دزدی مقرون به ازار یا تهدید
I'll show you ! just you wait !
حالاخواهی دید ! ( درمقام تهدید )
extorts
بزور تهدید یاشکنجه گرفتن
robbery
دزدی مقرون به ازار یا تهدید
menaces
چیزی که تهدید کننده است
variance
میانگین حسابی توان دوم انحرافات از مقدارمتوسط
coast is clear
<idiom>
هیچ خطری تورا تهدید نمیکند
Is that your final word ?
همین ؟( درمقام اتمام حجت یا تهدید )
to have a spree
حسابی جشن گرفتن
[با مشروب خیلی زیاد و غیره ...]
to be on the razzle
حسابی جشن گرفتن
[با مشروب خیلی زیاد و غیره ...]
budget account
حسابی در فروشگاه که وجه خرید اجناس و...به آن واریز می شود
debt of honour
بدهی که پرداخت ان به خوش حسابی بدهکار بستگی دارد
to have a binge
حسابی جشن گرفتن
[با مشروب خیلی زیاد و غیره ...]
I wI'll show you! Who do you think you are ?I know how to handle (treat) people like you !
خیال کردی! خیالت رسیده ! ( درمقام تهدید )
I'll cook your goose !I'll fix you good and proper !
آشی برایت بپزم که خودت حظ کنی ( درمقام تهدید )
root mean square
ریشه دوم میانگین حسابی توانهای دوم همه مقادیرممکن یک تابع
operates
از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
operate
از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
operated
از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
disaster recovery plan
طرح یک واکنش به هنگامیکه خطری نرم افزار و سخت افزار را تهدید میکند
centroid
در مختصات هندسی نقطهای که مختصات ان میانگین حسابی مختصات همه نقاط ان شکل است
arithmetic register
ثبات حسابی ثبات محاسباتی
arithmetic instruction
دستورالعمل محاسباتی دستورالعمل حسابی
preyer
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
raider
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
brigand
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
bandit
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
robber
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
heister
[American E]
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com