English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
vindicative مربوط به توجیه
Other Matches
program loans قرضههای مربوط به برنامههای رشد و توسعه وامهای مربوط به اجرای برنامه ها
tactically مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
tactical مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
inference روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
inferences روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
elevation guidance دستورات مربوط به صعودهواپیما راهنماییهای مربوط به صعود هواپیما
victual مربوط به تهیه اذوقه مربوط به تامین خوار و بار
bioclimatic مربوط به اقلیم شناسی مربوط به اب و هوا و نحوه زندگی
auditory مربوط بشنوایی یا سامعه مربوط به ممیزی وحسابداری
genital مربوط به توالد و تناسل مربوط به دستگاه تناسلی
supervisory مربوط به نظارت مربوط به نافر امور
comeback توجیه
comebacks توجیه
rationalization توجیه
orientation توجیه
orienting line خط توجیه
briefings توجیه
base line خط توجیه
briefing توجیه
rationale توجیه
justification توجیه
justifications توجیه
vindicator توجیه کننده
interpretability قابلیت توجیه
vindicating توجیه کردن
justifiable توجیه پذیر
justificatory توجیه امیز
orientation توجیه کردن
vindicatory وابسته به توجیه
justifiable قابل توجیه
justifier توجیه کننده
justifiability توجیه پذیری
map orientation توجیه نقشه
briefing توجیه کردن
economic feasibility توجیه اقتصادی
economic justification توجیه اقتصادی
briefings توجیه کردن
legitimatize توجیه کردن
legtimize توجیه کردن
legitimised توجیه کردن
legitimises توجیه کردن
legitimising توجیه کردن
orients توجیه کردن
orienting توجیه کردن
rationalization توجیه عقلی
orient توجیه کردن
vindicated توجیه کردن
justifies توجیه کردن
justify توجیه کردن
justifying توجیه کردن
ready room اطاق توجیه
self justification توجیه خویشتن
unwarranted توجیه نکردنی
unwarrantable توجیه نکردنی
orienting station ایستگاه توجیه
orienting angle زاویه توجیه
legitimization توجیه کردن
legitimize توجیه کردن
legitimized توجیه کردن
legitimizes توجیه کردن
legitimizing توجیه کردن
selfjustification توجیه خود
vindicates توجیه کردن
vindicate توجیه کردن
assumed orientation توجیه فرضی
intellectualization توجیه عقلی
relative که حرکت نشانه گرروی صفحه نمایش مربوط مربوط به حرکت وسیله ورودی است
acoustical مربوط به صدا مربوط به سامعه
acoustic مربوط به صدا مربوط به سامعه
justifiable homicides قتل قابل توجیه
justifiable homicide قتل قابل توجیه
rationalizing عقلا توجیه کردن
rationalizes عقلا توجیه کردن
sink in <idiom> توجیه شدن چیزی
rationalized عقلا توجیه کردن
rationalises عقلا توجیه کردن
rationalize عقلا توجیه کردن
vindication اثبات بیگناهی توجیه
rationalising عقلا توجیه کردن
rationalised عقلا توجیه کردن
map orientation توجیه کردن نقشه
compass bearing زاویه توجیه قطب نما
holophrastic توجیه مفاهیم مرکب با یک کلمه
directed net شبکه توجیه شده مخابراتی
assumed orientation توجیه فرضی وسایل نقشه برداری
range component عنصر مربوط به مسافت عامل مسافت شاخه مربوط به برد
distance angle زاویه مربوط به برد سلاح زاویه مربوط به مسافت هدف
xenial مربوط به مهمان نوازی مربوط به مناسبات بین مهمان و میزبان
declinator سمت یاب کشتی وسیله توجیه دستگاه
The officers were brifed on (about) the detailes. افسران درباره جزییات مطلع ( توجیه شدند )
orient توجیه دستگاههای مغناطیسی هماهنگ کردن دستگاهها
orienting توجیه دستگاههای مغناطیسی هماهنگ کردن دستگاهها
orients توجیه دستگاههای مغناطیسی هماهنگ کردن دستگاهها
dialectic هگل و مارکس ان را جهت تعلیل و توجیه امور
mysticism توجیه مسائل سیاسی به مدد الهام واشراق عرفان
stereogram یک زوج عکس استریوسکوپی توجیه شده برای برجسته بینی
civil appropriation اعتبارات مربوط به امورپرسنلی اعتبارات مربوط به امور غیرنظامی
vital necessity پدیدهای که دولتها با توسل به ان بسیاری از اعمال غیر منطقی یا نامشروع یا تجاوزکارانه خود را توجیه می کنند
debriefing پسش اطلاعات کسب شده بوسیله کشتی یا هواپیما توجیه و بازپرسی از خلبانان بعد از شناسایی
formulas مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formulae مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formula مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
racism اعتقادبه برتری برخی نژادها بربعضی دیگر و لزوم توجیه خصوصیات قومی و ملی وفرهنگی بر مبنای معیارهای نژادی
rationalised بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalizing بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalises بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalizes بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalising بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalized بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalize بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
briefing direction دستورالعمل اجرای توجیه دستورالعمل جلسه توجیهی
hypobaric مربوط به ارزیابی اثار کم شدن فشار جو مربوط به کم شدن فشار جو
interpreted ترجمه شفاهی کردن توجیه کردن
briefer خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
briefed خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
brief خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
interprets ترجمه شفاهی کردن توجیه کردن
briefest خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
interpret ترجمه شفاهی کردن توجیه کردن
interpreting ترجمه شفاهی کردن توجیه کردن
justifies توجیه کردن هم تراز کردن
justifying توجیه کردن هم تراز کردن
justify توجیه کردن هم تراز کردن
justifying تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
justify تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
justifies تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
coherent مربوط
cretaceous مربوط به گچ
curatorial مربوط به
apposite مربوط
hydraulic مربوط به اب
pertinenet مربوط
irrelevant نا مربوط
pertinent مربوط
for مربوط به
lineal مربوط به خط
coordinate مربوط
condequent مربوط
eight bit system مربوط به یک
related مربوط
pertaining مربوط به
relevant مربوط
affined مربوط
vespertinal مربوط به شب
proper مربوط
caprine مربوط به بز
pertinent مربوط به
as for مربوط به
germane مربوط
correspondent مربوط به
correspondents مربوط به
baronial مربوط به بارون
circumstantial مربوط به موقعیت
congressional مربوط به کنگره
ammino مربوط به امونیاک
communist مربوط به کمونیسم
ovarian مربوط به تخمدان
ameboid مربوط به امیب
prospective مربوط به اینده
parental مربوط به والدین
communists مربوط به کمونیسم
expiratory مربوط به زفیر
analitical مربوط به تجزیه
Americans مربوط بامریکا
affiliates مربوط ساختن
affiliated مربوط ساختن
affiliate مربوط ساختن
archival مربوط به بایگانی
commercial مربوط به تجارت
arbitrative مربوط بحکمیت
ameban مربوط به امیب
arbitral مربوط به حکمیت
textual مربوط به متن یا نص
anglian مربوط به نژاد
anent در مشارکت با مربوط به
arithmeticlal مربوط به حساب
American مربوط بامریکا
operatic مربوط به اپرا
faunae مربوط به جانوران
climatic مربوط به اب وهوا
adulterous مربوط به زنا
achaian مربوط به اخائیه
achaean مربوط به اخائیه
concern مربوط بودن به
concerns مربوط بودن به
dependent مربوط محتاج
outbound مربوط به خارج
racing مربوط بمسابقه
acetarious مربوط به سالاد
fossil مربوط بادوارگذشته
fossils مربوط بادوارگذشته
gallinaceous مربوط بماکیان
garlicky مربوط به سیر
agrologic مربوط بخاکشناسی
aguish مربوط به تب و لرز
filiate مربوط ساختن
futuristic مربوط به اینده
vehicular مربوط به خودرو
amebic مربوط به امیب
nautical مربوط به کشتیرانی
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com