Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
vindicative
مربوط به توجیه
Other Matches
program loans
قرضههای مربوط به برنامههای رشد و توسعه وامهای مربوط به اجرای برنامه ها
tactically
مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
tactical
مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
inference
روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
inferences
روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
elevation guidance
دستورات مربوط به صعودهواپیما راهنماییهای مربوط به صعود هواپیما
victual
مربوط به تهیه اذوقه مربوط به تامین خوار و بار
bioclimatic
مربوط به اقلیم شناسی مربوط به اب و هوا و نحوه زندگی
auditory
مربوط بشنوایی یا سامعه مربوط به ممیزی وحسابداری
genital
مربوط به توالد و تناسل مربوط به دستگاه تناسلی
supervisory
مربوط به نظارت مربوط به نافر امور
comeback
توجیه
comebacks
توجیه
rationalization
توجیه
orientation
توجیه
orienting line
خط توجیه
briefings
توجیه
base line
خط توجیه
briefing
توجیه
rationale
توجیه
justification
توجیه
justifications
توجیه
vindicator
توجیه کننده
interpretability
قابلیت توجیه
vindicating
توجیه کردن
justifiable
توجیه پذیر
justificatory
توجیه امیز
orientation
توجیه کردن
vindicatory
وابسته به توجیه
justifiable
قابل توجیه
justifier
توجیه کننده
justifiability
توجیه پذیری
map orientation
توجیه نقشه
briefing
توجیه کردن
economic feasibility
توجیه اقتصادی
economic justification
توجیه اقتصادی
briefings
توجیه کردن
legitimatize
توجیه کردن
legtimize
توجیه کردن
legitimised
توجیه کردن
legitimises
توجیه کردن
legitimising
توجیه کردن
orients
توجیه کردن
orienting
توجیه کردن
rationalization
توجیه عقلی
orient
توجیه کردن
vindicated
توجیه کردن
justifies
توجیه کردن
justify
توجیه کردن
justifying
توجیه کردن
ready room
اطاق توجیه
self justification
توجیه خویشتن
unwarranted
توجیه نکردنی
unwarrantable
توجیه نکردنی
orienting station
ایستگاه توجیه
orienting angle
زاویه توجیه
legitimization
توجیه کردن
legitimize
توجیه کردن
legitimized
توجیه کردن
legitimizes
توجیه کردن
legitimizing
توجیه کردن
selfjustification
توجیه خود
vindicates
توجیه کردن
vindicate
توجیه کردن
assumed orientation
توجیه فرضی
intellectualization
توجیه عقلی
relative
که حرکت نشانه گرروی صفحه نمایش مربوط مربوط به حرکت وسیله ورودی است
acoustical
مربوط به صدا مربوط به سامعه
acoustic
مربوط به صدا مربوط به سامعه
justifiable homicides
قتل قابل توجیه
justifiable homicide
قتل قابل توجیه
rationalizing
عقلا توجیه کردن
rationalizes
عقلا توجیه کردن
sink in
<idiom>
توجیه شدن چیزی
rationalized
عقلا توجیه کردن
rationalises
عقلا توجیه کردن
rationalize
عقلا توجیه کردن
vindication
اثبات بیگناهی توجیه
rationalising
عقلا توجیه کردن
rationalised
عقلا توجیه کردن
map orientation
توجیه کردن نقشه
compass bearing
زاویه توجیه قطب نما
holophrastic
توجیه مفاهیم مرکب با یک کلمه
directed net
شبکه توجیه شده مخابراتی
assumed orientation
توجیه فرضی وسایل نقشه برداری
range component
عنصر مربوط به مسافت عامل مسافت شاخه مربوط به برد
distance angle
زاویه مربوط به برد سلاح زاویه مربوط به مسافت هدف
xenial
مربوط به مهمان نوازی مربوط به مناسبات بین مهمان و میزبان
declinator
سمت یاب کشتی وسیله توجیه دستگاه
The officers were brifed on (about) the detailes.
افسران درباره جزییات مطلع ( توجیه شدند )
orient
توجیه دستگاههای مغناطیسی هماهنگ کردن دستگاهها
orienting
توجیه دستگاههای مغناطیسی هماهنگ کردن دستگاهها
orients
توجیه دستگاههای مغناطیسی هماهنگ کردن دستگاهها
dialectic
هگل و مارکس ان را جهت تعلیل و توجیه امور
mysticism
توجیه مسائل سیاسی به مدد الهام واشراق عرفان
stereogram
یک زوج عکس استریوسکوپی توجیه شده برای برجسته بینی
civil appropriation
اعتبارات مربوط به امورپرسنلی اعتبارات مربوط به امور غیرنظامی
vital necessity
پدیدهای که دولتها با توسل به ان بسیاری از اعمال غیر منطقی یا نامشروع یا تجاوزکارانه خود را توجیه می کنند
debriefing
پسش اطلاعات کسب شده بوسیله کشتی یا هواپیما توجیه و بازپرسی از خلبانان بعد از شناسایی
formulas
مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formulae
مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formula
مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
racism
اعتقادبه برتری برخی نژادها بربعضی دیگر و لزوم توجیه خصوصیات قومی و ملی وفرهنگی بر مبنای معیارهای نژادی
rationalised
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalizing
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalises
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalizes
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalising
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalized
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalize
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
briefing direction
دستورالعمل اجرای توجیه دستورالعمل جلسه توجیهی
hypobaric
مربوط به ارزیابی اثار کم شدن فشار جو مربوط به کم شدن فشار جو
interpreted
ترجمه شفاهی کردن توجیه کردن
briefer
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
briefed
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
brief
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
interprets
ترجمه شفاهی کردن توجیه کردن
briefest
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
interpret
ترجمه شفاهی کردن توجیه کردن
interpreting
ترجمه شفاهی کردن توجیه کردن
justifies
توجیه کردن هم تراز کردن
justifying
توجیه کردن هم تراز کردن
justify
توجیه کردن هم تراز کردن
justifying
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
justify
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
justifies
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
coherent
مربوط
cretaceous
مربوط به گچ
curatorial
مربوط به
apposite
مربوط
hydraulic
مربوط به اب
pertinenet
مربوط
irrelevant
نا مربوط
pertinent
مربوط
for
مربوط به
lineal
مربوط به خط
coordinate
مربوط
condequent
مربوط
eight bit system
مربوط به یک
related
مربوط
pertaining
مربوط به
relevant
مربوط
affined
مربوط
vespertinal
مربوط به شب
proper
مربوط
caprine
مربوط به بز
pertinent
مربوط به
as for
مربوط به
germane
مربوط
correspondent
مربوط به
correspondents
مربوط به
baronial
مربوط به بارون
circumstantial
مربوط به موقعیت
congressional
مربوط به کنگره
ammino
مربوط به امونیاک
communist
مربوط به کمونیسم
ovarian
مربوط به تخمدان
ameboid
مربوط به امیب
prospective
مربوط به اینده
parental
مربوط به والدین
communists
مربوط به کمونیسم
expiratory
مربوط به زفیر
analitical
مربوط به تجزیه
Americans
مربوط بامریکا
affiliates
مربوط ساختن
affiliated
مربوط ساختن
affiliate
مربوط ساختن
archival
مربوط به بایگانی
commercial
مربوط به تجارت
arbitrative
مربوط بحکمیت
ameban
مربوط به امیب
arbitral
مربوط به حکمیت
textual
مربوط به متن یا نص
anglian
مربوط به نژاد
anent
در مشارکت با مربوط به
arithmeticlal
مربوط به حساب
American
مربوط بامریکا
operatic
مربوط به اپرا
faunae
مربوط به جانوران
climatic
مربوط به اب وهوا
adulterous
مربوط به زنا
achaian
مربوط به اخائیه
achaean
مربوط به اخائیه
concern
مربوط بودن به
concerns
مربوط بودن به
dependent
مربوط محتاج
outbound
مربوط به خارج
racing
مربوط بمسابقه
acetarious
مربوط به سالاد
fossil
مربوط بادوارگذشته
fossils
مربوط بادوارگذشته
gallinaceous
مربوط بماکیان
garlicky
مربوط به سیر
agrologic
مربوط بخاکشناسی
aguish
مربوط به تب و لرز
filiate
مربوط ساختن
futuristic
مربوط به اینده
vehicular
مربوط به خودرو
amebic
مربوط به امیب
nautical
مربوط به کشتیرانی
Recent search history
✘ Close
Contact
 |
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com