Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
English
Persian
larcenous
مربوط به دزدی
Search result with all words
fraud
دزدی داده یا استفاده نادرست یا سایر جرم های مربوط به کامپیوتر
frauds
دزدی داده یا استفاده نادرست یا سایر جرم های مربوط به کامپیوتر
Other Matches
raider
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
brigand
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
preyer
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
heister
[American E]
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
robber
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
bandit
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
theft and pilferage
دزدی و دله دزدی
program loans
قرضههای مربوط به برنامههای رشد و توسعه وامهای مربوط به اجرای برنامه ها
tactical
مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
tactically
مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
inference
روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
inferences
روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
bioclimatic
مربوط به اقلیم شناسی مربوط به اب و هوا و نحوه زندگی
victual
مربوط به تهیه اذوقه مربوط به تامین خوار و بار
elevation guidance
دستورات مربوط به صعودهواپیما راهنماییهای مربوط به صعود هواپیما
auditory
مربوط بشنوایی یا سامعه مربوط به ممیزی وحسابداری
genital
مربوط به توالد و تناسل مربوط به دستگاه تناسلی
supervisory
مربوط به نظارت مربوط به نافر امور
relative
که حرکت نشانه گرروی صفحه نمایش مربوط مربوط به حرکت وسیله ورودی است
acoustical
مربوط به صدا مربوط به سامعه
acoustic
مربوط به صدا مربوط به سامعه
xenial
مربوط به مهمان نوازی مربوط به مناسبات بین مهمان و میزبان
distance angle
زاویه مربوط به برد سلاح زاویه مربوط به مسافت هدف
range component
عنصر مربوط به مسافت عامل مسافت شاخه مربوط به برد
lifts
دزدی
nip
دزدی
nipped
دزدی
nips
دزدی
brigandism
دزدی
larceny
دزدی
thefts
دزدی
filch
دزدی
filched
دزدی
lifting
دزدی
spoliation
دزدی
lifted
دزدی
embezzlement
دزدی
thievery
دزدی
abstractions
دزدی
abstraction
دزدی
robbery
دزدی
lift
دزدی
robberies
دزدی
freebooting
دزدی
filching
دزدی
filches
دزدی
theft
دزدی
burglaries
دزدی
thieving
دزدی
burglary
دزدی
petty larceny
دله دزدی
Shanghai
ادم دزدی
kidnapping
ادم دزدی
cycle stealing
چرخه دزدی
heists
دزدی سرقت
kleptomania
جنون دزدی
picking
دله دزدی
aggravated theft
دزدی مشدد
kleptomania
دزدی بیمارگون
kidnapping
بچه دزدی
abaction
گله دزدی
shop lifting
دزدی از مغازه ها
petit larceny
دله دزدی
piracy
دزدی دریائی
steal
توپ دزدی
piracy
دزدی ادبی
steals
توپ دزدی
pickery
دله دزدی
pilferage
دله دزدی
larceny petty
دزدی کوچک
piracy
دزدی دریایی
kleptomaniacs
علاقمند به دزدی
kleptomaniac
علاقمند به دزدی
thieve
دزدی کردن
burgle
شب دزدی کردن
intercepting
توپ دزدی
intercepts
توپ دزدی
cribbed
دله دزدی
thievishness
خوی دزدی
cabbage
دله دزدی
cribbed
دزدی ادبی
cribbing
دله دزدی
cribbing
دزدی ادبی
cribs
دله دزدی
cribs
دزدی ادبی
heists
دزدی کردن
thievish
خوگرفته به دزدی
plagiary
دزدی ادبی
cabbages
دله دزدی
stick up
<idiom>
دزدی مسلحانه
heist
دزدی کردن
heist
دزدی سرقت
burgled
شب دزدی کردن
burgles
شب دزدی کردن
burgling
شب دزدی کردن
crib
دله دزدی
theft, pilferage, non delivery
دله دزدی
intercept
توپ دزدی
crib
دزدی ادبی
plagiarism
دزدی ادبی
commit theft
دزدی کردن
intercepted
توپ دزدی
kleptomania
میل و اشتیاق به دزدی
piracy
دزدی هنری یاادبی
pilfers
دله دزدی کردن
peculate
حیف ومیل دزدی
swagman
خریدار مال دزدی
pilfer
دله دزدی کردن
snitch
دله دزدی کردن
pilfered
دله دزدی کردن
pilfering
دله دزدی کردن
snitches
دله دزدی کردن
hit
طعمه دزدی ماهی
pirates
دزدی دریایی کردن
pirates
دزدی ادبی کردن
pirating
دزدی دریایی کردن
pirating
دزدی ادبی کردن
hits
طعمه دزدی ماهی
hitting
طعمه دزدی ماهی
kidnaps
بچه دزدی کردن
pirated
دزدی ادبی کردن
snitched
دله دزدی کردن
snitching
دله دزدی کردن
pirated
دزدی دریایی کردن
kidnaps
ادم دزدی کردن
pirate
دزدی ادبی کردن
kidnapped
ادم دزدی کردن
kidnapped
بچه دزدی کردن
kidnap
ادم دزدی کردن
pirate
دزدی دریایی کردن
software piracy
دزدی نرم افزار
kidnap
بچه دزدی کردن
civil appropriation
اعتبارات مربوط به امورپرسنلی اعتبارات مربوط به امور غیرنظامی
maraud
دله دزدی یاتلاش کردن
robberies
دزدی مقرون به ازار یا تهدید
they accused him of the ft
اورابه دزدی متهم ساختند
cat burglar
<idiom>
دزدی که از دیوار بالا میرود
kleptolagnia
تحریک جنسی توام با دزدی
tpnd
دله دزدی وعدم تحویل
kleptamaniac
کسی که جنون دزدی دارد
robbery
دزدی مقرون به ازار یا تهدید
I had my car broken into last week.
هفته پیش از ماشینم دزدی کردند.
stolen goods
مال دزدی کالای دزدیده شده
hijacked
دزدی هواپیماوسایر وسائط نقلیه ومسافران ان
It is wrong to steal .
دزدیدن (دزدی )کار غلطی است
hijack
دزدی هواپیماوسایر وسائط نقلیه ومسافران ان
high jack
دزدی هواپیما وسایروسائط نقلیه ومسافران ان
hijacks
دزدی هواپیماوسایر وسائط نقلیه ومسافران ان
to break into something
از محفظه ای
[با زور وارد شدن و]
دزدی کردن
larceny petty
بیشتر دزدی مالی که کمتر از 11شیلینگ بهاداشت
kinchin lay
دزدی پول ازبچه هابوسیله فرستادن انهاپی فرمان
cat burglar
دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
intruder
دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
picklock
دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
housebreaker
دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
burglar
دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
formula
مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formulas
مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formulae
مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
cycle stealing
ناتوان سازد و پس ازان حافظه داخلی کامپیوتر دراختیار دستگاه قرار گیرد چرخه دزدی
hypobaric
مربوط به ارزیابی اثار کم شدن فشار جو مربوط به کم شدن فشار جو
He has an itching palm .
دستش کج است ( اهل دزدی است )
covered dovtail joint
درز دم چلچلهای تو کار درز دزدی
picaroon
دزدی کردن قلاشی کردن
pertinent
مربوط به
pertinenet
مربوط
eight bit system
مربوط به یک
as for
مربوط به
coherent
مربوط
germane
مربوط
for
مربوط به
correspondents
مربوط به
irrelevant
نا مربوط
curatorial
مربوط به
lineal
مربوط به خط
vespertinal
مربوط به شب
hydraulic
مربوط به اب
coordinate
مربوط
pertinent
مربوط
affined
مربوط
correspondent
مربوط به
proper
مربوط
condequent
مربوط
pertaining
مربوط به
related
مربوط
apposite
مربوط
relevant
مربوط
cretaceous
مربوط به گچ
caprine
مربوط به بز
hydrographic
مربوط به اب نگاری
communists
مربوط به کمونیسم
fistulous
مربوط به ناسور
climatic
مربوط به اب وهوا
filiate
مربوط ساختن
aeronautical
مربوط به فضانوردی
anal
مربوط به مقعد
four dimensional
مربوط به بعدچهارم
communist
مربوط به کمونیسم
operatic
مربوط به اپرا
horsy
مربوط به اسب
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com