English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
animal مربوط به روح وجان یا اراده
animals مربوط به روح وجان یا اراده
Other Matches
abulia فقدان نیروی اراده ضعف اراده
abuleia فقدان نیروی اراده ضعف اراده
heart and soul بادل وجان
exanimo ازدل وجان
real will مشرب سیاسی که هر نوع زور وقدرت در هر جنبه را از طرف دولت با این احتجاج که اراده دولت نماینده اراده واقعی افراد جامعه است مشروع می داند
To put ones heart and soul into something . To do something wholeheaartedly. کری را با دل وجان ( از جان ودل ) انجام دادن
program loans قرضههای مربوط به برنامههای رشد و توسعه وامهای مربوط به اجرای برنامه ها
tactically مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
tactical مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
inferences روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
inference روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
victual مربوط به تهیه اذوقه مربوط به تامین خوار و بار
elevation guidance دستورات مربوط به صعودهواپیما راهنماییهای مربوط به صعود هواپیما
bioclimatic مربوط به اقلیم شناسی مربوط به اب و هوا و نحوه زندگی
genital مربوط به توالد و تناسل مربوط به دستگاه تناسلی
auditory مربوط بشنوایی یا سامعه مربوط به ممیزی وحسابداری
supervisory مربوط به نظارت مربوط به نافر امور
nisus اراده
passive بی اراده
volition اراده
passives بی اراده
intentions اراده
voluntariness اراده
willed اراده
volitionally با اراده
wills اراده
will-power اراده
will اراده
intention اراده
resolution اراده
infirm of purpose بی اراده
thy will اراده تو
animus اراده
determination اراده
weak kneed بی اراده
weak-kneed بی اراده
thy will اراده ات
aimless بی اراده
resolutions اراده
abulic بی اراده
purposeful با اراده
on the impluse of the moment بی اراده
volitionary وابسته به اراده
automatons ادم بی اراده
involuntarily بدون اراده
free will ازادی اراده
free will اراده ازاد
social will اراده اجتماعی
automaton ادم بی اراده
voluntarism اراده گرایی
will اراده کردن
driftless بی مرام بی اراده
dysbulia اختلال اراده
volition از روی اراده
self will اراده شخصی
wills اراده کردن
will-power قدرت اراده
abulic فاقد اراده
An iron wI'll. اراده آهنین
voluntarily از روی اراده
steely look نگاه با اراده
willable قابل اراده
will therapy اراده درمانی
willed اراده کردن
it is our pleasure to اراده ما اینست که
To have a strong wI'll. اراده قوی داشتن
what is your will? اراده شما چیست
The will of the nation [people] اراده ملت [مردم]
He is strong-wI'lled. آدم با اراده ای است
real will نظریه اراده واقعی
will of iron <idiom> اراده آهنین داشتن
libertarian طرفدار ازادی اراده
libertarians طرفدار ازادی اراده
of one's own volition از روی اراده خود
relative که حرکت نشانه گرروی صفحه نمایش مربوط مربوط به حرکت وسیله ورودی است
acoustic مربوط به صدا مربوط به سامعه
acoustical مربوط به صدا مربوط به سامعه
abulomania دیوانگی در نتیجه ضعف اراده
He hasnt a mind of his own. ازخودش رأیی ندارد (بی اراده)
tenant at will متصرف به میل و اراده مالک
self surrender واگذاری خود تسلیم به اراده
willpower تصمیم جدی نیروی اراده
will temprament tests ازمونهای اراده- خلق وخوی
drifting بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
It depends on your decison. بستگش به اراده (تصمیم )شما دارد
drifted بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
drift بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
drifts بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
spermatorrhoea خروج منی بدون اراده احتلام
jelly bean ادم حساس و بی اراده و سست عنصر
automatize کسی را بی اراده الت دست کردن
downy's will temperament test ازمون داونی برای ارزیابی اراده و خلق
impulsively با نیروی انی و بدون اراده از روی تحریک
self enforcing دارای قدرت تحمیل اراده خودبر دیگران
range component عنصر مربوط به مسافت عامل مسافت شاخه مربوط به برد
distance angle زاویه مربوط به برد سلاح زاویه مربوط به مسافت هدف
xenial مربوط به مهمان نوازی مربوط به مناسبات بین مهمان و میزبان
voluntarism فلسفهای که اراده را عامل موثر در ایجاد عالم وجودمیداند
intrusive thoughts اندیشه هایی که بی اراده شخص بخاطرش می اید افکار فضول
civil appropriation اعتبارات مربوط به امورپرسنلی اعتبارات مربوط به امور غیرنظامی
necessity درCL به حالاتی اطلاق میشودکه عامل عمل به علت عدم ازادی اراده مسئول اعمال خود نیست
formula مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formulae مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formulas مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
hypobaric مربوط به ارزیابی اثار کم شدن فشار جو مربوط به کم شدن فشار جو
pertinent مربوط به
lineal مربوط به خط
hydraulic مربوط به اب
related مربوط
pertinenet مربوط
germane مربوط
pertinent مربوط
coherent مربوط
proper مربوط
coordinate مربوط
for مربوط به
eight bit system مربوط به یک
caprine مربوط به بز
affined مربوط
as for مربوط به
relevant مربوط
curatorial مربوط به
irrelevant نا مربوط
cretaceous مربوط به گچ
apposite مربوط
condequent مربوط
vespertinal مربوط به شب
correspondent مربوط به
correspondents مربوط به
pertaining مربوط به
hominoid مربوط به بشر
insurrectional مربوط به شورش
hypophyseal مربوط به هیپوفیز
hydrographic مربوط به اب نگاری
immunologic مربوط به مصونیت
communists مربوط به کمونیسم
parental مربوط به والدین
horsy مربوط به اسب
bear on مربوط بودن
hydropic مربوط به استسقاء
hydrostatic مربوط به فشار اب
polar مربوط به قط بها
garlicky مربوط به سیر
valedictory مربوط به خداحافظی
communist مربوط به کمونیسم
basal مربوط به ته یابنیان
bardic مربوط به رامشگری
janitorial مربوط به فراشی
glossal مربوط به زبان
haemic مربوط بخون
futuristic مربوط به اینده
municipal مربوط به شهرداری
climatic مربوط به اب وهوا
familial مربوط به خانواده
operatic مربوط به اپرا
military مربوط به نظام
hawaiian مربوط به هاوایی
vehicular مربوط به خودرو
inspectional مربوط به بازرسی
genethliac مربوط به طالع
attached مربوط متعلق
goidelic مربوط بسلت
glyptic مربوط به حکاکی
irrelative نا مربوط مطلق
churchly مربوط به کلیسا
corresponsive مربوط بیکدیگر
aesthetic مربوط به علم
aesthetically مربوط به علم
centenarians مربوط به قرن
centenarian مربوط به قرن
geriatric مربوط به پیری
dictoral مربوط به دکتری
versicular مربوط به ایات
technologically مربوط به فناوری
capitular مربوط بفصل
technological مربوط به فناوری
divisional مربوط به تقسیم
cerebellar مربوط به مخچه
feminine مربوط به جنس زن
my مربوط بمن
astrological مربوط به نجوم
chromic مربوط به کرومیوم
chromatic مربوط به رنگها
meteorological مربوط به هواسنجی
collegial مربوط به دانشکده
commisural مربوط به درزوپیوندگاه
sartorial مربوط به خیاطی
congressional مربوط به کنگره
computational مربوط به یک محاسبه
thematic مربوط بموضوع
nuclear مربوط به اتمی
speculative مربوط به اندیشه
domiciliary مربوط به خانه
caloric مربوط به کالری
retired مربوط به بازنشستگی
affiliating مربوط ساختن
affiliates مربوط ساختن
expiratory مربوط به زفیر
affiliated مربوط ساختن
affiliate مربوط ساختن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com