Total search result: 203 (7 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
subsistence |
مربوط به زیست |
|
|
Search result with all words |
|
biotechnology |
ان قسمت از مباحث فنی که مربوط به اعمال قواعد زیست شناسی درانسان وماشین الات است |
radiobiology |
مبحث زیست شناسی مربوط به تشعشعات رادیو اکتیو |
Other Matches |
|
to tip something [British E] |
ذخیره کردن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست] |
to tip something [British E] |
ته نشین شدن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست] |
to tip something [British E] |
رسوب کردن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست] |
eco-branch |
شعبه زیست بوم [شاخه اقتصاد مناسب با زیست بوم] |
environmental preservation |
نگهداشت زیست محیطی حفافت زیست محیطی |
program loans |
قرضههای مربوط به برنامههای رشد و توسعه وامهای مربوط به اجرای برنامه ها |
tactically |
مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی |
tactical |
مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی |
inference |
روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد |
inferences |
روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد |
elevation guidance |
دستورات مربوط به صعودهواپیما راهنماییهای مربوط به صعود هواپیما |
victual |
مربوط به تهیه اذوقه مربوط به تامین خوار و بار |
bioclimatic |
مربوط به اقلیم شناسی مربوط به اب و هوا و نحوه زندگی |
auditory |
مربوط بشنوایی یا سامعه مربوط به ممیزی وحسابداری |
genital |
مربوط به توالد و تناسل مربوط به دستگاه تناسلی |
supervisory |
مربوط به نظارت مربوط به نافر امور |
relative |
که حرکت نشانه گرروی صفحه نمایش مربوط مربوط به حرکت وسیله ورودی است |
acoustic |
مربوط به صدا مربوط به سامعه |
acoustical |
مربوط به صدا مربوط به سامعه |
distance angle |
زاویه مربوط به برد سلاح زاویه مربوط به مسافت هدف |
xenial |
مربوط به مهمان نوازی مربوط به مناسبات بین مهمان و میزبان |
range component |
عنصر مربوط به مسافت عامل مسافت شاخه مربوط به برد |
civil appropriation |
اعتبارات مربوط به امورپرسنلی اعتبارات مربوط به امور غیرنظامی |
symbion |
هم زیست |
biogen |
زیست زا |
subsistence |
زیست |
bio- |
زیست - |
performance of the dam |
زیست سد |
biogeography |
زیست جغرافی |
eco- |
زیست بوم |
biophysics |
زیست- فیزیک |
homeland |
زیست بوم |
homelands |
زیست بوم |
existence |
زیست موجودیت |
existences |
زیست موجودیت |
joie de vivre |
زیست شادی |
biological clock |
زیست گشت |
libido |
زیست مایه |
libidos |
زیست مایه |
environment |
محیط زیست |
biogas |
زیست گاز |
biogases |
زیست گاز |
biogeographic |
زیست جغرافیایی |
biogenosphere |
زیست سپهر |
biogenosphere |
زیست کره |
biogenic |
زیست زاییده |
environments |
محیط زیست |
exvia |
برون زیست |
subsist |
زیست کردن |
biotechnology |
زیست فناوری |
settlement |
زیست گاه |
settlements |
زیست گاه |
subsisted |
زیست کردن |
subsists |
زیست کردن |
biologist |
زیست شناس |
biochemist |
زیست شیمیدان |
inhabitant |
زیست کننده در |
biogenesis |
زیست زاد |
modus vivendi |
شیوه زیست |
biosphere |
زیست سپهر |
biosphere |
فضای زیست |
biosphere |
زیست کره |
biochemists |
زیست شیمیدان |
subsisting |
زیست کردن |
biomechanics |
زیست مکانیک |
biology |
زیست شناسی |
biome |
اقلیم زیست |
life space |
فضای زیست |
subsistence |
وسایل زیست |
livability |
زیست پذیری |
liveware |
زیست افزار |
biome |
زیست بوم |
biometrics |
زیست سنجی |
biometrics |
زیست سنجش |
work |
زیست عمل |
biometry |
زیست سنجی |
colony |
زیست گاه |
worked |
زیست عمل |
viability |
زیست پذیری |
biotype |
زیست گروه |
biological chemistry |
زیست شیمی |
biochemistry |
زیست شیمی |
biopolymer |
زیست بسپار |
libidinal |
زیست مایهای |
biological |
زیست شناختی |
biogenetic |
زیست زادی |
biologically |
زیست شناختی |
biomass |
زیست توده |
bioluminescence |
زیست تابی |
life force |
زیست نیرو |
biologism |
زیست شناسی |
biospher |
زیست کره |
biochemistry |
زیست- شیمی |
environmentalism |
محیط زیست گرایی |
coexistent |
باهم زیست کننده |
limnetic |
زیست کننده در اب شیرین |
environmental protection |
حفاظت محیط زیست |
life zone |
منطقه زیست شناسی |
environmentalism |
محیط زیست شناسی |
biochemical catalyst |
کاتالیزور زیست شیمیایی |
biological chemistry |
بیوشیمی [زیست شیمی] |
amylum |
نشاسته [زیست شیمی] |
fluvial |
زیست کننده در رودخانه |
biodegradable |
زیست تجزیه پذیر |
limnic |
زیست کننده در اب شیرین |
limicoline |
زیست کننده درساحل |
environmentalists |
محیط زیست گرا |
environmentalists |
محیط زیست شناس |
environmentalist |
محیط زیست گرا |
environmentalist |
محیط زیست شناس |
environmental benefit |
فواید زیست محیطی |
environmental conservation |
حفافت محیط زیست |
environmental costs |
مضار زیست محیطی |
environmental impact |
نشانزد زیست محیطی |
biochemistry |
بیوشیمی [زیست شیمی] |
stenobathic |
درعمق کم زیست کننده |
psychobiology |
روانشناسی زیست شناختی |
phenology |
زیست پدیده شناسی |
eco-tech |
فناوری زیست بوم |
eco-technology |
فناوری زیست بوم |
viable |
زیست پذیر ماندنی |
saltwater |
زیست کننده در اب شور |
biocid |
زیست کش مانع حیات |
proclimax |
منطقه زیست جانوریاگیاهی |
biomass pyramid |
هرم زیست توده |
biological control |
کنترل زیست شناختی |
geobiology |
زمین زیست شناسی |
bioclimatology |
زیست اقلیم شناسی |
lacustrine |
زیست کننده دردریاچه |
biochron |
زیست زمان جانداران |
biologism |
زیست شناختی نگری |
human biometric |
زیست سنجی انسانی |
formulae |
مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه |
formulas |
مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه |
formula |
مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه |
live-in |
زیست کننده در محل کار |
biologic |
زیست شناسی معرفت الحیات |
genetic screen |
بررسی ژن [پزشکی] [زیست شناسی] |
biochemical oxygen demand |
نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن |
lentic |
زیست کننده در ابهای راکد |
may fly |
حشرهای که یک روز زیست میکند |
biological oxygen demand |
نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن |
mesarch |
زیست کننده درناحیه مرطوب |
bio- |
پیشوند وابسته به زیست یا زیستشناسی |
to be parasitic [on] |
پارازیتی شدن [زیست شناسی] |
gene analysis |
بررسی ژن [پزشکی] [زیست شناسی] |
bionic |
وابسته به زیست سازه شناسی |
genetic analysis |
بررسی ژن [پزشکی] [زیست شناسی] |
saxatile |
درسنگ زیست کننده یا روییده |
biomass feedstock |
مواد اولیه زیست توده |
to be parasitic [on] |
انگلی شدن [زیست شناسی] |
green PC |
رایانه زیست بوم دوستانه |
xerophilous |
قابل زیست درمحیطهای خشک |
xerophile |
قابل زیست در محیطهای خشک |
host |
ارگانیسم میزبان [زیست شناسی] |
host organism |
ارگانیسم میزبان [زیست شناسی] |
b.o.d |
نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن |
limnologist |
زیست شناس جانوران اب شیرین |
paleontology |
مبحث زیست شناسی دوران قدیم |
halobiont |
موجود زیست کننده دراب شور |
xerophyte |
گیاه زیست کننده درنواحی خشک و بی اب |
stenohaline |
زیست کننده در اب شور به غلظت بخصوصی |
medial meniscus |
منیسک داخلی [زیست شناسی] [کالبدشناسی] |
gene analysis |
بررسی ژنتیکی [پزشکی] [زیست شناسی] |
starch [Amylum] |
نشاسته [زیست شیمی] [غذا و آشپزخانه] |
genetic analysis |
بررسی ژنتیکی [پزشکی] [زیست شناسی] |
genetic screen |
بررسی ژنتیکی [پزشکی] [زیست شناسی] |
pharyngeal tonsil |
لوزه سوم [کالبدشناسی] [زیست شناسی] |
adenoid |
لوزه سوم [کالبدشناسی] [زیست شناسی] |
biotecture |
[معماری تاثیر گرفته از زیست شناسی] |
nasopharyngeal tonsil |
لوزه سوم [کالبدشناسی] [زیست شناسی] |
environmental services |
دوایر خدمات بهسازی محیط زیست |
endobiotic |
زیست کننده درمیان بافتهای میزبان خود |
java sparrow |
نوعی مرغ جولا که در جاوه زیست میکند |
the Green Dot® [recycling symbol] |
علامت نقطه سبز [بازچرخی در محیط زیست] |
pond life |
جانوران بی مهره [که دراستخرها و حوض ها زیست می کنند.] |
biology |
زیست شناسی زندگی حیوانی وگیاهی هرناحیه |
lotic |
زیست کننده بر روی امواج سریع السیر |
genetics |
شاخهای از علم زیست شناسی که در باره انتقال وراثت |
biodegraability |
قابلیت تجزیه بیولوژیکی پذیرندگی فروافت زیست شناختی |
to greenwash |
نشان دادن که انگاری نگران محیط زیست باشند |
paleontologist |
ویژه گر زیست شناسی دوران قدیم یا کهنه سنگی |
hypobaric |
مربوط به ارزیابی اثار کم شدن فشار جو مربوط به کم شدن فشار جو |
sere |
تغییر وسیر تکاملی محیط زیست گیاهان وجانوران خشک |
phenology |
مبحث رابطه بین اب وهواوتغییرات حاصله در پدیدههای زیست شناسی |
limnology |
بخشی از زیست شناسی که درباره موجودات اب شیرین بحث میکند |
greenwash |
نمایش سطحی یا ریاکارانه توسط یک سازمان که نگران محیط زیست است |
Plans for the dam have been rejected by environmentalists. |
برنامه ریزیها برای سد از طرف محیط زیست شناسان رد شده است. |
biocenology |
رشتهای از زیست شناسی که از اجتماعی موجودات و تاثیرانها بریکدیگر بحث میکند |
hematology |
شاخهای از زیست شناسی که درباره خون ودستگاههای خونساز بحث میکند |
biogeography |
رشتهای از زیست شناسی که درباره طرزانتشار و پخش حیوانات ونباتات بحث میکند |
psychbiology |
علم مطالعه ارتباط میان روانشناسی وزیست شناسی زیست شناسی روانی |
bionomics |
زیوه شناسی شاخهای از علم زیست شناسی که از رابطه موجودات زنده بامحیطبحث میکند |
colony |
گروهی از جانوران یا گیاهان یا جانوران تک سلولی هم نوع که با هم زندگی یا رشد می کنند [زیست شناسی] |
biochemists |
متخصص شیمی حیاتی والی ویژه گر زیست شیمی |
agrobiology |
مطالعهء مواد غذایی خاک زیست شناسی خاک |
biochemist |
متخصص شیمی حیاتی والی ویژه گر زیست شیمی |
lateral meniscus |
منیسک خارجی [کالبد شناسی] [زیست شناسی] |
immunogenetics |
رشتهای از اتم شناسی که درباره روابط مرض و وراثبت یا نژاد بحث میکند مطالعه ارتباط داخلی از لحاظ زیست شناسی |
post diluvian |
زیست کننده پس از طوفان پس از طوفان رخ داده |