English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English Persian
audio مربوط به صدا یا آنچه قابل شنیدن است
Other Matches
audible آنچه قابل شنیدن است
audible قابل شنیدن
inaudible غیر قابل شنیدن
beeping صدای اخطار قابل شنیدن
bleep صدای اخطار قابل شنیدن
bleeps صدای اخطار قابل شنیدن
beep صدای اخطار قابل شنیدن
beeped صدای اخطار قابل شنیدن
bleeped صدای اخطار قابل شنیدن
beeps صدای اخطار قابل شنیدن
bleeping صدای اخطار قابل شنیدن
bell character کد کنترلی که باعث میشود ماشین یک سیگنال قابل شنیدن ایجاد کند
down مربوط به کامپیوتر ها یا برنامه ها آنچه کار نمیکند
computable آنچه قابل محاسبه است
convertible آنچه قابل تبدیل است
expandable آنچه قابل گسترش باشد
recognizable آنچه قابل تشخیص است
interchangeable آنچه قابل تغییر است
variable آنچه قابل تغییر است
quantifiable آنچه قابل شمارش است
removable آنچه قابل جابجایی است
hidden آنچه قابل دیدن نیست
exchangeable آنچه قابل تغییر است
movable آنچه قابل حرکت است
selectable آنچه قابل انتخاب باشد
transportable آنچه قابل حمل است
alterable آنچه قابل تغییر است
convertibles آنچه قابل تبدیل است
flexible آنچه قابل تغییر است
comparable آنچه قابل مقایسه نیست
chargeable آنچه قابل شارژ است
variables آنچه قابل تغییر است
controllable آنچه قابل کنترل است
extensible آنچه قابل گسترش است
visible آنچه قابل دیدن است
recognizably آنچه قابل تشخیص است
irretrievable آنچه قابل بازگشت نیست
downloadable آنچه قابل بار کردن است
optional آنچه قابل انتخاب شدن باشد
erasable آنچه قابل پاک شدن است
hand-held آنچه قابل نگهداری در دست است
easy to use آنچه قابل فهم و انجام باشد
addressable آنچه قابل آدرس دهی است
available آنچه قابل دستیابی یا خرید است
accessible آنچه قابل دستیابی و دسترسی است
alternative آنچه به جای چیز دیگر قابل اجراست
visual آنچه دیده میشود یا قابل دیدن است
visuals آنچه دیده میشود یا قابل دیدن است
visually آنچه دیده میشود یا قابل دیدن است
manageable آنچه قابل کار کردن به سادگی باشد
alternatives آنچه به جای چیز دیگر قابل اجراست
selectable آنچه توسط کاربر قابل انتخاب است
user آنچه توسط کاربر قابل انتخا است
users آنچه توسط کاربر قابل انتخا است
computer readable آنچه قابل خواندن و فهم توسط کامپیوتر باشد
usable آنچه برای معرف قابل استفاده و فراهم است
effective آنچه برای تولید یک نتیجه مشخص قابل استفاده است
ansi سازمان آمریکایی که استانداردهای نرم افزاری و کامپیوتری را مشخص میکند که آنچه مربوط به زبانهای سطح بالای برنامه نویس میشود هم شامل آن است
relocatable آنچه قابل انتقال به محل دیگری ازحافظه است بدون اینکه روی عملیاتش اثربگذارد
operational قابل استفاده مربوط به عملیات
Tell not all you know , nor do all you can. <proverb> به زبان نیاور هر آنچه مى دانى,انجام نده هر آنچه مى توانى .
readable آنچه توسط کسی یا توسط یک وسیله الکترونیکی قابل خواندن و فهمیدن باشد
fixes داده نوشته شده روی فایل یا صفحه نمایش برای اطلاع رسانی یا بیان مشخصات و آنچه قابل تغییر توسط کاربر نیست
fix داده نوشته شده روی فایل یا صفحه نمایش برای اطلاع رسانی یا بیان مشخصات و آنچه قابل تغییر توسط کاربر نیست
machines غیراستاندارد یا آنچه روی سخت افزار یا نرم افزار تولیدکننده دیگر بدون تغییرات قابل استفاده نباشد
machined غیراستاندارد یا آنچه روی سخت افزار یا نرم افزار تولیدکننده دیگر بدون تغییرات قابل استفاده نباشد
machine غیراستاندارد یا آنچه روی سخت افزار یا نرم افزار تولیدکننده دیگر بدون تغییرات قابل استفاده نباشد
aiming symbol ی که روی صفحه نشان داده میشود مربوط به محلی که قلم نوری قابل تشخیص است
aiming field نشانهای که روی صفحه نشان داده میشود مربوط به محلی که قلم نوری قابل تشخیص است
Whatsoever هرچه [هر آنچه] [آنچه ]
hear شنیدن
hears شنیدن
at hearing it از شنیدن ان
listen شنیدن
listen شنیدن
listened شنیدن
listening شنیدن
listens شنیدن
hear شنیدن
he was pleased to hear it از شنیدن ان خوشنودشد
misheard عوضی شنیدن
rehear دوباره شنیدن
turn a deaf ear to <idiom> ممانعت از شنیدن
mishearing عوضی شنیدن
mishears عوضی شنیدن
mishear عوضی شنیدن
covenant runing with land شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست
to smell something burning بوی سوخته شنیدن
overhear از فاصله دور شنیدن
To have a nice chit - chat. To exchange banters and repartees. گل گفتن وگه شنیدن
overheard از فاصله دور شنیدن
overhearing از فاصله دور شنیدن
overhears از فاصله دور شنیدن
to meet with a repulse پذیرفته نشدن پاسخ رد شنیدن
to gain any ones ear کسیرا اماده شنیدن حرفی
Hear it on the grapevine <idiom> [شنیدن شایعه در مورد شخصی یا چیزی]
program loans قرضههای مربوط به برنامههای رشد و توسعه وامهای مربوط به اجرای برنامه ها
tactically مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
tactical مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
inferences روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
inference روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
bioclimatic مربوط به اقلیم شناسی مربوط به اب و هوا و نحوه زندگی
elevation guidance دستورات مربوط به صعودهواپیما راهنماییهای مربوط به صعود هواپیما
victual مربوط به تهیه اذوقه مربوط به تامین خوار و بار
In at one ear and out at the other . <proverb> از یک گوش شنیدن و از یکى دیگر بدر کردن .
genital مربوط به توالد و تناسل مربوط به دستگاه تناسلی
auditory مربوط بشنوایی یا سامعه مربوط به ممیزی وحسابداری
drown out <idiom> سروصدای زیاد براه انداختن وقادر به شنیدن نبودن
Eavesdrop فالگوش ایستادن، استراق سمع کردن، یواشکی حرفهای دیگران را شنیدن
fast آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fasted آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fastest آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fasts آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
supervisory مربوط به نظارت مربوط به نافر امور
flash to bang time زمان بین دیدن برق دهانه توپ تا شنیدن صدای انفجارگلوله
craft reimbursable supply اماد قابل جایگزین مربوط به هنرهای دستی اماد مصرف شدنی هنرهای دستی
relative که حرکت نشانه گرروی صفحه نمایش مربوط مربوط به حرکت وسیله ورودی است
acoustical مربوط به صدا مربوط به سامعه
acoustic مربوط به صدا مربوط به سامعه
distance angle زاویه مربوط به برد سلاح زاویه مربوط به مسافت هدف
range component عنصر مربوط به مسافت عامل مسافت شاخه مربوط به برد
xenial مربوط به مهمان نوازی مربوط به مناسبات بین مهمان و میزبان
civil appropriation اعتبارات مربوط به امورپرسنلی اعتبارات مربوط به امور غیرنظامی
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
used آنچه جدید نیست
constants آنچه تغییر نمیکند
protective آنچه حافظت میکند
producing آنچه تولید میکند
circular آنچه در یک دایره می چرخد
exclusive آنچه شامل نمیشود
circulars آنچه در یک دایره می چرخد
knowledge آنچه دانسته است
auxiliaries آنچه کمک میکند
lightweights آنچه سنگین نیست
lightweight آنچه سنگین نیست
auxiliary آنچه کمک میکند
unwanted آنچه لازم نیست
constant آنچه تغییر نمیکند
biased آنچه اریب دارد
the long and the short of it <idiom> آنچه گفتنی است
the above was a summary آنچه دربالا گفته شد
circulating آنچه به راحتی می چرخد
authentic آنچه درست است
previous آنچه زودتر رخ میدهد
contiguous آنچه اثر می گذارد
incoming آنچه از خارج می آید
formulas مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formulae مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formula مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
roundest آنچه در دایره حرکت میکند
thirds آنچه بعد از دومین می آید
continual آنچه به طور پیاپی رخ میدهد
relevant آنچه ارتباط مهمی دارد
third آنچه بعد از دومین می آید
prior آنچه قبلاگ رخ داده است
electric آنچه با الکتریسیته کار میکند
differentials آنچه اختلاف را نشان میدهد
efficient آنچه که خوب کار میکند
preformatted آنچه فرمت شده باشد
round آنچه در دایره حرکت میکند
distant آنچه در محلی قرار دارد
finished آنچه کامل شده است
immediate آنچه یکباره اتفاق افتد
clear آنچه به سادگی فهمیده میشود
clearer آنچه به سادگی فهمیده میشود
clearest آنچه به سادگی فهمیده میشود
ambiguous آنچه دو معنای ممکن دارد
clears آنچه به سادگی فهمیده میشود
significant آنچه معنای مخصوصی دارد
significantly آنچه معنای مخصوصی دارد
multifunction آنچه تابعهای متعددی دارد
differential آنچه اختلاف را نشان میدهد
availability آنچه به آسانی بدست آید
dependent آنچه به دلیلی متغیر است
identities آنچه کسی یا چیزی است
commonest آنچه اغلب اتفاق میافتد
residual آنچه در پشت سر باقی می ماند
Seldom seen soon forgotten . <proverb> از دل برود هر آنچه از دیده برفت .
normal معمولا یا آنچه به ترتیب رخ دهد
identity آنچه کسی یا چیزی است
What soes not endure does not merit attachment . <proverb> آنچه نپاید دلبستگى را نشاید .
What must be must be . <proverb> آنچه باید بشود خواهد شد .
requirements آنچه مورد نیاز است
malfunctioned آنچه درست کار نکند
commoners آنچه اغلب اتفاق میافتد
valuing آنچه چیزی به اندازه آن می ارزد.
relative آنچه با دیگری مقایسه شود
approximating آنچه تقریبا درست است
malfunction آنچه کامل کار نکند
unedited آنچه ویرایش نشده است
maskable آنچه نادیده گرفتنی است
malfunction آنچه درست کار نکند
malfunctioned آنچه کامل کار نکند
value آنچه چیزی به اندازه آن می ارزد.
values آنچه چیزی به اندازه آن می ارزد.
malfunctions آنچه کامل کار نکند
simplest آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com