Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 202 (10 milliseconds)
English	Persian
horsewoman	مربی اسب سوار و اسبداری
horsewomen	مربی اسب سوار و اسبداری
Other Matches
staging	سوار شدن یا سوار کردن پرسنل در ناو یا هواپیما استقرار موقت
to ride and tie	اسپیرا بشراکت سوار شدن بدین سان که یکی سوار ان شده جلورود
embarked	سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarking	سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarks	سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embark	سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
cavalry	سوار نظامی سوار اسبی
horse guards	گارد مخصوص سواره نظام گارد سوار نگهبان سوار
cavalry man	سوار در سوار نظام
educator	مربی
coached	مربی
trainer	مربی
trainers	مربی
skipper	مربی
coaches	مربی
mentor	مربی
mentors	مربی
educators	مربی
instructor	مربی
instructors	مربی
pedagogue	مربی
skippers	مربی
skippering	مربی
skippered	مربی
coach	مربی
pedagogues	مربی
preceptor	مربی
preceptress	مربی زن
playing coach	مربی
player coach	مربی
corrector	مربی
coached	مربی ورزش
preceptorship	مربی گری
teachers	معلم مربی
saboum	مربی تکواندو
sensei	مربی جودو
teacher	معلم مربی
coach	مربی ورزش
coaches	مربی ورزش
breeder	مربی اسب
jumpmaster	مربی پرش
assistant trainer	کمک مربی
exercise boy	مربی اسب
assistant coach	کمک مربی
buckeroo	مربی اسب
buckaroo	مربی اسب
contract technical instructor	مربی فنی پیمانی
handlers	رسیدگی کننده مربی
handler	رسیدگی کننده مربی
pit detail	کمک مربی تیراندازی
jumpmaster	مربی یا سرپرست چتربازان
coach and pupil method	روش استفاده ازکمک مربی
string	مربی خم کردن کمان و بستن زه
coach and pupil method	روش مربی و شاگرد دراموزش
mentoring	مربی بودن [تجارت و بازرگانی]
coach's box	محل ایستادن مربی در پایگاه 1 و 3 بیس بال
call time	تام یک دقیقهای مربی برای راهنمایی کردن بازیگران
combat developer	وسیله اموزش دهنده رزمی مربی رزمی
pieces	سوار
piece	سوار
troopers	سوار
outside ofa horse	سوار
horsewomen	سوار
board	سوار
boarded	سوار
in the saddle	سوار
horseback	سوار
horsewoman	سوار
trooper	سوار
rigs	سوار کردن
rider	سوار کار
riders	سوار کار
cavalry	سوار زرهی
mounts	سوار شدن بر
take up	سوار کردن
mounts	سوار کردن
reinsman	اسب سوار
assembles	سوار کردن
assembled	سوار کردن
tobogganer	سورتمه سوار
tobogganist	سورتمه سوار
Mt	سوار شدن
Mts	سوار شدن
mount	سوار شدن بر
mount	سوار کردن
horsewomen	سوار اسب
horsewoman	سوار اسب
boaters	زورق سوار
washine	موج سوار زن
vedette	قراول سوار
modulation	سوار سازی
cavalier	اسب سوار
cavalier	سرباز سوار
on stilts	سوار چوب پا
on shipboard	سوار کشتی
on board a ship	سوار کشتی
assemble	سوار کردن
cantering	سوار اسب
chevalier	سوار دلاور
upping	سوار براسب سر پا
upped	سوار براسب سر پا
up	سوار براسب سر پا
horse man	اسب سوار
canters	سوار اسب
horse breaker	چابک سوار
get on	سوار شدن
get in	سوار شدن
enchase	سوار کردن
boot and saddle	سوار شوید
cantered	سوار اسب
equestrienne	زن اسب سوار
acheval	سوار بر اسب
armored cavalry	سوار زرهی
canter	سوار اسب
bicyclist	دوچرخه سوار
biker	دوچرخه سوار
biker	موتورسیکلت سوار
board surfer	موج سوار
skim boarder	موج سوار
surfer	موج سوار
equitant	سوار بر اسب
rigged	سوار کردن
equestrian	اسب سوار
fabricating	سوار کردن
fabricates	سوار کردن
fabricated	سوار کردن
equestrian	چابک سوار
rides	سوار شدن
mounted	سوار شده
motorist	ماشین سوار
modulate	سوار کردن
jockey	چابک سوار
fabricate	سوار کردن
modulates	سوار کردن
horseman	اسب سوار
horseman	سوار کار
jockeys	چابک سوار
horsemen	اسب سوار
ride	سوار شدن
cyclists	دوچرخه سوار
horseback	سوار براسب
motorists	ماشین سوار
rig	سوار کردن
modulating	سوار کردن
cyclist	دوچرخه سوار
dragons	گردان سوار اسبی
flatlander	موج سوار کم استعداد
embarks	درکشتی سوار کردن
rodeo	نمایش سوار کاری
dragon	گردان سوار اسبی
light piece	سوار سبک شطرنج
entrain	سوار کردن کشیدن
rodeo	سوار کاری کردن
setting up	سوار کردن جاانداختن
rodeos	سوار کاری کردن
rodeos	نمایش سوار کاری
mountie	پلیس سوار کانادا
assemble	سوار کردن قطعات
imbark	در کشتی سوار کردن
cavalry unit	یکان سوار نظام
to give somebody a ride	کسی را سوار کردن
set	سوار کردن جاانداختن
jockey club	باشگاه سوار کاران
sets	سوار کردن جاانداختن
horseback archer	کمانگیر سوار بر اسب
mounting	سوار کردن وسایل
to give somebody a lift	کسی را سوار کردن
cuirassier	سوار زره پوش
staging	سوار کردن جا دادن
heavy piece	سوار سنگین شطرنج
modulate	سوار کردن موج
take on	مسافر سوار کردن
To get on board.	سوار کشتی شدن
unmounted	سوار نشده پیاده
to hitch	مجانی سوار شدن
uhlan	سوار نیزه دار
horse	سواراسبی سوار شوید
enplane	سوار هواپیما شدن
to take ship	در کشتی سوار کردن
to ride shanks's mare	سوار پای خودشدن
to go backpacking	مجانی سوار شدن
to ride on a horse	اسبی را سوار شدن
to ride on a horse	براسبی سوار شدن
modulates	سوار کردن موج
wheelman	دوچرخه سوار شراعبان
To mout a horse .	سوار اسب شدن
To board a plane.	سوار هواپیما شدن
to hitchhike	مجانی سوار شدن
jockey	اسب سوار حرفهای
install	سوار کردن جادادن
installing	سوار کردن جادادن
installs	سوار کردن جادادن
modulating	سوار کردن موج
wheelsman	دوچرخه سوار شراعبان
to ride for a fall	بی پروا سوار شدن
assembles	سوار کردن قطعات
coachload	افراد سوار بر درشکه
To get into (ride in)a car .	سوار اتوموبیل شدن
embarked	درکشتی سوار کردن
assembled	سوار کردن قطعات

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com