English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (34 milliseconds)
English Persian
string مربی خم کردن کمان و بستن زه
Other Matches
target bow کمان مخصوص تیراندازی باتیر و کمان
call time تام یک دقیقهای مربی برای راهنمایی کردن بازیگران
to feel any one's pulse کمان کردن
to bend or draw the bow کمان را چله کردن
bow کمان کمان هدفگیری
bowed کمان کمان هدفگیری
bowing کمان کمان هدفگیری
bows کمان کمان هدفگیری
timber hitch گره وصل کردن زه به شاخه پایین کمان
looser توپ سرگردان بی صاحب مهاجم مهارنشده رها کردن زه و کمان
loose توپ سرگردان بی صاحب مهاجم مهارنشده رها کردن زه و کمان
loosest توپ سرگردان بی صاحب مهاجم مهارنشده رها کردن زه و کمان
attaching 1-بستن یا متصل کردن 2-وصل کردن یک گره یا ورود به یک سرور در شبکه
attaches 1-بستن یا متصل کردن 2-وصل کردن یک گره یا ورود به یک سرور در شبکه
attach 1-بستن یا متصل کردن 2-وصل کردن یک گره یا ورود به یک سرور در شبکه
dog down بستن و جذم کردن درب محکم کردن درپوش اشیاء
bound خیز محدود کردن مقید کردن بستن
contract مخفف کردن مقاطعه کردن قرارداد بستن
mach hold بستن سرعت ماخ به هواپیما بستن سرعت لازم به هواپیمابه طور خودکار
trainer مربی
playing coach مربی
preceptress مربی زن
skipper مربی
skippered مربی
skippering مربی
skippers مربی
mentor مربی
coach مربی
preceptor مربی
mentors مربی
player coach مربی
corrector مربی
coached مربی
instructors مربی
trainers مربی
pedagogue مربی
pedagogues مربی
educators مربی
educator مربی
coaches مربی
instructor مربی
rainbow border حاشیه رنگین کمان [در فرش های چینی گاه در پایین فرش و گاه اطراف حاشیه فرش را با رنگ های مختلف تزئین می کنند که حالتی از رنگین کمان را نشان میدهد.]
blocks بستن مسدود کردن
blocked بستن مسدود کردن
assessing تعیین کردن بستن
assessed تعیین کردن بستن
block بستن مسدود کردن
assesses تعیین کردن بستن
bindings صحافی کردن به هم بستن
turn off <idiom> بستن ،خاموش کردن
binding صحافی کردن به هم بستن
assess تعیین کردن بستن
astringe جمع کردن بستن
shut off قطع کردن بستن
steek بستن سجاف کردن
assistant trainer کمک مربی
sensei مربی جودو
exercise boy مربی اسب
assistant coach کمک مربی
breeder مربی اسب
buckeroo مربی اسب
jumpmaster مربی پرش
buckaroo مربی اسب
coached مربی ورزش
saboum مربی تکواندو
coaches مربی ورزش
teacher معلم مربی
teachers معلم مربی
coach مربی ورزش
preceptorship مربی گری
stamps نقش بستن منقوش کردن
pretends بخود بستن دعوی کردن
assumes بخود بستن وانمود کردن
assume بخود بستن وانمود کردن
stamp نقش بستن منقوش کردن
to bar apatn بستن و مسدود کردن راه
to form a notion اندیشه کردن خیال بستن
pretend بخود بستن دعوی کردن
pretending بخود بستن دعوی کردن
stipulating پیمان بستن تصریح کردن
decamping رخت بر بستن کوچ کردن
feign بخود بستن جعل کردن
feigns بخود بستن جعل کردن
stipulates پیمان بستن تصریح کردن
decamp رخت بر بستن کوچ کردن
To turn the tap on (off). شیر آب را باز کردن ( بستن )
stipulate پیمان بستن تصریح کردن
to lay on بستن مالیات تحمیل کردن
seals مهر و موم کردن بستن
seal مهر و موم کردن بستن
decamps رخت بر بستن کوچ کردن
cincture احاطه کردن کمرچیزی را بستن
wattle نرده گذاری کردن بستن
decamped رخت بر بستن کوچ کردن
arrogate غصب کردن بخود بستن
pit detail کمک مربی تیراندازی
handler رسیدگی کننده مربی
jumpmaster مربی یا سرپرست چتربازان
handlers رسیدگی کننده مربی
contract technical instructor مربی فنی پیمانی
laces بندکفش را بستن یراق دوزی کردن
set بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
trussing بهم بستن بادبان را جمع کردن
gag پوزه بند بستن محدود کردن
gagged پوزه بند بستن محدود کردن
trusses بهم بستن بادبان را جمع کردن
trussed بهم بستن بادبان را جمع کردن
gagging پوزه بند بستن محدود کردن
gags پوزه بند بستن محدود کردن
shunted موازی کردن بستن بسته شدن
shunt موازی کردن بستن بسته شدن
setting up بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
levied مالیات بستن بر جمع اوری کردن
truss بهم بستن بادبان را جمع کردن
levies مالیات بستن بر جمع اوری کردن
levy مالیات بستن بر جمع اوری کردن
sets بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
shunts موازی کردن بستن بسته شدن
lace بندکفش را بستن یراق دوزی کردن
seel چشم خود را بستن کور کردن
levying مالیات بستن بر جمع اوری کردن
mentoring مربی بودن [تجارت و بازرگانی]
coach and pupil method روش مربی و شاگرد دراموزش
coach and pupil method روش استفاده ازکمک مربی
horsewoman مربی اسب سوار و اسبداری
horsewomen مربی اسب سوار و اسبداری
buckles باسگک بستن دست وپنجه نرم کردن
buckle باسگک بستن دست وپنجه نرم کردن
to occlude بستن [جلو چیزی راگرفتن ] [مسدود کردن]
shut off <idiom> بستن شیرآب یا خاموش کردن کلید برق
buckled باسگک بستن دست وپنجه نرم کردن
lacevi بستن با بند سفت کردن حاشیه دارکردن
To be out to do some thing . کمر همت بستن ( کمر انجام کاری را بستن )
assembly بستن و سوار کردن قطعات اسلحه اجتماع یکانها
coach's box محل ایستادن مربی در پایگاه 1 و 3 بیس بال
arches کمان
arch : کمان
bowing کمان
arch- : کمان
fiddlestick کمان
spots کمان
spot کمان
arch کمان
bows کمان
bowstring زه کمان
arc کمان
fiddle bow کمان
bowed کمان
sagittarius کمان
bow کمان
arches : کمان
sagittarii کمان
arch- کمان
arcs کمان
arch چفت کمان
bowyer کمان فروش
bowyer کمان ساز
crossbow کمان زنبورکی
bowman تیرانداز با کمان
cock feather پر وصل به کمان
longbows کمان بزرگ
crossbow کمان پولادی
crossbow کمان صلیبی
crossbows کمان صلیبی
circular measure اندازه کمان
arch- چفت کمان
cross bow کمان زنبورکی
crossbows کمان پولادی
cross bow گوله کمان
included angle of arch دهانه کمان
crossbows کمان زنبورکی
central angle of arch دهانه کمان
cross bow کمان پولادی
cant کج گرفتن کمان
arches چفت کمان
bowman تیرانداز کمان کش
bow weight وزن کمان
rainbows رنگین کمان
bowed کمان شکاری
face شکم کمان
arch thrust رانش کمان
faces شکم کمان
to bend or draw the bow کمان کشیدن
arch of corti کمان کورتی
bows تعظیم کمان
bowed تعظیم کمان
bow کمان شکاری
handbow کمان تیراندازی
bow تعظیم کمان
atabalist کمان زنبورکی
longbow کمان بزرگ
rainbow رنگین کمان
bows کمان شکاری
stacked bow کمان باریک
bow and arrow تیر و کمان
bend کمان خمش
bowing کمان شکاری
straight bow کمان راست
bare bow کمان لخت
string picture روزنه کمان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com