English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 191 (9 milliseconds)
English Persian
order of magnitude مرتبه بزرگی
Other Matches
ranked مرتبه
rank مرتبه
echelons مرتبه
echelon مرتبه
once in a whiled یک مرتبه
ranks مرتبه
enmasse یک مرتبه
order مرتبه
thrice سه مرتبه
all of a sudden یک مرتبه
first order transition گداز مرتبه یک
manyfold چندین مرتبه
stair مرتبه درجه
first order reaction واکنش مرتبه یک
low order مرتبه پایین
exalted بلند مرتبه
position مرتبه مقام
positioned مرتبه مقام
ninths نهمین مرتبه
ninth نهمین مرتبه
first order reflection انعکاس مرتبه یک
elevated بلند مرتبه
places وهله مرتبه
bond order مرتبه پیوند
first order مرتبه اول
nth در مرتبه بیشمار
order of matrix مرتبه ماتریس
hierarchies مرتبه بندی
hierarchy مرتبه بندی
three fold سه دفعه سه مرتبه
third order reaction واکنش مرتبه سه
place وهله مرتبه
placing وهله مرتبه
semidiurnal دو مرتبه در روز
second order مرتبه دوم
pooh bah عالی مرتبه
second class دومین مرتبه
second order conditions شرایط مرتبه دوم
top flight اعلی ترین مرتبه
baronetcy مقام و مرتبه بارونی
to pull short یک مرتبه جلوگیری کردن
m مرتبه دوازدهم یاسیزدهم
low order bit بیت مرتبه پایین
second derivative مشتق مرتبه دوم
spheres مرتبه حدود فعالیت
higher order factor عامل مرتبه بالا
sphere مرتبه حدود فعالیت
pseudo first order reaction واکنش شبه مرتبه یک
second order reaction واکنش مرتبه دوم
second order factor عامل مرتبه دوم
flare up <idiom> یک مرتبه عصبانی شدن
ring a bell <idiom> یک مرتبه موضوعی را به خاطر آوردن
to stop short یک مرتبه ایستادن یا مکث کردن
etesian سالی یک مرتبه واقع شونده
vellicate دوبار دودفعه دو مرتبه دوبرابر
third long period تناوب بزرگ مرتبه سوم
derivatives of higher order مشتقهای مرتبه بالا [ریاضی]
nineteen نوزدهمین مرتبه نوزده تایی
nineteens نوزدهمین مرتبه نوزده تایی
knight bachelor پایین ترین مرتبه سلحشوری قدیم انگلیس
debutant دختری که برای اولین مرتبه در جامعه وارد میشود
hugeness بزرگی
grandness بزرگی
gloriousness بزرگی
magnitude بزرگی
largeness بزرگی
magneficence بزرگی
magnifcation بزرگی
voluminosity بزرگی
voluminesity بزرگی
gentility بزرگی
size بزرگی
supercilicusness بزرگی
sizes بزرگی
dignity بزرگی
hauteur بزرگی
masterdom بزرگی
massiveness بزرگی
bigness بزرگی
augustness بزرگی
enlargement بزرگی
greatness بزرگی
enlargements بزرگی
bulkiness بزرگی
grandeur بزرگی
aggrandizement افزایش بزرگی
to a greatness بزرگی یافتن
immeasurableness بزرگی بی اندازه
megacephaly بزرگی بیش از حد سر
he did me a great wrong خطای بزرگی .....
vastity عظمت بزرگی
man and boy چه در کودکی چه در بزرگی
Lordship سیادت بزرگی
Lordships سیادت بزرگی
immenseness بزرگی عظمت
headship بزرگی برتری
amplitude دامنه بزرگی
formidability استحکام بزرگی
so large باین بزرگی
sample size بزرگی نمونه
headships بزرگی برتری
vastness عظمت بزرگی
vastitude عظمت بزرگی
eminency برامدگی بزرگی
magnanimity بزرگی طبع
eminence برامدگی بزرگی
to a greatness به بزرگی رسیدن
she was nipped in the bud به بزرگی نرسید
outclassing دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
outclassed دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
outclass دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
outclasses دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
come a long way <idiom> برنامه بزرگی ریختن
pyralidid خانواده بزرگی ازپروانه ها
too big for one's breeches/boots <idiom> احساس بزرگی کردن
the meridian of glory اوج بزرگی یا جلال
breadth of mind بزرگی یا وسعت فکر
monstrousness شگفت انگیزی بزرگی
great dangers overhang us خطرهای بزرگی ماراتهدیدمیکند
bulk حجم بزرگی از چیزی
he is a great help او کمک بزرگی است
he is a great person شخص بزرگی است
that is no great work کار بزرگی نیست
to be toast [American E] <idiom> در دردسر بزرگی بودن
spline در گرافیک کامپیوتری کثیرالجملهای چند قطعهای با تدوام مرتبه اول بین قطعههای ان
great dangers impend over us خطرهای بزرگی متوجه ما هستند
(when the) chips are down <idiom> بامشکل بزرگی مواجه شدن
piece deresistance مثلا تیکه بزرگی از گوشت
great dangers overhang us خطرهای بزرگی متوجه ما است
deck مجموعه بزرگی از کارت پانچ ها
bias error خطایی با علامت و بزرگی ثابت
steatopygia بزرگی وفربهی کفل زنان
decked مجموعه بزرگی از کارت پانچ ها
decks مجموعه بزرگی از کارت پانچ ها
Majesties بزرگی عظمت وشان واقتدار
great dangers impend over us خطرهای بزرگی مارا تهدیدمیکند
he did me a great wrong بیعدالتی بزرگی نسبت به من کرد
Majesty بزرگی عظمت وشان واقتدار
to roll a huge snowball گلوله بزرگی از برف درست کردن
A big rock rolled down the mountain. سنگ بزرگی از کوه بپایین غلتید
nothing great is easy هیچ کاری بزرگی اسان نیست
loving cup پیاله بزرگی که در مهمانی ها بدست میدهند
breaker موج بزرگی که بساحل خورده ودرهم می شکند
anagogy بزرگی معنوی ارتقاء فکر بعالم علوی
treadmill چرخ افقی بزرگی که زندانیان ان را بحرکت دراورند
anagoge بزرگی معنوی ارتقاء فکر بعالم علوی
miller thumb یکجور ماهی قنات که کله بزرگی دارد
treadmills چرخ افقی بزرگی که زندانیان ان را بحرکت دراورند
the propylaea نام در بزرگی که از ان واردACROPOLLS دژنامی اتن میشدند
mastiffs سگ بزرگی که گوش ها ولبهایش اویخته است بولدوگ
mastiff سگ بزرگی که گوش ها ولبهایش اویخته است بولدوگ
Police are out in force. نیروی پلیس با قدرت بزرگی ظاهر است.
broadsheets کاغذ بزرگی که یک روی ان چاپ شده باشد
rocking stone سنگ بزرگی که باندک زوری میتوان انراغلتانید
breakers موج بزرگی که بساحل خورده ودرهم می شکند
multivolume file فایل بسیار بزرگی که نیازمندبیش از یک بسته دیسک
broadsheet کاغذ بزرگی که یک روی ان چاپ شده باشد
aquarium شیشه بزرگی که در ان ماهی و جانوران دریایی رانمایش میدهند
aquaria شیشه بزرگی که در ان ماهی و جانوران دریایی رانمایش میدهند
internally blown flap فلپ بزرگی که جریان اصلی گازها به ان برخورد میکند
bell gear چرخدنده ثابت بزرگی درسیستم کاهش دور سیارهای
emphysema اتساع و بزرگی عضوی در اثر گاز یا هوا باد
aquariums شیشه بزرگی که در ان ماهی و جانوران دریایی رانمایش میدهند
estuaries دهانه رودخانه بزرگی که شتکیل خلیج کوچکی دهد مدخل
estuary دهانه رودخانه بزرگی که شتکیل خلیج کوچکی دهد مدخل
bigben ساعت بزرگی که بر برج پارلمان لندن نصب شده است
multiplan یک صفحه گسترده الکترونیکی که شبکه بزرگی برای ورودی ها میدهد
yule log کنده بزرگی که شب میلادبمناسبت اغاز مراسم عید دربخاری منزل گذارند
I am a great believer in using natural things for cleaning. من هوادار بزرگی در استفاده از چیزهای طبیعی برای تمیز کردن هستم.
band shell جایگاه دستهء موزیک که عقب ان بشکل صدف مقعر بزرگی است
to kiss hands دست پادشاه بزرگی راهنگام رفتن به ماموریت بعنوان بدرود بوسیدن
berber knot گره مراکشی که بدور دو تار دو مرتبه گره می خورد
bulk رسانهای که قادر به ذخیره سازی حجم بزرگی از داده با اندازه ها و حالتهای مختلف است
We consider it a great honor to have you here with us tonight. این برای ما افتخار بزرگی حساب میشود که امشب شما را اینجا همراه با ما داشته باشیم.
blue book کتابی است که وزارت امور خارجه هرکشور هر چند سال یک مرتبه منتشر و مسائل سیاسی عنوان شده در طی ان چندسال را تجزیه و تحلیل وروشن میکند
afro نوعی مدل مو در میان آفریقایی آمریکایی های دهه هفتاد میلادی که مو در آن به شکل دایره بزرگی اصلاح می شود.
backlogs کنده بزرگی که پشت اتش بخاری گذارده میشود موجودی جنسی که بابت سفارشات درانبارموجوداست جمع شدن
backlog کنده بزرگی که پشت اتش بخاری گذارده میشود موجودی جنسی که بابت سفارشات درانبارموجوداست جمع شدن
number cruncher یک برنامه یا کامپیوتر که برای انجام مقادیر بزرگی ازمحاسبه و سایر دستکاریهای عددی طراحی شده است محاسبه
batch ارسال سریع حجم بزرگی از داده بدون نیاز به تصدیق گیرنده برای هر داده
batches ارسال سریع حجم بزرگی از داده بدون نیاز به تصدیق گیرنده برای هر داده
campus environment محل بزرگی که چندین اتصال کاربر با چندین شبکه دارد مثل دانشگاه یا بیمارستان
If these projections are anywhere close to accurate, it would be a great success. اگر این پیش بینی ها حتی کمی دقیق باشند، این موفقیت بزرگی می بود.
department stores فروشگاه بزرگی که انواع مختلف کالا در ان بفروش میرسد و هر کالا در بخش خاص خود عرضه میگردد
department store فروشگاه بزرگی که انواع مختلف کالا در ان بفروش میرسد و هر کالا در بخش خاص خود عرضه میگردد
rate ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
rates ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
databank 1-حجم بزرگی از داده که به صورت ساخت یافته ذخیره شده است . 2-رکوردهای شخصی که در کامپیوتر ذخیره شده اند
Kasim Ushag design طرح قسیم اوشاق [عشاق] [مربوط به فرش های کاراباغ در قرن نوزدهم میلادی می باشد که در آن ترنج بزرگی به شکل لوزی متن را در بر گرفته و اشکال قلاب مانند در جهات مختلف بافته می شوند.]
compass rose دایره بزرگی روی کره زمین که در جهت گردش عقربه ساعت از صفر تا 063 درجه بندی شده و بعنوان مبداسنجش و تنظیم قطبنماهای هواپیما روی زمین بکارمیرود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com