English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 91 (6 milliseconds)
English Persian
delinquent مرتکب جنایت یاجنحه
delinquents مرتکب جنایت یاجنحه
Other Matches
bloodguilty مرتکب خونریزی مقصریامسئول ادم کشی جنایت کار
crime جنایت
felonious جنایت
felony جنایت
felonies جنایت
villainy جنایت
malefactor جنایت امیز
malefactors جنایت کار
malefactors جنایت امیز
criminally جنایت کارانه
blue bell گزارش جنایت
malefactor جنایت کار
murderous جنایت امیز
felonies جنایت بدکاری
felony جنایت بدکاری
felonious جنایت امیز
crimination اتهام جنایت
cut-throat جنایت کارانه
desperado جنایت کار
felons جانی جنایت کار
felon جانی جنایت کار
red handed حین وقوع جنایت
red handed هنگام ارتکاب جنایت
red handed درحین ارتکاب جنایت
act based on pejudgement قصاص قبل از جنایت
punishment of a crime not yet committed قصاص قبل از جنایت
gory جنایت امیز خونخوار
capital crime جنایت بزرگ یامهم
red-handed دست درخون هنگام ارتکاب جنایت
Hunger begets crime. گرسنگی سبب جرم و جنایت میشود.
The crime lies heavily on his conscience. جنایت اش بار سنگینی بر وجدان اواست
violaor مرتکب
perpetrator مرتکب
perpetrators مرتکب
commits مرتکب شدن
debt perpetrator مرتکب بدهی
commit مرتکب شدن
guilty مجرم مرتکب
misdemeanant مرتکب جنحه
committed مرتکب شدن
committing مرتکب شدن
perpetrator of an offence مرتکب جرم
perpetrated مرتکب شدن
perpetrates مرتکب شدن
perpetrating مرتکب شدن
stealer مرتکب سرقت
perpetrate مرتکب شدن
guilty of a minor offence مرتکب جرم خلافی
perpetrators مباشر در جرم مرتکب
misfeasance مرتکب جرم شدن
recommit دوباره مرتکب شدن
perpetrator مباشر در جرم مرتکب
principal امر مرتکب اصلی
bobble مرتکب خطا شدن
bobbles مرتکب خطا شدن
smuggling مرتکب قاچاق شدن
offend مرتکب خلاف شدن
offended مرتکب خلاف شدن
offends مرتکب خلاف شدن
principals امر مرتکب اصلی
rapist مرتکب زنای بعنف
rapists مرتکب زنای بعنف
incestuous مرتکب زنای با محارم
commit a crime مرتکب جنایتی شدن
committing an offence مرتکب جرمی شدن
violaor مرتکب زنای به زور
to perpetrate a crime گناه یا جنایتی را مرتکب شدن
perpetrated مرتکب کردن مقصر بودن
perpetrates مرتکب کردن مقصر بودن
perpetrating مرتکب کردن مقصر بودن
perpetrate مرتکب کردن مقصر بودن
commit a minor offence مرتکب جرم خلافی شدن
to commit terrorist act [ act of terrorism] مرتکب جرم تروریستی شدن
There was too muh greed in the past, and now the chickens are coming hoe to roost with crime and corruption soaring. در گذشته طمع ورزی زیاد بود و حالا با افزایش جنایت و فساد باید تاوان پس دهیم.
double adultery زنای محصنه در حالتی که مرتکب ان مرد زن دار باشد
compounding a felony سازش کردن در دعوی ناشی از جنایت با پرداخت مبلغی به عنوان غرامت به مجنی علیه یا قائم مقام او
commit وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
commits وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
committed وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
committing وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
impostors کسی که بامعرفی خود به جای دیگری مرتکب کلاهبرداری میشود
imposters کسی که بامعرفی خود به جای دیگری مرتکب کلاهبرداری میشود
impostor کسی که بامعرفی خود به جای دیگری مرتکب کلاهبرداری میشود
The way the robbery was committed speaks of inside knowledge. روشی که سرقت مرتکب شده بود منجر از آگاهی درونی می شود .
burglarious مرتکب یا وابسته به عمل واردشدن به خانهای درشب بقصد ارتکاب جرم
parol arrest جلب و توقیف فردی که درحضور رئیس دادگاه بخش مرتکب اخلال نظم عمومی شده است
attainder سلب و نفی کلیه حقوق مدنی شخص در موقعی که به علت ارتکاب خیانت یا جنایت به مرگ محکوم میشود محرومیت کامل از حقوق اجتماعی و مدنی
speaking with prosecutor در جرایم علیه افراد که از نوع جنحه باشددادگاه به متهم اجازه میدهد که پیش از شروع رسیدگی با شاکی صحبت کند وهر گاه او رضایت خود رااعلام کند مجازات مرتکب تخفیف کلی پیدا میکند
voluntary manslaughter قتل غیر عمد با سوء نیت نسبی عبارت از حالتی است که قاتل در اثر غلبه هیجان و غلیان احساسات مرتکب قتلی شودکه در ان رکن عمد به طورکامل موجود نیست و در عین حال قتل غیر عمد هم محسوب نمیشود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com